#احسن_القصص #داستانقرآنی
📖داستان سه گناه کار خوش عاقبت
(داستان زیبای #سورهتوبه)
📝قسمت دوم
🍃به خدا سوگند هرگز پیش از آن روز نشده بود که من دو شترسواری داشته باشم، اما آن روز دو شتر آمادۀ سواری داشتم.
🍃رسول خدا هیچ گاه رهسپار جنگی نمیشد، مگر آن که به عنوان دیگری مقصد خود را نهفته میداشت تا آن که این غزوه پیش آمد و چون رسول خدا(ص) در گرمای شدید تابستان حرکت می کرد و راهی دور و بیابانی هولناک در پیش داشت و با دشمنی انبوه روبه رو میشد مقصد خود را آشکار برای مسلمانان بیان داشت تا چنان که باید آمادۀ جنگ شوند.
🍃مسلمانانی که همراه رسول خدا رفته بودند بسیار بودند و دفتری هم که نام آنان را ثبت کند در کار نبود و هر مردی می خواست کناره گیری کند گمان می داشت که تا وحی خدا دربارۀ او نازل نشود امر او بر رسول خدا پوشیده خواهد ماند.
🍃رسول خدا (ص) هنگامی رهسپار تبوک می شد که میوه ها و سایه ها دل پذیر بود.شخص رسول خدا ومسلمانان با توفیق خود را آمادۀ حرکت ساختند.
🍃من هم بامداد از خانه بیرون آمدم تا خود را آمادۀ سفر کنم اما بی آن که کاری انجام دهم به خانه بازگشتم و با خود می گفتم هنوز می توانم همراهی کنم اما توفیق پیدا نمی کردم تا مردم سفری شدند و پیغمبر و همراهانش روبه راه نهادند و هنوز من هیچ گونه آمادگی برای حرکت و همراهی نداشتم.
🍃با خود گفتم: یکی دو روز بعد آماده می شوم و خود را می رسانم.
🍃بامدادی پس از حرکت رسول خدا از خانه بیرون آمدم تا خود را مجهز کنم اما کاری نکرده به خانه بازگشتم.
🍃بامداد فردا به همان قصد از خانه بیرون آمدم باز کاری نکرده به خانه بازگشتم. وضع من این بود تا لشگریان اسلامی با شتاب پیش رفتند، و هرچند میخواستم به هر وضعی شده حرکت کنم و خود را به آنان برسانم- و کاش رفته بودم- اما توفیق نیافتم.
🍃پس از رفتن رسول خدا(ص) هر گاه از خانه بیرون می رفتم و در میان مردم می گشتم، از این که جز منافقی بدنام، یا ناتوانی معذور، کسی را نمیدیدم افسرده خاطر میشدم.
☀️☀️☀️ادامه دارد...
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
📿ماجرای شنیدی لات..
👳♂و آیت الله قاضی (ره)👆