این روزها بیش از هر زمان دیگری به مهربانی شما عزیزان نیاز مندیم.
🆔:@zeinabyavaran313
با سلام و احترام
به اطلاع می رساند مرکز فرهنگی خانواده در نظر دارد در مشارکت رزمایش کمک مومنانه به اقشار آسیب پذیر از شیوع ویروس کرونا در آستانه ی ماه مبارک رمضان خانواده های عزیز که در همه ی صحنه هاپشتیبان ولبیک گوی به فرمان مقام معظم رهبری می باشند در این امر مبارک نیز سهیم شده ودر حد وسع و استطاعت مالی نسبت به مشارکت در این رزمایش خدا پسندانه اقدام نمایند پیشنهاد می شود با توجه به عدم برگزاری افطاریهای خانوادگی هزینه های در نظر گرفته شده رو صرف افطاری یک یا چند روز قشر آسیب پذیر این بیماری مهلک اختصاص بدهند.
برای کمک های بیشتر برای این کار خیر کمک های خود را به شماره کارت 6037991762213183 بانک ملی به
نام خانم شعبانی مطلق واریز نمایید.
مبالغ خود راحتما با نیت واریز نمایید.
🆔:@zeinabyavaran313
#مسابقه (هفته دوم)
📢 آغاز دومین مرحله مسابقه شمیم آشنا
📌 توجه توجه 👇👇👇
پیش از شرکت در مسابقات موارد زیر حتما با دقت مطالعه نمایید :
🌍 ۱. شرکت در مسابقه برای عموم آزاد است.
✍ ۲. در صفحه مسابقه تمام اطلاعات درخواستی با دقت تکمیل شود، در صورت برنده شدن و عدم تطابق اطلاعات دریافتی با کارت ملی شما، جایزه به شما تعلق نخواهد گرفت
⛔ ۳. هنگام تکمیل فرم ثبت نام مسابقه تا پایان مراحل و پاسخ به سوالات هرگز کلید ثبت اطلاعات یا کلید اینتر در صفحه کلید (در صورت پاسخگویی از نسخه وب شبکه های اجتماعی) را نزنید
❎ ۴. پس از ثبت اطلاعات امکان تغییر یا شرکت مجدد در آزمون وجود ندارد
⏰ ۵. لینک مسابقه هر جمعه از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۰ شب در کانال فعال می باشد.
🎁 ۶. پس از قرعه کشی در روز شنبه و یکشنبه با برندگان تماس گرفته میشود و لیست برندگان در همین کانال در روز دوشنبه درج خواهد شد.
🤓 ۷. قرعه کشی میان افرادی صورت میگیرد که نمره آنان ۱۹ یا ۲۰ شده باشد
💡۸. سوالات هر مسابقه از محتوایی در کانال انتخاب میشود که از روز شنبه گذشته تا پنجشنبه همان هفته با ( #مسابقه ) معین شده اند، لازم به ذکر است برخی از سوالات از محتوای کلیپ ها یا سخنرانی ها میباشد و برخی از محتوای سایت شمیم که لینک این مطالب نیز با #مسابقه در کانال مشخص است.
👈👈 جهت شرکت در مسابقه هفته دوم روی لینک زیر کلیک کنید :
👉 http://ashena.shamiim.ir/weekend.aspx
وسعت اثر خدمت به محرومین
دیدند میرزاجوادآقا ملکی تبریزی بعد از جلسه درس در حجره یکی از طلبهها رفتند و نشستند و چای خوردند و تشکر کردند و رفتند!
از ایشان پرسیدند چرا این کار را کردید؟ گفتند من دیشب برای نماز و عبادت بلند شده بودم، دیدم فیوضاتی به من میرسد که مال خودم نیست! نگاه کردم دیدم در حجرهای، طلبهای برای من دعا میکند. این فیضِ دعای او بود که رسیده بود.
💡 اگر دعای طلبهای اینطور فیوضات میرساند، دعای محرومین و مظلومین سقف آسمان را سوراخ میکند! در روایات در مورد «دعوة المظلوم» داریم که فاصله بین زمین و آسمان را پر میکند.
🔺 اگر در بقیه جاها قطرهچکانی به آدم میدهند، در خدمت به محرومین و مظلومین شیرفلکهای گیر آدم میآید!
حجت الاسلام قاسمیان
#سخن_بزرگان
🆔:@zeinabyavaran313
برای سلامتی خود و دیگران همواره حفظ فاصله اجتماعی را رعایت کنیم.
🆔:@zeinabyavaran313
📣توجه 📣 توجه
مسابقه کتاب خوانی این هفته از کتاب سلام بر ابراهیم۱همراه با جوایز ویژه 🎁 در روز سه شنبه برگزار میگردد.
🔔لازم به ذکر است قرعه کشی همسران،فرزندان پسروفرزندان دختر هرکدام جداگانه انجام خواهد شد.
جهت مطالعه شما بزرگواران نسخه پی دی اف کتاب در کانال بارگزاری می گردد.
🆔:@zeinabyavaran313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_یکم
💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد.
دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، #افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود.
💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا #خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به #آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرینتر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت.
💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانیام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم.
پس از یک روز روزهداری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از #دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت.
💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با #رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید.
💠 چند روز از شروع #عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت همصحبتیمان کاملاً از دست رفته بود.
عباس دلداریام میداد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم.
💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی #خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند.
شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم میخواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟»
💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بیخبرم!
انگار صدایم هم از #ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظهای سکوت، صدای ضربهای و نالهای که از درد فریاد کشید.
💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه #تهدید به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!»
احساس نمیکردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و بهجای نفس، خاکستر از گلویم بالا میآمد که به حالت خفگی افتادم.
💠 ناله حیدر همچنان شنیده میشد، عزیز دلم درد میکشید و کاری از دستم برنمیآمد که با هر نفس جانم به گلو میرسید و زبان #جهنمی عدنان مثل مار نیشم میزد :«پس چرا حرف نمیزنی؟ نترس! من فقط میخوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!»
از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفسهای بریدهای که در گوشی میپیچید و عدنان میشنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت میبرم!»
💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر #اسیر منه و خونش حلال! میخوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود.
جانی که به گلویم رسیده بود، برنمیگشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمیآمد.
💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. #جراحت پیشانیام دوباره سر باز کرد و جریان گرم #خون را روی صورتم حس کردم.
از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا میزدم و دلم میخواست من جای او #جان بدهم.
💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال میکردند سرم اینجا شکسته و نمیدانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه #غم است که از جراحت جانم جاری شده است.
عصر، #عشق حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته #قاتل جانم شده بود.
💠 ضعف روزهداری، حجم خونی که از دست میدادم و #وحشت عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه #آمرلی دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت.
گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانیام مرهمی پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه #قیامت شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔:@zeinabyavaran313
1_287999717.mp3
947.7K
🌷بشارتی کمتر شنیده شده رهبر معظم اتقلاب درباره ظهور
"انشاءالله ملت ایران این پرچم را استوار نگاه خواهند داشت و به امام زمان(عج) تحویل خواهند داد"
🆔:@zeinabyavaran313
❗️روزهای امتحان
🌹امام خمینی:
به اهالى محترم و ثروتمندان معزز تذكر دهيد كه خداى تعالى اين روزها را براى امتحان پيش میآورد. خوب است كه از امتحان الهى سرفراز بيرون بياييد، و هركس به مقدار مقدور خود به سادات محترم و ساير فقرا كمک كند.
📗صحیفه امام ج۱ ص۲۶۰ | نامه به حاج مصطفی خمینی ۲بهمن۱۳۴۲ | کیهان
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
🎭 یه راه میانبر، برای اینکه زودتر ،
بتونیم صفات بد اخلاقیمون رو ترک کنیم!
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یک #دوربین_مخفی متفاوت!
🔻وقتی کارگران فصلی بعد از ۳۰ روز بیکاری، به یک حملبار متفاوت دعوت میشوند!
🆔:@zeinabyavaran313
‼️تأخیر قضای روزه به دلیل جهل
🔷کفارهی تأخیر قضای روزه تا ماه رمضان سال بعد، بر اثر جهل به وجوب آن ساقط نمیشود، بنابراین اگر شخصی به خاطر جهل به وجوب قضای روزه تا قبل از ماه رمضان سال آینده قضای روزههایش را به تأخیر اندازد باید برای هر روز کفارهی تأخیر بدهد.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
🆔:@zeinabyavaran313
﷽
#حدیث_توکّل
💠سَأَلَ النَّبیُ(صلی الله علیه و آله)عَن جِبرائیلَ عَنِ "التَّوَکُّلِ عَلَی اللهِ".فقالَ جبرائیلُ:
🔴العِلمُ بِأَنَّ المَخلوقَ لا یَضُرُّ و لا یَنفَعُ و لا یُعطی و لا یَمنَعُ و اِستِعمالُ الیَأسِ مِنَ الخَلقِ و اِذا کانَ العَبدُ کَذالِکَ لَم یَعمَل لِاَحَدٍ سِوَی اللهِ و لَم یَرجُ و لَم یَخَف سِوَی اللهِ و لَم یَطمَع فی اَحَدٍ سِوَی اللهِ،فَهذا هُوَ التَّوَکُّل.
🔷پیامبر اکرم(ص) از جبرئیل درباره "توکل بر خدا" سوال فرمودند...
جبرئیل پاسخ داد:
دانستن این مطلب که هیچ مخلوقی(به انسان) نه زیانی میرساند نه سودی
نه چیزی میدهد نه مانع میشود
و اینکه چشم امید از مردم بردارد
هرگاه بنده ای چنین باشد دیگر برای احدی جز خداوند کار نمیکند
و امید و بیمش از کسی جز خداوند نیست
و چشم طمع به هیچ کس جز خدا ندارد.
این است(حقیقت)توکّل🔅
📚معانی الاخبار/ج۱ ص۲۶۱
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ده سال بعد از ازدواج!
🔴 استاد #پناهیان
🆔:@zeinabyavaran313
زندگی دادگاه نیست تا در آن به دنبال احقاق حق خود باشیم. #زندگی، زندگی است. باید گذشت کرد تا بتوان از آن لذت برد ...
گذشت، رمز پیروزی در زندگی است.
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرق نداشتن تربیت یک فرزند با پنج فرزند
🔴 #رهبر_انقلاب
🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ببینید در طرح فاصله گذاری هوشمند اجتماعی چطور باید از فروشگاه ها خرید کنیم
ستاد بسیج ملی مبارزه با کرونا
🆔:@zeinabyavaran313
هدایت شده از شمیم خانواده
📣توجه 📣 توجه
مسابقه کتاب خوانی این هفته از کتاب سلام بر ابراهیم۱همراه با جوایز ویژه 🎁 در روز سه شنبه برگزار میگردد.
🔔لازم به ذکر است قرعه کشی همسران،فرزندان پسروفرزندان دختر هرکدام جداگانه انجام خواهد شد.
جهت مطالعه شما بزرگواران نسخه پی دی اف کتاب در کانال بارگزاری می گردد.
🆔:@zeinabyavaran313
فعالیت های گروه جهادی مرکز فرهنگی:
تشکیل ۳ گروه جهادی همسران . دختران و پسران
به ترتیب به نامهای شهید حاج قاسم سلیمانی . سمیه اولین شهید اسلام .شهید احمد کاظمی
دوخت لباس کادر در مانی توسط همسر پاسدار به تعداد ۱۴۰۰ عدد
دوخت ماسک از ۲۳ اسفند تا ۲۴ فروردین جمعا به تعداد ۵۵ هزار . با مشارکت همسران و فرزندان و خادمین الشهداء
خدا قوت عرض می کنیم به همه دوستان جهادی
مرکز فرهنگی خانواده
🆔:@zeinabyavaran313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💠 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💠 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💠 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💠 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔:@zeinabyavaran313
🔴 وام یک میلیونی، سیم کارت و دیگر هیچ!
♦️امروز مردم در شهرهای مختلف کشور برای خرید سیم کارت و دریافت وام یک میلیونی به دفاتر پیشخوان مراجعه کردند!
♦️صفهای طولانی و پرجمعیت در شرایط شیوع شدید کرونا بسیار خطرناک است.
♦️گفتنی است امروز اعلام شده این خرید باید به صورت اینترنتی باشد
🆔:@zeinabyavaran313