eitaa logo
شمیم خانواده
1.4هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
7.8هزار ویدیو
514 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
این دلاور مرد عیدی خودش رو برای کمک به نیازمندان بخشید.برای سلامتیشون صلوات بفرستین.
(هفته دوم) 📢 آغاز دومین مرحله مسابقه شمیم آشنا 📌 توجه توجه 👇👇👇 پیش از شرکت در مسابقات موارد زیر حتما با دقت مطالعه نمایید : 🌍 ۱. شرکت در مسابقه برای عموم آزاد است. ✍ ۲. در صفحه مسابقه تمام اطلاعات درخواستی با دقت تکمیل شود، در صورت برنده شدن و عدم تطابق اطلاعات دریافتی با کارت ملی شما، جایزه به شما تعلق نخواهد گرفت ⛔ ۳. هنگام تکمیل فرم ثبت نام مسابقه تا پایان مراحل و پاسخ به سوالات هرگز کلید ثبت اطلاعات یا کلید اینتر در صفحه کلید (در صورت پاسخگویی از نسخه وب شبکه های اجتماعی) را نزنید ❎ ۴. پس از ثبت اطلاعات امکان تغییر یا شرکت مجدد در آزمون وجود ندارد ⏰ ۵. لینک مسابقه هر جمعه از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۰ شب در کانال فعال می باشد. 🎁 ۶. پس از قرعه کشی در روز شنبه و یکشنبه با برندگان تماس گرفته میشود و لیست برندگان در همین کانال در روز دوشنبه درج خواهد شد. 🤓 ۷. قرعه کشی میان افرادی صورت میگیرد که نمره آنان ۱۹ یا ۲۰ شده باشد 💡۸. سوالات هر مسابقه از محتوایی در کانال انتخاب میشود که از روز شنبه گذشته تا پنجشنبه همان هفته با ( ) معین شده اند، لازم به ذکر است برخی از سوالات از محتوای کلیپ ها یا سخنرانی ها میباشد و برخی از محتوای سایت شمیم که لینک این مطالب نیز با در کانال مشخص است. 👈👈 جهت شرکت در مسابقه هفته دوم روی لینک زیر کلیک کنید : 👉 http://ashena.shamiim.ir/weekend.aspx
وسعت اثر خدمت به محرومین دیدند میرزاجوادآقا ملکی تبریزی بعد از جلسه درس در حجره یکی از طلبه‌ها رفتند و نشستند و چای خوردند و تشکر کردند و رفتند! از ایشان پرسیدند چرا این کار را کردید؟ گفتند من دیشب برای نماز و عبادت بلند شده بودم، دیدم فیوضاتی به من می‌رسد که مال خودم نیست! نگاه کردم دیدم در حجره‌ای، طلبه‌ای برای من دعا می‌کند. این فیضِ دعای او بود که رسیده بود. 💡 اگر دعای طلبه‌ای این‌طور فیوضات می‌رساند، دعای محرومین و مظلومین سقف آسمان را سوراخ می‌کند! در روایات در مورد «دعوة المظلوم» داریم که فاصله بین زمین و آسمان را پر می‌کند. 🔺 اگر در بقیه جاها قطره‌چکانی به آدم می‌دهند، در خدمت به محرومین و مظلومین شیرفلکه‌ای گیر آدم می‌آید! حجت الاسلام قاسمیان 🆔:@zeinabyavaran313
برای سلامتی خود و دیگران همواره حفظ فاصله اجتماعی را رعایت کنیم. 🆔:@zeinabyavaran313
📣توجه 📣 توجه مسابقه کتاب خوانی این هفته از کتاب سلام بر ابراهیم۱همراه با جوایز ویژه 🎁 در روز سه شنبه برگزار میگردد. 🔔لازم به ذکر است قرعه کشی همسران،فرزندان پسروفرزندان دختر هرکدام جداگانه انجام خواهد شد. جهت مطالعه شما بزرگواران نسخه پی دی اف کتاب در کانال بارگزاری می گردد. 🆔:@zeinabyavaran313
✍️ 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» 💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. 💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. 💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. 💠 ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... ✍️نویسنده: 🆔:@zeinabyavaran313
1_287999717.mp3
947.7K
🌷بشارتی کمتر شنیده شده رهبر معظم اتقلاب درباره ظهور "ان‌شاءالله ملت ایران این پرچم را استوار نگاه خواهند داشت و به امام زمان(عج) تحویل خواهند داد" 🆔:@zeinabyavaran313
❗️روزهای امتحان 🌹امام خمینی: به اهالى محترم و ثروتمندان معزز تذكر دهيد كه خداى تعالى اين روزها را براى امتحان پيش می‌‏آورد. خوب است كه از امتحان الهى سرفراز بيرون بياييد، و هركس به مقدار مقدور خود به سادات محترم و ساير فقرا كمک كند. 📗صحیفه امام ج۱ ص۲۶۰ | نامه به حاج مصطفی خمینی ۲بهمن۱۳‌۴۲ | کیهان 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🎭 یه راه میانبر، برای اینکه زودتر ، بتونیم صفات بد اخلاقی‌مون رو ترک کنیم! 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یک متفاوت! 🔻وقتی کارگران فصلی بعد از ۳۰ روز بیکاری، به یک حمل‌بار متفاوت دعوت می‌شوند! 🆔:@zeinabyavaran313
دعای روز شنبه 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️تأخیر قضای روزه به دلیل جهل 🔷کفاره‌ی تأخیر قضای روزه تا ماه رمضان سال بعد، بر اثر جهل به وجوب آن ساقط نمی‌شود، بنابراین اگر شخصی به خاطر جهل به وجوب قضای روزه تا قبل از ماه رمضان سال آینده قضای روزه‌هایش را به تأخیر اندازد باید برای هر روز کفاره‌ی تأخیر بدهد. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای 🆔:@zeinabyavaran313
💠سَأَلَ النَّبیُ(صلی الله علیه و آله)عَن جِبرائیلَ عَنِ "التَّوَکُّلِ عَلَی اللهِ".فقالَ جبرائیلُ: 🔴العِلمُ بِأَنَّ المَخلوقَ لا یَضُرُّ و لا یَنفَعُ و لا یُعطی و لا یَمنَعُ و اِستِعمالُ الیَأسِ مِنَ الخَلقِ و اِذا کانَ العَبدُ کَذالِکَ لَم یَعمَل لِاَحَدٍ سِوَی اللهِ و لَم یَرجُ و لَم یَخَف سِوَی اللهِ و لَم یَطمَع فی اَحَدٍ سِوَی اللهِ،فَهذا هُوَ التَّوَکُّل. 🔷پیامبر اکرم(ص)‌ از جبرئیل درباره "توکل بر خدا" سوال فرمودند... جبرئیل پاسخ داد: دانستن این مطلب که هیچ مخلوقی(به انسان) نه زیانی میرساند نه سودی نه چیزی میدهد نه مانع میشود و اینکه چشم امید از مردم بردارد هرگاه بنده ای چنین باشد دیگر برای احدی جز خداوند کار نمیکند و امید و بیمش از کسی جز خداوند نیست و چشم طمع به هیچ کس جز خدا ندارد. این است(حقیقت)توکّل🔅 📚معانی الاخبار/ج۱ ص۲۶۱ 🆔:@zeinabyavaran313
زندگی دادگاه نیست تا در آن به دنبال احقاق حق خود باشیم. ، زندگی است. باید گذشت کرد تا بتوان از آن لذت برد ... گذشت، رمز پیروزی در زندگی است. 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ببینید در طرح فاصله گذاری هوشمند اجتماعی چطور باید از فروشگاه ها خرید کنیم ستاد بسیج ملی مبارزه با کرونا 🆔:@zeinabyavaran313
هدایت شده از شمیم خانواده
📣توجه 📣 توجه مسابقه کتاب خوانی این هفته از کتاب سلام بر ابراهیم۱همراه با جوایز ویژه 🎁 در روز سه شنبه برگزار میگردد. 🔔لازم به ذکر است قرعه کشی همسران،فرزندان پسروفرزندان دختر هرکدام جداگانه انجام خواهد شد. جهت مطالعه شما بزرگواران نسخه پی دی اف کتاب در کانال بارگزاری می گردد. 🆔:@zeinabyavaran313
فعالیت های گروه جهادی مرکز فرهنگی: تشکیل ۳ گروه جهادی همسران . دختران و پسران به ترتیب به نامهای شهید حاج قاسم سلیمانی . سمیه اولین شهید اسلام .شهید احمد کاظمی دوخت لباس کادر در مانی توسط همسر پاسدار به تعداد ۱۴۰۰ عدد دوخت ماسک از ۲۳ اسفند تا ۲۴ فروردین جمعا به تعداد ۵۵ هزار . با مشارکت همسران و فرزندان و خادمین الشهداء خدا قوت عرض می کنیم به همه دوستان جهادی مرکز فرهنگی خانواده 🆔:@zeinabyavaran313
✍️ 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ✍️نویسنده: 🆔:@zeinabyavaran313
⭕️ توصیه‌های امام رضا(ع) برای روزهای پایانی ماه شعبان 🆔:@zeinabyavaran313
🔴 وام یک میلیونی، سیم کارت و دیگر هیچ! ♦️امروز مردم در شهرهای مختلف کشور برای خرید سیم کارت و دریافت وام یک میلیونی به دفاتر پیشخوان مراجعه کردند! ♦️صف‌های طولانی و پرجمعیت در شرایط شیوع شدید کرونا بسیار خطرناک است. ♦️گفتنی است امروز اعلام شده این خرید باید به صورت اینترنتی باشد 🆔:@zeinabyavaran313
🚨جوجه‌کُشی با توجیه اقتصادی، حرام است! ▪️حجت‌الاسلام مهدوی ارفع: اگر برای معدوم کردن جوجه‌ها دلیل عقلی و شرعی وجود داشته باشد، حرمت برداشته می‌شود، اما نداشتن صرفه اقتصادی قابل قبول نیست و این کشتار شرعاً حرام است. 🆔:@zeinabyavaran313
⬅️ مکالمه‌ای بین گوگل و یک فرد که قصد سفارش پیتزا را دارد: کاربر: سلام، اونجا گوردان پیتزا هست؟ گوگل: نه آقا، اینجا پیتزا گوگل هست. کاربر: یعنی شماره اشتباهی رو گرفتم؟ گوگل: نه، این پیتزا فروشی رو گوگل خریده. کاربر: آها، می‌خوام یه پیتزا سفارش بدم. گوگل: از همیشگی می‌خواید؟ کاربر: همیشگی؟ شما می‌دونید من همیشه چی سفارش می‌دم؟ گوگل: با توجه به شمارتون، شما در 15 سفارش قبلیتون پیتزای بزرگ با پنیر دوبل سفارش دادید. کاربر: بله، درسته! این بار هم مثل همیشه باشه. گوگل: بهتر نیست این دفعه یک پیتزای متوسط سبزیجات سفارش بدید؟ کاربر: نه من از سبزیجات متنفرم. گوگل: اما وضعیت کلسترول شما اصلاً خوب نیست! کاربر: از کجا می‌دونید؟ گوگل: ما نتیجه آزمایش خون شما برای 7 سال گذشته رو داریم. کاربر: شاید اینطور باشه اما من اون پیتزایی که پیشنهاد دادید رو نمی‌خوام. من برای کلسترول بالا دارو استفاده کردم. گوگل: اما شما داروهاتون رو منظم مصرف نمی‌کنید. توی چهار ماه گذشته تنها یه بار یک بسته قرص 30 تایی از داروخانه ... برای تنظیم کلسترول خریدید. کاربر: بقیه قرص‌ها رو از یه داروخانه دیگه خریدم. گوگل: اما از تراکنش‌های کارت اعتباری شما همچین چیزی دیده نمی‌شه. کاربر: نقدی حساب کردم. گوگل: اما با توجه به حساب بانکی‌تون، همچین پولی رو هزینه نکردید. کاربر: یه حساب بانکی دیگه دارم!!! گوگل: توی لیست مالیات شما چیزی درباره حساب دیگه ذکر نشده. کاربر: برو به جهنم با پیتزات... من از گوگل، فیسبوک، توییتر و واتس آپ و... متنفرم. می‌خوام برم به یه جزیره بدون اینترنت، جایی که هیچ اینترنت و خط موبایلی نباشه که جاسوسی منو بکنه... گوگل: بسیار خوب، اما باید پاسپورتتون رو تمدید کنید چون 5 هفته پیش منقضی شده... 🆔:@zeinabyavaran313
دعای روز یکشنبه 🆔:@zeinabyavaran313
ذکر روز(صدمرتبه) 🆔:@zeinabyavaran313
‼️تاخیر نیت روزه قضا تا ظهر 🔷اگر برای روزه‌ی واجب غیر ماه رمضان، مانند روزه‌ی کفاره یا قضا تا نزدیک ظهر نیت نکند، چنانچه تا آن وقت کاری که روزه را باطل می‌کند انجام نداده باشد، می‌تواند نیت کند و روزه‌ی او صحیح است. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای 🆔:@zeinabyavaran313