🔴 #اختلافات_کهنه
💠 مدام در مورد #اختلافات قدیمی و از یاد رفته صحبت نکنید! یادآوری آنها سبب #تلخی و ناراحتی میشود.
💠 زیرا هدف از #گفتوگو کردن، نزدیک شدن روحی و عاطفی همسران به یکدیگر است، در حالی که بیان این موضوعات معمولاً بر مشکلات افزوده و #سردی عاطفی به بار میآورد.
💠 اگر همسرتان وارد اختلافات #گذشته شد با عوض کردن #موضوع و دعوت همسرتان به #صبوری و گذشت، #فضای گفتگو را به سرعت تغییر دهید. و #پایان گفتگویتان حتما بدون دلخوری باشد.
🆔 @zeinabyavaran313
🔴 #طولانی_اما_مهم l جنجال برای هیچ‼️
🔻بلافاصله بعد از سخنان رهبرعزیز انقلاب در خصوص احتمال حمله بیوتروریسم و نقش دشمن شاهد جنجال رسانه ای دو گروه بودیم:
1⃣ عده ای بدون دقت کافی به کلمات معظم له، ادعای #قطعیت بیوتروریسم را مطرح کرده و با داعیه دفاع از ولایت در واکنش به منتقدان موتور هشتک سازی را روشن کردند.
2⃣ گروه دوم نیز عموما بهانه جویانی بودند که ناجوانمردانه علیه رهبری نوشتند و مدعی شدند که رهبرانقلاب اعتقادی به این بیماری نداشته و کرونا را صرفاً یک ویروس مصنوعی می داند. عده ای قلیل در این گروه محترمند ولی عموما به دنبال بهانه ای جهت عقده گشایی هستند و لاغیر. (شناخت شان سخت نیست!)
🔻اما حقیقت آن است که جنجال هر دو برای هیچ است ؛ رهبر انقلاب بعد از شیوع کرونا دو بار به موضوع بیوتروریسم اشاره داشته اند:
1⃣ #اول: در پیام به سرلشکر باقری از تعبیر #احتمال بیوترویسم استفاده کردند.
یک فرمانده نظامی همیشه میبایست با کمترین قرائن، کوچکترین #احتمال را در اتاق جنگ برای سربازانش برجسته کند!
🔻 " سن تزو " به عنوان یکی از برجسته ترین استراتژیست های نظامی کهن در کتاب معروف #هنر_جنگ چنان از اهمیت توجه فرمانده به #احتمالات می نویسد که بعدها "لرد فیلد مارشال" درمورد کتاب هنر جنگ برای دانشجویانش چنین می نویسد: " هنر جنگ به ما می آموزد که هیچ وقت به #احتمال عدم حمله ی دشمن فکر نکنیم"
2⃣ #دوم: در نطق تلویزیونی سوم فروردین معظم له نیز از کرونا با عنوان #ویروس_خطرناک نام میبرند و آن را مصداق این آیهی قران میخوانند : وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَرٰت و...
🔹اما معظم له در پایان در واکنش به جنگ رسانه ای آمریکا و دروغگویی های سریالی ترامپ دوباره از احتمالات گفته و فرمودند: "آمریکاییها #متّهمید به اینکه این ویروس را شما تولید کردهاید"
استفاده از تعابیر #اتهام و افعالی نظیر "گفته میشود" و تصریح خاضعانه بر نداشتن نظر قطعی
"من #نمیدانم چقدر این اتّهام حقیقی است" همه حکایت از فرمایشات معظم له مبتنی بر احتمالات دارد.
🔻 نگارنده فعلا اعتقادی به قطعیت حمله ی بیوتروریسم ندارد اما آیا این اعتقاد میبایست نفی مطلق هرگونه #احتمال بیوتروریسم کند!؟ ؛ آیا ساده انگاری نیست با توجه با سابقه ی بسیار ننگین و سیاه دشمن ( از خون آلوده تا استاکس نت ، ترور دانشمندان و حاج قاسم و...) از او نفی مطلق اتهام کنیم؟ آنانی که این نگاه را ناشی از توهم توطئه میدانند کافیست دیدگاه وزارت خارجه چین در بیام رسمی احتمال اتهام آمریکا در شیوع کرونا در اینترنت جستجو کنند!
✅ به نظر میرسد فعلاً تبدیل احتمال بیوتروریسم به یک واقعیت و فکت مستند خطاست اما همانطور که معظم له فرموده اند امکان حمله بیوتروریستی و طرح آن به عنوان یک احتمال و اتهام کاملا صحیح میباشد.
💐 #پایان این نوشتار احترام قلبی به همه عزیزانی است که ادبیات و دیدگاه حقیر را نپسندیده اند؛ اختلاف سلائق طبیعی و زیباست...
🖌 #محمد_صادق_سلطانزاده_بشرویه
🆔:@zeinabyavaran313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_پنجم
💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
💠 تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
💠 ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»
💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
💠 مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔:@zeinabyavaran313