📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #هجدهم ❤️ بنام #پسر_نوح 📝 نوشتهی: محمدرضا حدادپور جهرمی 📓
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
ا🌺🍃🌺
ا🍃🌺
ا🌺
💚 #پسر_نوح 💚
🌹❤قسمت دوارده
قم_تماس تلفنی
(تموم مردم دنیا ... منو میخونن دیوونه ... آره ما دیوونه هستیم ... بی خیال این زمونه ...)
سلام علیکم
سلام و رحمت الله. احوال شما آقا سید؟
تشکر! شما همون آقایی هستید که اون شب تا دم منزل خدمتتون بودیم؟
بله. ماشالله به این حافظه و تشخیص صدا. خوبین الحمدلله؟
به لطف شما که ممنوع الخروج شدم و باعث شدین دو تا مجلس اهل بیت که میخواستم برم، نشه و مشخصم نیست کی باید بره جلسه را اداره کنه؟
خدا بزرگه. مجلس، قطعا صاب مجلس داره و اگه صلاح باشه نمیذاره چراغ جلسش خاموش باشه.
البته اگه شما بذارین.
ما کی باشیم؟ خب چه خبر حاج آقا؟
تشکر. برای احوالپرسی تماس گرفتین؟
هم احوالپرسی و هم میخواستم یه سوال خدمتتون داشته باشم!
بفرمایید؟
شما خانمی به نام ... اجازه بدین ... آهان ... اینا ... خانم مهدیه فاخر میشناسید؟
لا اله الا الله!
بله؟
آقای عزیز! چرا تو زندگی خصوصی مردم تجسس میکنین؟ والا بالله حرامه! نکنید این کارا ... چه کار به ناموس مردم دارین؟
حاج آقای عزیز! لطفا جواب بنده را بدید! میشناسید یا نه؟
نه! از کجا بشناسم؟
ببین سید جان! چطوره نمیشناسیش اما لا اله الا الله و تجسس نکنید و حرام است؟ بالاخره میشناسید یا تجسس کنیم؟
منظورتون متوجه نمیشم!
اصلا بذار تلفنی نباشه و حضوری صحبت کنیم. فردا عصر چطوره؟
بد نیست. اما امروز ... آره امروز عصر هم فرصت دارم. شما قم هستین؟
بله!
من الان بیرون هستما. شما کجایید؟ ببینم اگه نزدیکید، یه جایی قرار بذاریم!
باشه. من اطراف حرمم.
منم همون دور و برام. میایید حرم؟
بله. تا یه ربع دیگه اونجا میبینمتون.
باشه. یاعلی آقا. یا علی.
.......................................................
داوود گفت: حساسش کردی که باهات قرار بذاره و ببینیش؟
گفتم: چاره ای گذاشته برام؟ وقتی موش و گربه بازی درمیاره، بذاره یه کاری کنم که اون بیفته دنبالمون و به جای فردا عصر، خودش بگه همین حالا میخوام ببینمت!
داوود گفت: خب پاشو برو دیگه! نمیرسیا.
گفتم: میرم حالا. بذار یه نیم ساعتی تو حرم دعا کنه و از خدا طلب عفو و رحمت کنه و یا ستار العیوب بگه. بعدش میرم سروقتش.
نیم ساعت بعدش تازه راه افتادم. وقتی رسیدم سر قرار، قشنگ دلهره و لرزش و یخ کردن دستاش را میفهمیدم. خودمو زدم به بی خیالی و ینی نفهمیدم که چه حالی داری الان؟
تا نشستیم، گفت: جان؟ درخدمتم!
گفتم: زیارت قبول! معلومه کجایی؟ حتما باید بیام هیئت و بعدش خفتت کنم که بتونیم دو تا کلمه با هم حرف بزنیم؟
سرشو انداخت پایین و آورد بالا. یه (زود باش برو سر اصل موضوع) خاصی تو نگاهش داشت موج میزد. اما من دوس داشتم اول، خوب کار روانی خودمو انجام بدم و بعدش برم سر اصل موضوع و نقشه ای که داشتم.
گفتم: چند وقته؟
گفت: چی چند وقته؟
گفتم: چند وقته دوباره افتادید تو فکر تجدید فراش؟
گفت: تجدید فراش کدومه؟ چرا پرونده سازی میکنی حاجی؟ برادر؟ این حرفا کدومه؟
گفتم: به خاطر همین (تجدید فراش کدومه برادر) اینقدر دست و پاتو گم کردی؟ بین شما و اون بنده خدا داره چی میگذره که الان اینجایی و به اسمش حساسی؟
با حالت جدی اما مملو از ترس گفت: چیز خاصی نیست. دوس داره طلبه بشه و سوال موال زیادی داشت، منم داشتم راهنماییش میکردم.
با یه کم اخم گفتم: آقا سید اون دوس داره طلبه بشه یا ... ببخشید ... جسارتا ... دوس داره همسر جدید شما باشه؟
دیگه داشتم صدای تپش قلبش میشنیدم که گفت: آقا این حرفا چیه؟ همسر جدید کدومه؟ من غلط بکنم دیگه دنبال همسر باشم. همین یکی از عراق و یکی از ایران بسمه دیگه! تو همینم که دارم مثل بلا نسبت موندم. چه برسه به سومی. اصلا بر هر سه خلیفه به ناحق لعنت!
هیچی نگفتم. فقط به چشماش زل زدم.
صدای خورد شدنش را شنیدم.
دیگه بیشتر صلاح نبود پیش برم.
ادامه ندادم.
فقط گفتم: ولش کن. فقط دقت کن و حواست جمع باشه و بدون که بقیه حواسشون خیلی جمع هست.
🔴🔴🔴بعدی👇👇👇
🔴🔴🔴
سر تکون داد و مثل اینایی که تازه از دهن شیر آزاد شده باشن، یه نفس کشید و آروم تر نشست.
گفتم: سید تو با کسی که نمیشناسیش احتمالا و یا شاید هم بشناسیش اما خیلی نمیشناسیش، تو عراق و اربعین و ... ارتباط گرفتی؟
گفت: من با خیلی ها ارتباط میگیرم. چجور ارتباطی؟
گفتم: نمیدونم. مثلا شاید ارتباط معنوی و یا یکی که خیلی قبولش داری و تو گروه چتتون هست و حتی حرفاش یه جورایی برای همتون حجت باشه!
گفت: برادر عیال اولم!
گفتم: همین پسر حاج آقا که رییس دفترش هم هست؟
گفت: آره
گفتم: نه ... ایشون نه! یکی دیگه! اون گروه ده نفره که تو تلگرام دارین . اونو میگم.
بازم هول شد. اما نه به اندازه اون ماجرای اخلاقی. گفت: همشون بچه های هیئتی و گل هستند. مال همه جان. از گرگان گرفته تا بوشهر.
گفتم: نه . منظورم یکی هست که با شماره عراقی خودت کانکت میشه ها. همونو میگم.
رنگ از رخسارش
پرید. ینی اگه بگم مثل گچ سفید شد، دروغ نگفتم.
گفت: آهان ... اونو میگین ... خیلی نمیشناسمش!
گفت: آباریک الله! ببین. سید جان. هر چی هستو همین حالا برام بگو. حتی اگه از حرم رفتیم بیرون و فکرش کردی و یه چیز دیگه یادت اومد، قبول نمیکنم. لطفا هر چی هست و بینتون هر چی میگذره و هر کاره ای که هست. بسم الله ...
گفت: اون ... والا ... چی بگم ...
💚 ادامه دارد
📌 نویسنده : محمد رضا حدادپور جهرمی
⛔️ کپی با ذکر نام نویسنده بلامانع است ⛔️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد
2833349.pdf
11.42M
⬆️عنوان کتاب : مجموعه مقالات و خاطرات شهید سید #مرتضی_آوینی
جمع آوری و تدوین: امیر قربانی
#کتاب_دفاع_مقدس
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab
ganjineh manavi.pdf
1.04M
⬆️عنوان کتاب : #داروخانه_معنوی یا همان #گنجینه_معنوی
به صورت فایل Pdf
#رضاجاهد
این نسخه 11 قسمت مختلف تهیه شده که شامل: همه دعاها، زیارات، خواص آیات قران کریم، خواص سوره های قران کریم، دعاهایی که با ربنا شروع می شود و تمامی نمازهای پر فضیلت، خواص اسماء حسنی، صلوات های پر فضیلت و.....
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab
جوانی.pdf
9.09M
📕 کتاب : جوانی
✍ اثر : #جوزف_کنراد
کتاب جوانی داستان کوتاهی از جوزف کنراد، درباره جوانی است که حالا پیر شده و خاطرات جوانیاش را از دریا تعریف میکند. با برداشته شدن مرز بین انسان و دریا، دو مفهوم جوانی دریایی و دریای جوانی به ذهن متبادر میشود.
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
@zekrabab
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
#نذر_فرهنگی #نذر_کتاب بجای غذا ، کتاب نذر کنید حتی کتابهای مجازی جامعه به غذای روح📚 احتیاج داره😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تام_جری
بفرست برا دوستات😍
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
می اید از دور. 🌼 مردی سواره
برمرکب عشق 🌼 چون ماهپاره
والشمس رویش 🌼 واللیل مویش
گلها همه مست 🌼 از رنگ و بویـش
عمامه بر سر 🌼 مثل پیمبر (ص)
در بازوانش 🌼 نیروی حیدر(ع)
ازپای تاسر 🌼 در شور و شین است
برق نگاهش🌼 مثل حسین(ع) است
می اید از دور 🌼خوشبو تر از یاس
در چشم وابرو 🌼 مانند عباس (ع)
القصه این مرد 🌼 امید دلهاست
خوشبو تر از یاس 🌼 فرزند زهراست(س)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش #قرائت_نماز : درس (6) ضرورت صحیح خوانی نماز #نماز_آموزی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸
#بازی_ریاضی
#بازی_تمرکزی
#پازل
#خودت_درست_کن
#مناسب_3سال به بالا
#کلیپ_آموزشی
مطابق با تصویر شکل را درست کنید تا کودک آنرا بچیند
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125
🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿