eitaa logo
شمیم خانواده
1.5هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
7.8هزار ویدیو
518 فایل
مرکز فرهنگی خانواده زنجان (یاوران حضرت زینب سلام الله علیها) ارتباط با مدیریت کانال و ارسال انتقادات و پیشنهادات و برای ارسال آثارخود و شرکت در مسابقات آی دی @Fadak_8
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_302876269.mp3
4.16M
تحذیر جزء ۳(تندخوانی) معتزآقایی 🆔:@zeinabyavaran313
1_306821372.mp3
3.13M
🎙شرح دعای روز ماه مبارک رمضان 🔰 با صدای قاسم موسوی قهار 🔰 و شرح آیت الله تهرانی‌(ره) 🆔:@zeinabyavaran313
📣توجه توجه📣خبرخوب📣توجه توجه📣 🌺به اطلاع شما عزیزان همراه در کانال شمیم خانواده می رساند: مرکز فرهنگی خانواده در نظر دارد از روانشناسان و کارشناسان مجرب مرکز برای پاسخگویی به سوالات و مشکلات شما در زمینه های: 🔑✨روابط زوجین 🔑✨تربیت فرزند 🔑✨مشاوره تحصیلی 🔑✨مدیریت استرس(به خصوص در شرایط کرونایی) و..‌‌ استفاده نماید. لذا از شما عزیزان تقاضا می شود سوالات خود را در طول هفته به آی دی کانال Azizi_313 @ ارسال نمایید تا در روزهای دوشنبه هر هفته پاسخ های خود را در کانال از زبان کارشناسان ما دریافت نمایید. مرکز فرهنگی خانواده 🆔:@zeinabyavaran313
سوال یکی از دوستان عزیز👇👇👇👇 سلام وقت بخیر دخترم ۱۰ سالشه نمازاشو می خونه ولی آخر آخر وقت یعنی ۵دقیقه مونده به اتمام وقت. معمولا توی کارای دیگش هم اینجوریه مثلا تکلیفش رو هم تا اونجا که می شه به تاخیر میندازه در مورد نمازش باید چکار کنم؟ پاسخ جناب آقای یارمحمدی👇👇👇 🆔:@zeinabyavaran313
با سلام افرادی که معمولا کارهای خود را با تاخیر انجام می دهند (با تاخیر ولی انجام می دهند)، نشان دهنده این است که در چنین خانواده ای القا به جای آموزش در پیش گرفته شده است و میزان انگیزه لازم برای شخص یک انگیزه بیرونی است و نه درونی. لذا برای این افراد لازم است که میزان انگیزه درونی ایجاد شده بشتر از انگیزه بیرونی گردد. برای افزایش میزان انگیزه درونی برای کودکان و نوجوانان کاهش القا و دادن میزان از استقلال در انجام دادن کارها لازم است. برای این امر به چند عامل مهم باید توجه گردد: 1. به کودک و نوجوان حق انتخاب قائل شده و سعی شود که به انتخاب او حتی انجام دادن عمل در زمان های پایان احترام گذاشته شود و از القای مستقیم و توبیخ و سرزنش خوددرای بعمل آید. 2. بعد از انجام دادن، رفتار مورد نظر با تقویت یعنی تشویق همراه گردد (برای رفتارهای مختلف تشویق های مختلفی نیاز است و معمولا تشویق به گونه ای انتخاب گردد که با خواسته های کودک همخوانی داشته باشد و بلافاصله بعد از رفتار و فقط برای همان رفتار و با گفتن عین رفتار و مخلوط کردن آن با رفتارهای دیگر تشویق انجام گیرد.) 3. در مرحله او از هر گونه سرزنش و مقایسه کردن کودک با خود و سایر کودکان خودداری بعمل آید. 4. رد بحث ها و گفتگوهای خانوادگی در زمینه مسئله مورد نظر از کودک نظر خواسته شده و به نظرات او با دیده احترام و تایید و در برخی موارد با تصحیح نگریسته شود. 5. در کارهای انتخابی به جای فشار بر کودک که حتما باید فلان کار انجام گیرد، او را بین دو کار مخیر کنید و هر کدام را انتخاب کرد احترام بگذارید، مثلا نماز را اول وقت می خوانی یا قران را، نماز را قبل از اتمام درس های می خواهی بخوانی یا بعد از تمام کردن آن ها، نماز را بعد از بازی می خوانی یا قبل از آن. نماز را بعد از ناهار می خوانی یا بعد از آن. در ا ین صورت کودک هم به خود حق انتخاب قائل شده و هم با انتخاب کردن سعی می کند یکی را انجام دهد. آقای یارمحمدی(روانشناس مرکز فرهنگی خانواده) 🆔:@zeinabyavaran313
✍️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ✍️نویسنده: 🆔:@zeinabyavaran313
1_308465634.rar
5.34M
📥 مجموعه سخن‌نگاشت «مواعظ رمضانی» مشتمل بر ٢٩ جمله منتخب از توصیه‌های اخلاقی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🆔:@zeinabyavaran313
1_308161211.mp3
3.65M
💫 فضیلت و پاداش روزه‌ی روز سوم ماه مبارک رمضان در بیان پیامبر اسلام(ص) 🎙 استاد بسیطی 🆔:@zeinabyavaran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا