نمیخوابه😩
میگم نگاه داره 🤨
منتظر بودم بگن
قورباغه چند تا پا داره😊
ولی خیلی ریز اشاره کردن
مامان دیگه نخوابید 🥴
پاشید سحری درست کنید 😏
🍈زیتونی جان لطفاً و حتماً از خاکشیر و تخم شربتی در وعده سحر استفاده کنید..😃
تضمینی که تشنگی را خییلی کمتر احساس میکنید😎
التماس دعای فرج😇
#روز_مرگی
#علی
#ماشاالله
#دکتر_خودت_باش
@zeitoon_clinic
@zeitoon_clinic
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺯﺕ ﺗﺸﮑﺮﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ
ﻣﺜﻞ ﺭﺑﯿﻊ ﺍﻻﻭﻝ ﻭ ﺭﺑﯿﻊ ﺍﻟﺜﺎﻧﯽ،
ﺟﻤﺎﺩﯼ ﺍﻻﻭﻝ ﻭ ﺟﻤﺎﺩﯼ ﺍﻟﺜﺎﻧﯽ،
ديـــــــــــــــــــــگه
ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺍﻻﻭﻝ ﻭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺍﻟﺜﺎﻧﯽ ﻧﺬﺍﺷﺘﯽ!😅
خیلی عزیزی ،جبران می کنم🙌😂😂
دعاگوی هم باشیم ❤️
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
🔷🔹حل معما یکی از بهترین راههای تقویت قدرت ذهنی و تمرکز است. با حل معما، میتوانید مهارتهای خود را
۸۷.روزی از ماه های رمضان که امام حسن(ع) در آن متولد شدند؟
#معما_هدفمند
#پرسش
#زیتون_باهوش
@zeitoon_clinic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به جان خودم از ایران پول نرسه، ۹۰ درصد ایرانیای مهاجر بیکار میشن 😂
#خود_تحقیر_نباشیم
#ما_به_قله_نزدیک_ایم
#زیتون_آگاه
@zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
#رمان_محمد_مهدی 4 💠 حاج آقا گفت که شیخ صدوق (ره) علاوه بر آثار فقهی و حدیثی، یکی از شاخص ترین افر
رمان_محمد_مهدی 5
🔰حاج اقا از روحانیون خوش نام محل بود، مردم خیلی به ایشون اعتمادی همراه با اعتقاد داشتند. سالها شاگردی ایت الله بهجت (ره) رو کرده بود ، واقعا در حد یک عالم عامل به علم.
از بس خودسازی کرده بود ، مردم تاثیر حرفها و مطالبش رو عمیقا درک می کردند .
بارها شده بود تو نماز گریه می کرد و مردم رو هم به گریه می انداخت ، تو شبهای قدر و ایام محرم، مردم قبول نمی کردن روضه خوان بیاد و به مداح هم می گفتن فقط مداحی کن و برو ، روضه فقط برای حاج اقاست ! از بس نفس گرمی داشت
تا می گفت السلام علیک یا اباعبدالله ، مردم به پهنای صورت اشک می ریختن
هر چند وقت یکبار خاطره ای از آیت الله بهجت (ره) برای مردم می گفت تا بیشتر با شخصیت معنوی ایشون آشنا بشن.
✳️ حاج هادی که کارمند بانک بود، بارها و بارها وقتی حاج اقا برای کارهای بانکی بهش سر می زد، تعارف می کرد که کار ایشون رو بدون نوبت انجام بده ، البته با رضایت خود ارباب رجوع ها، اما حاج اقا عسکری اصلا قبول نمی کرد و می گفت منم یکی مثل این دوستان، شاید یکی کارش گیر باشه و باید زودتر تمام بشه،خدا رو خوش نمیاد حق اون رو ضایع کنم.
مردم عاشق همین رفتار و سکنات ایشون شده بودن ، مسجد اون محله، جزء شلوغ ترین مساجد تهران بود که ایام محرم و شب های قدر ، جای سوزن انداختن نبود و حتی خیابون های اطراف هم مملو از جمعیت می شد.
🔰 حاج هادی و همسرش رفتن سراغ حاج اقا عسکری برای مشورت درباره اسم پسری که قراره چندماه دیگه به دنیا بیاد.
حاج آقا تا از موضوع خبر دار شد، مثل همیشه تو این جور مواقع ، خاطره ای از ایت الله بهجت (ره) نقل کردند.
خاطره از این قرار بود که:
👈 یک روزی یه بنده خدایی به قصد اینکه برای پسر تازه به دنیا اومدش اسمی انتخاب کنه، بعد نماز میره خدمت آیت الله بهجت (ره) . حاج اقا بهجت همیشه بعد نماز، مدتی به سجده شکر یا ذکر گفتن مشغول بودند و اصلا حواسشون به اطراف نبود.
بعد چندین دقیقه که کارشون تمام شد و خواستند بلد بشن، اون بنده خدا حاج اقا بهجت رو صدا میزنه و سلام میکنه ، ایت الله سرش رو بر می گردونه و به طرف میگه سلام، آقا محمد_مهدی چطوره؟
طرف میگه، محمد_مهدی کیه حاج اقا؟
ایت الله بهجت میگه پسرت رو میگم، پسری که تازه به دنیا اومده ، حالش خوبه؟ سلامته؟
اینجا بود که اون بنده خدا بهت و تعجب بهش دست میده که چطور ایشون از نیت من خبردار شد ؟
چطور فهمید من برای چه کاری سراغ ایشون اومدم؟
تو همین فکر و خیال ها بود که دید آیت الله بهجت رفتند، تازه به خودش اومد و فهمید اسم بچه رو باید محمد_مهدی بگذاره.
✅ حاج اقا عسکری به اینجا که رسید به اقا هادی گفت، من هم پیشنهادم این است که اسم بچه خودتون رو محمد مهدی بگذارید، این اسم ترکیبی از اسم خاتم الانبیاء و خاتم الاوصیاء هست. برکت داره انشالله
🔰 اقا هادی به همسرش نگاهی کرد و...
( ادامه دارد ...)
✍️ احسان عبادی
@zeitoon_clinic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه سری کار ها با سختی و
وسواس زیادی انجام میدیم...😢
مراقب باشیم با یه حرکت اشتباه
تباهشون نکنیم💪😁
روزه گرفتن هم سخته مواظبش باشیم ☺️
#زیتون_متفکر
#روز_مرگی
#مهدیار
#ماشاالله
@zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
۸۷.روزی از ماه های رمضان که امام حسن(ع) در آن متولد شدند؟ #معما_هدفمند #پرسش #زیتون_باهوش @zeitoo
۸۷.اینم که خیلی آسون بود😅💪
و برکت امام حسن در که نیمه ماه مبارک رمضان متولد شدن چند تا از دوستان هم هشتک شون کامل شد و هدایاشون را دریافت کردن☺️
#معما
#پاسخ
@zeitoon_clinic
🌺 امام صادق علیهالسلام:
اگر مردم سحری می خوردند و سپس فقط با آب افطار می کردند،
قادر بودند تمام روزگار را روزه بگیرند!!
📚 من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 136.
حالا نه با این همه خشونت،😩برای خوراکی که اصلا نباید بخوره😑
🍈 زیتونی جان خواهشاً سحر خواب نمونیدااا🤓
#روز_مرگی
#مهدیار
#علی
#ماشاالله
@zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
به جان خودم از ایران پول نرسه، ۹۰ درصد ایرانیای مهاجر بیکار میشن 😂 #خود_تحقیر_نباشیم #ما_به_قله_نزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خارج همه شل کردن لب ساحل دارن آب پرتقال مینوشن 🤣🤣🤣
#خود_تحقیر_نباشیم
#ما_به_قله_نزدیک_ایم
#زیتون_آگاه
@zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
رمان_محمد_مهدی 5 🔰حاج اقا از روحانیون خوش نام محل بود، مردم خیلی به ایشون اعتمادی همراه با اعتقاد د
رمان_محمد_مهدی 6
🔰 اقا هادی به همسرش نگاهی کرد و یاد نذری افتاد که اون شب در مسجد بعد شنیدن صحبت های حاج اقا کرده بود.
فرزندی که دوست داشت اون رو خادم امام زمان (عج) کنه ، و حالا اسمی که قراره انتخاب بشه مزین به نام حضرت ، ترکیبی از نام اصلی حضرت و مشهورترین لقب ایشون. #محمد_مهدی
💠 تو راه برگشت به منزل ، رفتن پارک محل ، روی صندلی نشستن و به بچه های در حال بازی خیره شده بودند ، توی دل خودشون آرزو می کردن که روزی هم بیاد و بچه خودشون رو بیارن پارک تا جلوی چشم اونها بازی کنه و لذت ببرن
سالهاست این آرزو رو داشتن، اما هیچوقت ناامید نمی شدن، اصلا ناامیدی در زندگی اونها معنایی نداشت ،
همون صندلی ای که روی اون نشسته بودن، برای اونها یاداور خاطره ای شیرین بود
🌀 همین چند سال قبل بود که می خواستند خونه بخرن، اما هرجایی رو می دیدن یا گرون بود یا باب میل اونها نبود، خسته و کوفته از گشتن دنبال خونه ، روی همین صندلی های پارک نشسته بودند ، هر کدوم داشتن به توسلات و ختم هایی که برای خونه گرفتن انجام داده بودن و به جایی نرسیده بود، فکر می کردن ،
حاج هادی یاد این افتاد که امروز صبح چقدر با چشمان گریان تو نماز ابوبغل ، از امام زمان (عج) خواسته بود تا کمک کنه برای پیدا کردن خونه ، اما نشد.
نرگس خانم هم داشت به ختم قرآنی که به نیت هدیه به حضرت زهرا (س) خونده بود فکر می کرد،
هر دو با چشم خودشون می دیدن که اعمالشون به نتیجه نرسید، اما هیچوقت ناامید نمی شدن
✳️ تو این فکرها بودن که یه اقای میان سال و مودب و با وقار که مهربانی خاصی در چشم هاش بود ، از کنار اونها رد شد ، مست بوی عطر لباسش شدن، سرشون رو به طرف اون مرد برگردوندن، اون مرد هم برگشت و نگاهی به اونها کرد، رفت پیششون
با عطوفت و گرمی خاصی سلام کرد، گفت چرا ناراحتین؟ حیف شما دو نفر نیست که به این جوانی ، اینقدر ناراحت و غمگین؟
حاج هادی گفت سلام حاج اقا، از بس دنبال خونه گشتیم تا بخریم و جایی پیدا نکردیم ،خسته شدیم
اون بنده خدا که اسمش آقای رحمتی بود رو به هادی کرد و گفت
چرا اصرار داری حتما خونه بخری؟ با این پولی که شما دارین میشه خونه خوب اجاره یا رهن کرد.
نرگس خانم گفت اولا واقعا نمیشه تو این زمونه به هر صاحب خونه ای اعتماد کرد ، ثانیا هرسال موقع تمدید اجاره ، تن و بدن آدم می لرزه که نکنه صاحب خونه منو جواب کنه و باید بلند بشم و دوباره استرس اسباب کشی و ...
خلاصه آدم خونه بخره بهتره، درسته پول ما برای خرید خونه خیلی زیاد نیست، اما میشه یه چهاردیواری نقلی خرید و توش زندگی کرد
❇️ حرف که به اینجا رسید، آقای رحمتی نگاهی به آقا هادی کرد و توی چشمهاش خیره شد و گفت اگه صاحب خونه خوبی داشته باشین ، تا اون حد خوب که به شما بگه تا هر وقت دلتون خواست اینجا بشینین و هر چقدر دلتون خواست پول پیش و اجاره یا رهن بدین، چی؟
اونوقت هم حاضر به اجاره نشینی نیستین؟
🌀 هادی و همسرش با هم گفتن حاج اقا چی از این بهتر؟ ولی بعید هست تو این دور و زمونه چنین آدمی پیدا بشه ،
❇️ یه دفعه آقای رحمتی کلید منزلش رو از جیبش در میاره ، میده به اقا هادی و میگه بلند بشین برین خونه من به فلان آدرس، خانمم عصرانه درست کرده و من هم اومدم برای خرید نان گرم ، برین خونه و به حاج خانم بگین ما مهمان خدا هستیم و آقای رحمتی ما رو فرستاده، خودش میدونه قضیه چیه
برین تا من هم نان بگیرم و بیام.
🔰 نرگس خانم نگاهی به همسرش کرد و ...
( ادامه دارد ...)
✍️ احسان عبادی
@zeitoon_clinic