هدهد سلیمان
"هیچ تفاوتی میان دونالد ترامپ و جو بایدن وجود ندارد و هردوی آنها از یک سیاست مشخص پیروی میکنند. "
چه صلابتی، چه تسلطی، آشنا به زبان بین الملل ، زینب سلیمانی است همو که طنین صدایش "ما رأیتُ الّا جمیلاً " را در ذهنم تداعی می کند. هر جمله اش تیری است بر قلب اندیشه شوم یزید و یزیدیان.
زینب این قرن است ولی نشان از زینب تاریخ ساز دارد. بانویی که با سیره و رفتارش حماسه عاشورا را تا ابد جادوانه ساخت. بانویی که اجازه نداد جنایت امویان پنهان بماند.
زینب کبرا علیهاالسلام انسانی تربیت یافته در خاندان رسالت،دانشمندی بزرگ و قهرمانی بی همتا است .بزرگ آموزگار مکتبی است که در آن، زن موجودی اثر گذار است.
در مدرسه زینبی، زن، مرزبان حریم ولایت است و حاضر در همه صحنه ها.
هنگامی که از شهادت علی اکبر با خبر شد، درحالی که صدا می زد: «واحبیباه و ابن أخیاه....» برای دلداری حسین علیه السلام به یاری برادر شتافت.
از گفتار و رفتار بانو در کربلا میزان همت او در دفاع از امامت هویداست.در واپسین لحظات، هنگامی که شمر قصد بریدن سر مبارک امام زمانش را داشت، زینب علیهاالسلام به امید نجات جان امام یا برای اتمام حجّت، بر سر عمر سعد فریاد زد: «آیا حسین کشته شود و تو نظاره گر باشی؟»
در مجلس ابن زیاد هنگامی که وی قصد کشتن علی بن الحسین علیه السلام را داشت، زینب کبرا علیهاالسلام مانع این اقدام شد.
مشکل ترین وظیفه ای که پس از شهادت برادر داشت رساندن پیام شهیدان و هدف قیام امام حسین علیه السلام به گوش مردم آن زمان و آیندگان بود .
او نمونه والای یک همسر ،مادر و یک خواهر است. در خانه، مسئول تربیت فرزندان و در جامعه، مسئول سرنوشت مردم. بذر اندیشه اسلامی و انقلاب برادرش، حسین علیه السلام از دامن او پراکنده شد، رویید و به بالندگی رسید.
مدرسه زینبی، مدرسه عشق به آرمان های ابا عبدالله الحسین علیه السلام است با رویکردی فراتاریخی و فراجغرافیایی، مدرسه ای مبتنی بر مدیریتی اسلامی ـ الهی. در مدرسه زینبی، کسانی که معنای صبر و مقاومت را می فهمند، خدا را به آسانی می شناسند.
زن تراز اسلامی باید در مسیر تسلیم و رضای الهی گام بردارد و در سخت ترین مصیبت ها جز زیبایی نبیند که این، آخرین منزل سالکان الی اللّه است.
زینب زمانه ی ما با پیروی از زینب علیهاالسلام ، باید انسان ساز و جامعه ساز باشد. زینبی که با خطبه های آتشین خود، افزون بر رسوا کردن امویان افکار عمومی را روشن کرد و جرقه نهضت های بعدی همچون قیام توابین را زد.
زینب زمانه ما با روشنگری جرقه های بیداری اسلامی را خواهد زد و زمینه نابودی دشمن و ظهور فریادرس مظلومان(عج)را فراهم می سازد.
وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ
(قصص/۵)
پیشاپیش میلاد بانوی صبر و استقامت مبارک🌹🌹🌹🌹
بارگذاری در سایت سردار
👇👇
https://b2n.ir/e16135
بارگذاری در خبربان👇
https://khabarban.com/a/30388050
✍️نجمه صالحی
#یادداشت
#یاصاحبنا
#یا_امام_رضا
#یا_حسین
https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
جریمه ای شیرین
✍نجمه صالحی
می خواهم بنویسم،نوشتن احساسات درونی ام را بیرون می ریزد. حس خوبی به من می دهد.لذت خلق اثر و حال یک خالق که به اثرش نگاه می کند.
فکر می کنم هنرمندان و از همه نزدیکتر نقاش ها مثل نویسنده ها هستند. نقاش ها هنگام خلق اثر و تکمیل آن،چند بار عقب و جلو میروند، از زوایای مختلف نگاه می کنند و ایرادات نقاشی را می گیرند. درنویسندگی هم بعد از چند بار خواندن و اصلاح و باز نویسی اثر خواندنی میشود.تکرار نوشتن و مداومت در نویسندگی خوب است.
باید خودم را جریمه کنم، دو روز بود نیم ساعت نوشتن را کنار گذاشته بودم. جریمه است ولی شیرین... دنبال جریمه نقدی که نباید باشم. جریمه ام نوشتن یک صفحه متن ادبی باشد یا یک کاری که سخت است انجام دهم .باید فکر کنم کدام کار من را به چالش می اندازد؟! ولی نه... فکر کنم همان یک صفحه نوشتن بهتر باشد.تکلیف امروز، یک صفحه ادبی بنویس!
من می نویسم چون می خواهم از صداهای مزاحم ذهن خلاص بشوم . جایی خواندم نوشتار درمانی سال هاست به عنوان یک علم در روانشناسی مورد تایید است.اواخر دههی ۱۹۸۰ بود که دکتر جیمز پنهبیکر آزمایش سرنوشتسازش را انجام داد و نوشتن ابزاری شد برای درمان. خب چه خوب است که نوشتن، درمانی است برای این ذهن درهم و برهم .
خب من هم می نویسم تا ذهن شلوغم را پاکسازی کنم.می نویسم چون اسب سرکش مغز بیش از حد می تازد.از بیمارستان و مریض ها و شلوغی آن تا سلامتی یک نفر که خیلی در زندگی ام تاثیر گذاشته و خوشحالی غیر قابل وصفی که هر وقت یادش می افتم دلم میخواهد صدها بار خدا را صدا بزنم و در آغوش بکشم.و خدا را شکر کنم از اینکه اینطور خودش را بیش از پیش در زندگی ام نشان داده است. خوشحالی که انگار کارخانه قند در دلم آب می شود و کام جانم شیرین شیرین می شود.
وقتی میخواهم بنویسم ویز ویز زنبورها، من را به خوردن عسل هدایت می کند. با به یادآوردن عسل خوردن حس بدی بهم دست میدهد چون هر وقت افت فشار دارم، مجبورم می کنند عسل بخورم. این افت فشار برایم داستانی شده و بعضی وقتها میگویم من و افت فشار دو یار جدانشدنی هستیم. تقریبا هفته ای یک بار بهم سر می زند و یک روز پیشم می ماند و بعد هم تا چند قاشق عسل و یک سیخ کباب برگ آن هم از نوع گوسفندی بهش ندهم تشریف نمی بَرد .ولی من کاری به کارش ندارم اگر قرار است بیاید تامن را متوقف کند کور خوانده، خیر!من عقب نمی نشینم. اینقدر بیاید و برود... مهمان است دیگر باید از او هم پذیرایی کرد.
چقدر دلم مهمان و مهمانی میخواهد باید تاعید نشده ترتیب یک مهمانی دورهمی با دوستان را بدهم، عید که بشود هر کدام از دوستان یک سمت ایران می روند و تا یکماهی جمعمان جمع نمیشود.
اول قرن جدید، عید خوبی می شود ان شاءالله. شاید بهترین عید قرن... از رفت و آمدهای تکراری خسته شده بودم .امشب خانه این خاله فردا دوباره همگی منزل خاله دیگر.مهمان ها همان مهمان ها بودند فقط منازل عوض میشد و چیدمان منازل.آخر سر هم قرار برای خانه بعدی.
هر چه ما جوان تر ها می گفتیم حداقل این شب نشینی ها در طول سال باشد مثلا ماهی یک بار . بزرگترها می گفتند الان آمادگی داریم و آجیل و شیرینی و ...تهیه کردیم و هزار دلیل دیگر که ما مجبور به تسلیم می شدیم.
عید سال گذشته، اوایل آمدن یک مهمان ناخوانده به نام کرونا ویروس بود و ترس بیشتری بین مردم وجود داشت و بیشتر احتیاط می کردند. عید دیدنی های تکراری هم تعطیل...اگر امسال هم مردم رعایت کنند خوب است مثلا امسال
فقط یک بار در منزل خاله بزرگ که اتفاقا منزلش هم بزرگ است و فاصله اجتماعی رعایت میشود،جمع شویم...
چه خوب می شود عید و تنها بودن و جاهای تکراری نرفتن....دلم یک کتابخانه پر از کتاب می خواهد کتابخانه ای با دیوار شیشه ای وسط یک باغ زیبا . ساعت ها در کتابخانه بنشینم و غرق مطالعه شوم و با زیباترین خودنویس عالم بنویسم وحس زیبای خواندن را روی کاغذ بیاورم.
حس خوب نوشتن، این حس را دوست دارم.
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
.
عجیب اما واقعی
✍نجمه صالحی
_خانم حمیده تختی؟!
+تختی نه آقا، حمیده بختی هستم!
بی اهمیت نگاهی روی لیست انداخت و نفر بعدی را صدا زد:
_خانم سعیده "ربیع الثانی"! خانم "ربیع الثانی"... صدایش را به فریاد رساند: "ربیع الثانی..."
خانمی که روی صندلی جلوی پیشخوان پذیرش نشسته بود، سرش را به عقب برگرداند و نگاهش را چرخاند و با صدایی که او بشنود گفت: نیست آقا! "جمادی الاول" را بخوان! خانم کناریاش از پاسخ او، از خنده ریسه رفت.
با شنیدن این اسامی کمتر شنیده شده، فکرم مشغول شد؛ واقعا چقدر بعضی از اسامی عجیبند و گاهی آدم شک میکند فامیلی است یا شوخی؟ اگر واقعی است چرا برای تغییرش اقدام نمیکنند؟ یعنی به این فامیلی عادت کردهاند یا راضیاند یا حوصله تغییر و دوندگیهای ثبت احوال را ندارند یا منع قانونی دارد یا....؟
صدای مرد میانسالی که جلوی پیشخوان ایستاده بود، ذهنم را دوباره به سالن انتظار کشاند. او داشت اصرار میکرد نامه انتقال را زودتر بگیرد! البته نامه مأموریت از شهری به شهر دیگر یا انتقال از دانشگاهی به دانشگاه دیگر نبود این نامهیانتقال جنین بود!
آنجا مادران و پدرانی در انتظار فرزنددار شدن بودند و عدهای هم مانند من منتظر عزیزانشان که از اتاق عمل بیرون بیایند!
هر کسی چیزی میگفت و در خواستی داشت. نزدیک ظهر بود و کنار باجه پذیرش شلوغتر شده بود و مراجعین نیز بیحوصلهتر! ناخودآگاه یاد فامیلی دوست دوران تحصیلم افتادم خانم "جام پر از می" چه خاطرات خوبی از آن دوران داشتم! با صدای زنگ دار متصدی متوجه شدم نوبت ماست؛ _ همراه خانم صالحی؟! زود از جا بلند شدم تا بیشتر از این فریاد نزده!
#خاطره
#فامیلی_عجیب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
@zemzemh60
تغییر
صبح از خواب بیدار شدم، خورشید خانوم لب طلایی شده بود و نماز داشت قضا میشد. فوری گوشی رو برداشتم و به دخترم که تو اتاقش خواب بود زنگ زدم بدو نمااز... صبحها تو اتاقش نماز نمی خونه میاد پیش خودم نماز میخونه تا هم خودش و هم من خیالمون راحت بشه نماز خواب نمونده... خلاصه دویدم تا وضو بگیرم آب را باز کردم . با سرعت دستانم راشستم یک دفعه پرت پرت ....آب قطع شد.
هاج و واج داشتم نگاه میکردم که سروکله فاطمه هم پیدا شد.مامان برو کنار وضو بگیرم.گفتم آب قطعه.با غصه گفت چی کار کنیم؟
چند وقتیه هر وقت طبقه پایین آب باز می کنند آب ما قطع میشه فلکه منبع ذخیره آب هم بسته است.. چقدر تو شرایط اینطوری قرار گرفتیم بالاخره با رایزنی همسرجان با برادر جان آب اومد و وضو گرفتیم .خداروشکر کردم در شرایط بدتر نبودم...
راستی چه نعمت بزرگی داریم و قدرش و نمی دونیم ...آب مایه حیات راست گفتن ها ...خب اگه آب نباشه همه چیز تعطیل...
راستی اون قدیمها که آب به این فراوانی نبوده چه کار می کردند؟ من که عادت کردم آب نباشه هیچ کاری نمی کنم انگار دست و پام را بستن و انداختند یک گوشه.
امان از عادت.مامان همیشه میگه توخیلی آب اسراف میکنی یک جا گیر میکنی بی آبی اون موقع حالتو می پرسم...
یادش بخیر! اربعین ۸۹ اولین پیاده روی کربلا .دخترم سه ونیم ساله بود آب قطع شد و آخ طفلی پاهاش خشک شد تا آب اومد... خوب شد مامان نبود اون موقع حالمو بپرسه...ولی خودم تقصیر دارم دخترم را هم بد عادت کردم. البته به لطف پیاده روی اربعین و نظر امام حسین خیلی تغییر کردم ولی هنوز بعضی عادت هام هستند...
اصلا عادت چیه؟ چیز بدیه یاچیز خوبیه اگه عادت تو چیزهای خوب باشه بازم بده یعنی... نه بعیده ...ی خرده علمی بنویسم مثلا... طبق تحقیقات انجام شده در دانشگاه Duke ، چهل درصد اعمال روزانه ما بر حسب عادت هستند نه تصمیمات ما. این یعنی که ما می توانیم تغییرات بزرگی را در زندگی خود با حذف عادات بد و جایگزین کردن آن ها با عادات خوب، ایجاد کنیم. افرادی که این موضوع را کاملاً متوجه شدند به خوبی توانسته اند راه هایی جدید و قدرتمندی را برای تغییر زندگی خویش پیدا کنند...پس امکان تغییر عادات بد هست باید کم کم تغییر داد...
✍️نجمه صالحی
#جوال_ذهن
#یاصاحبنا
https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
پروازی دوباره
دوازده کیلومتر از مدینه دور شدیم تا به مسجد شجره برسیم، به مسجد درخت، همان درختی که نبی خاتم در زیر سایهاش نماز خوانده بود. مسجد زیبایی است با آن همه حجره و مردم سپید پوش با رنگهای مختلف که در میان شجرههای سبز رنگ مسجد با آن دالانهای پر از ستون و طاق میچرخند.
باید برای رفتن به بلدالامین و به خاطر حرمت حرم معبود، احرام بست و لبیک گفت.
همراه با کاروان وارد مسجد شدیم خانمها دور روحانی کاروان جمع شدند و با نگرانی از حاج آقا میخواستند که لبیک گفتنهایشان را تأیید کند. حاج آقا که پیرمردی کم حوصله بود ناگهان با صدای بلند گفت: خواهران طلبهی جامعه، خانم صالحی و خانم خان احمدی شما دو نفر به خانمها کمک کنید، من؟!
چرا حاج آقا روی دختری ۱۹ ساله حساب کرده؟ تا آن روز به اینکه طلبه هستم و وظیفهی تبلیغ دین را دارم فکر نکرده بودم، حداقلش این است که مردم در مناسک و مراسم از من طلبه توقع دارند.
همینطور که فکر میکردم، خانم فانی که پیر زنی خوشرو بود کنارم آمد و گفت: مادر برایت میخوونم اگه اشتباهه درستش کن، لبیک اللَّـهُمَّ لبیک لبیک لا شریک ک ک ل هر کاری میکرد ک و ل با هم قاطی میشد و نمیتوانست تلفظ کند، چهرهاش رنگ به رنگ شد و لکنتش بیشتر.خیالش را راحت کردم که خودم هم به نیابت از ایشان ذکر تلبیه را میگویم، نفس راحتی کشید و در تکرار دهم دیگر لکنت نگرفت و کامل گفت، من هم برای اینکه خیالش راحت شود برایش نایب شدم. خانم خرمی و وافی هم آمدند و بدون غلط ذکر تلبیه را گفتند، چند نفر دیگر هم که شک داشتند کنارم نشستند و تأییدیه گرفتند با اینکه معینههای داخل مسجد زیاد بودند انگار خانمها راحتتر بودند از جوانی چون من تأییدیه بگیرند. وقتی همه مُحرم و آماده خروج از مسجد شدند آنقدر سریع لبیک گفتم که فرصتی برای شنیدن لالبیک باقی نماند.
در راه رسیدن به ام القری به ثبت نام عمره فکر کردم. نمی دانم کی گفت و کِی گفت و چه شد که دلم ناگهان پرکشید. خواب بود یا خیال.هر چه بود ثبت نام کرده بودم و اسمم در قرعه کشی از بین نام طلاب متقاضی بیرون آمده بود .
با شنیدن این خبر تلاش مامان جان برای اینکه عمره رجبیه بروم بیشتر شد. میگفت عمره ماه رجب ثواب تمتع دارد. به سازمان حج رفت و با تلاش زیاد نامم را در کاروان عمره رجبیه نوشت.
من روی هوا راه می رفتم شاید هم پرواز و حرکت در عالم بی وزنی در دریای خیال خودم...
این حس و حال را در هنگام قبولی در آزمون جامعه الزهرا س هم داشتم و این پروازی دوباره بود.
کارها به سرعت انجام شد و در عرض یک هفته عازم سفر شدم و حالا در راه رفتن به مکه .شام را در اتوبوس تقسیم کردند و صدای غر غر برخی از مسافرها که غذا سرداست. درتاریکی شب به جاده چشم دوختم،تابلو نوشته بود ابواء، همان جایی که مادر رسول خدا ص برای زیارت قبر شوهرش آمده بود و در راه بازگشت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد. محمدص ۶ ساله بود که طعم بی مادری را نیز چشید...
به مکه رسیدیم و بعد از استراحتی کوتاه، همه در حال رفتن به مسجدالحرام بودند.
شارع مسجدالحرام خیابان بلندی بود ، برج ساعت و جرثقیل هایی که سرهایشان از گوشه و کنار آن بیرون زده بود.از میان طاقی های سر پوشیده مسجد و از میان آدمها، دنبال کعبه می گردم. ابهت دیدار کعبه دلم را تکان داد.چرخیدن فرشتگان سفید پوش دور کعبه سیاه پوشی که مرکز عالم بود .
دلم میخواست تمام تصاویر را در ذهنم ثبت کنم. مانند کودکی شادی کنان دور کعبه میچرخیدم.طواف دور ساده ترین خانه ی عالم.
چشمم به چراغ سبز گوشه دیوار حیاط مسجد الحرام افتاد، همان چراغی که روبه روی رکن و حجر الاسود است و حد شروع طواف.مادرم چقدر سفارش کرد آنجا یادش باشم.در فکر مامان بودم که خانم فانی به عقب برگشت.به آرامی گفتم بانو به پشت سر خودتان نگاه کنید طواف تان خراب میشود. چشمی گفت ورویش را برگرداند...
با تذکر دوباره احکام یاد وظیفه ام افتادم . یک مبلغ شده بودم که در حج هم از من توقع یاری در اجرای احکام دین داشتند.
✍️نجمه صالحی
#خاطره
#یاصاحبنا
https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
عمو،برادرزاده، عشق،ایمان
از تیره بنی هاشم از قبایل قریش و 35سال پیش از تولد عصاره هستی متولد شد. درباره نامش اختلاف است بیشتر نام او را عبد مناف و برخی عمران دانسته اند. ابن ابی الحدید درباره اش میگوید:چه بگویم درباره مردی که پدرش سالار بطحاء (وادی مکه) و رهبر قریش و سرور و فرمانروای مکه بود و با وجود فقر سالار قریش شد و قریش اورا شیخ مینامید. او حضرت ابوطالب (ع) است که به نقل از تاریخ یعقوبی طبق وصیت پدر، سرپرستی نبی خاتم(ص) ،رفادت و سقایت کعبه به او سپرده شد.
او حضرت ابوطالب، والد الائمه (ع) است که به هنگام بعثت از دعوت جدید برادرزاده اش حمایت کرد. در ابتدا به عنوان یک واسطه کوشید قریش را به پذیرش و اذعان اصل صداقت کهکشان وجود محمد (ص) متقاعد نماید. ابن اسحاق در کتاب السیره النبویه می نویسد;به مرور اقدامات ابوطالب در جهتگیری از دفاع از آنچه که ختم رسل(ص) بیان میکرد ،شدت گرفت تا جایی که در مقابل تهدید به ترور جان برادر(ص) ،تمام قدرت خویش را در برابر همهی پیکره قریش به صحنه آورد.
سید البطحاء در روزگار غربت اسلام، حامی دین بود. دشمنان در طول تاریخ شبهاتی پیرامون ایمان او وارد کردند که با رجوع به اشعاری که از آن بزرگوار به یادگار مانده ،اقرار به ایمان واضح است.ابن ابی الحدید در جلد14 شرح نهج البلاغه دراین باره می نویسد: اشعار ابوطالب دلالت میکند بر آنکه او مسلمان بود و فرقی میان کلام منظوم و منثور نیست اگر متضمن اقرار به اسلام باشد. آیا نمیبینی که اگر یهودیی در میان جماعتی از مسلمانان واقع شود و شعری به ارتجال سراید و به نظم آورد که متضمن اقرار به نبوّت محمّد(ص) است همانا ما به اسلام او حکم میکنیم چنانکه بگوید: گواهی میدهم که محمّد فرستاده خداوند است.
والد الائمه(ع) به خاتم پیامبران(ص) ایمان داشت اگرچه مجبور به تقیه بود تا محمد (ص)را پشتیبانی کند و او را از آزار دشمنان اسلام در آغاز نبوت حفظ نماید. در روایتی در کتاب الغدیر،جلد 7، پیشوای پنجم(ع) ایمان وی را سنگینتر از ایمان همه خلق میداند و در این مورد میفرماید: «اگر ایمان همه خلق را در یک کفه میزان قرار دهند و ایمان ابوطالب را در کفه دیگر، ایمان ابوطالب رجحان دارد».
در محاصره شعب ابیطالب ، رئیس بنی هاشم ،رئیس تهی دستان وپناه مومنان بود. او مراقبت شبانه روزی سلامتی رحمت للعالمین را با پاسداری فرزندانش تکمیل کرد. به نقل از جلد یک تاریخ یعقوبی، هنگامی که اشراف قریش آهنگ خاموش کردن نور ماه عالمین را کردند، حضرت ابوطالب (ع) فرمود;به خدا قسم تا روزی که مرا به خاک نسپرده اند، هرگز گروه قریش به تودست نخواهد یافت. به کمال خیر خواهی وهدایت ،مرا دعوت نمودی وبی شک راست گفتی ودر دعوت خویش امانت داشتی ودینی را عرضه کردی که آن از بهترین دین های مردم است.طبری در کتاب تاریخ الرسل و الملوک می نویسد: ابوطالب وقتی که قریش از محمد امین به وی شکایت نمودند،فرمود:«ای برادرزاده برو و هر چه می خواهی بگو،به خدا هرگز تو را تسلیم نمی کنم.
با تلاش حامی بزرگ محمد(ص) بسیاری از روش های سرکوب، توسط قریش بی نتیجه ماند. این کهنسال روشن بین به حقیقت دین اسلام ایمان داشت. زیرا نمی توان پذیرفت انسان خردمندی در دفاع از باورهایی که خود بدان پایبند نیست چنان فداکاری هایی انجام دهد. او به تفکر و تعالیم پیامبر(ص) اعتقاد داشت و پشتیبانی از اندیشه و آیین او را در نظر داشت و از هیچ خدمتی دریغ نکرد.
حمایتهای شیخ الابطح (ع) از برادرزاده، تنها ناشی از حب خونی و نژادی او نبود ؛ بلکه برخاسته از جهانبینی توحیدی و ایمانش به رسالت رسول خدا (ص)بوده است. عمرش از هشتادسال هم می گذشت. محاصره شعب وفشارهای مالی و جانی به این شخصیت کم نظیر در شعب ابیطالب به حدی بود که فقط مدت کوتاهی پس از محاصره زنده بود. فقدان او داغ بزرگی بر دل قطب عالم امکان(ص) گذارد. علامه امینی در کتاب الغدیر به غم هجران ایشان اشاره می کند. پیامبر (ص) در فراق ابوطالب(ع) میفرماید:«ای عمو! هنگامی که یتیم شدم پرستارم بودی ومرا در خردسالی پرورش دادی ودر بزرگ سالی یاری ام کردی،خداوند تو را از جانب من پاداش نیک دهد.»
زندگی حضرت ابوطالب (ع) سراسر تسلیم در برابر خدای محمد(ص) بود. تاریخ گواهی میدهد او با از خودگذشتگی بیمثال خود از یک کفیل و حامی پا فراتر نهاد و با بذل جان، مال، فرزندان و فداکردن سروری و ریاستش بر قریش، در حمایت از رسالت محمد(ص) جهاد کرد. او به دلیل حفظ جان نبی (ص) و عمق بخشیدن به ریشه های درخت اسلام، هیچ گاه به شکل علنی از دین اسلام دفاع نکرد بلکه بیشتر حمایت مادی، روحی و اخلاقی از پیامبر(ص) و پیروان او میکرد. او یک مجاهد فی سبیل الله بود. عالمگیر شدن اسلام نتیجه جهاد او و جهادگرانی همچو اوست. به یاری خدا به زودی پرچم عدالتگستر آخرین فرزند بزرگ حامی پیامبر (ص)؛حضرت مهدی (عج) در عرصه هستی به اهتزاز در خواهد آمد.
✍️نجمه صالحی
بشر و سیب سوم
نجمه صالحی
سطح سه تاریخ-جامعه الزهرا(س)
«ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی»
فردوسی
سه سیب در تغییر سرنوشت بشر موثر بوده است. سیب دافعه، سیبی که موجب هبوط آدم ابوالبشر و حوا به زمین شده است.(البته اگر میوه ممنوعه را سیب فرض کنیم).
سیب جاذبه، سیبی که با فرود آمدن بر سر نیوتن، تاریخ علم بشر و فیزیک را دچار دگرگونی کرده است.کشف قانون جاذبه که اکنون برای ما یک امرعادی است و به راحت تر شدن زندگی ما کمک کرده و حتی ایده ای شده است برای ساختن موشک و فضاپیما.
سیب رشدانه، سیبی که بِرَند است و تصویر نیم خورده اش تاثیر عظیمی در تاریخ فن آوری اطلاعات گذاشته است. این سیب موجب رشد و پیشروی شده و انقلابی شگرف در گوشی های لمسی موجود به وجودآورده است.
حال سوالی که در ذهن جان میگیرد این است که سیب یک مسلمان برای ایجاد تحول علمی در جهان کدام است؟ میوه ای که بی اعتناء به فرسایش باد و باران رشد کند و تاریخ علم بشریت را متحول سازد و به او نیرو بخشد. امروزه وجود دانش یکی از ماهیت های اصلی جهت رسیدن به قدرت و تحول بیشتر جوامع اسلامی است.
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: علم، سلطنت و قدرت است، هر كه دانش را بيابد با آن يورش برد و پیروز شود، و هر كه آن را نیابد بر او يورش برند و مغلوب گردد. ( شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۳۱۹.) علم با عزت و استقلال و قدرت رابطه تنگاتنگی دارد وکسی که کوله بارش از علم تهی باشد نمیتواند توقع پیشرفت، قدرت،رفاه وامنیت داشته باشد.
در روزگار کنونی تنها عده ای خاص خود را مستحق بهره بردن از منابع طبیعی دنیا میدانند و دانش را به نفع خود مصادره کرده اند. در واقع سیب نیم خوردهی غرب حاکی از استفاده نادرست آنان از علم است. آنان به منافع تجاری و شخصی خود می اندیشند و سیب علم را برای خود مصادره کردهاند و در مواقعی پسماند آن را در اختیار دیگران می گذارند. آنان جوامع دیگر را محتاج و نیازمند خویش ساخته اند و از این طریق، مظلومان را استثمار میکنند. از مصداق های ظلمی که از طریق علم به جوامع بشری میکنند، در ساخت بمبهای هستهای و حمله های بیولوژیکی، سیستم درمانی انحصاری و ساخت واکسن و نظایر آن کاملا هویداست.
در این شرایط، حضور مجاهدانی مقاوم و خستگی ناپذیر نیاز است تا کمر همت ببندند و به تعبیر مولا علی (علیه السلام) حتی اگر کوه ها به لرزه در آیند، ایشان پا بر زمین محکم کنند و در راه خدمت ثابت قدم باشند و موجب ارتقاء دانش و کسب قدرت جامعه شوند.(خطبه ۱۱ نهج البلاغه) مومن مجاهد نه تنها فکر عقب نشینی و ترک میدان در ذهنش خطور نمیکند بلکه در برابر تند بادها و طوفان های سهمگین، پایدار و مقاوم و آماده پیکار و مبارزه است.
هنگامی تهدیدهای ابر قدرت ها، متوقّف یا خطرش کم خواهد شد که مسلمانان از لحاظ علمی پیشرفت کنند. مجاهدان طریق علم نباید از این قافله عقب بمانند حتی اگر به فرموده مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) خود را به واگن علم غرب متصل سازند. باید پیشرفت علمی و قدرت خود را با ایمان و تلاش و کار جهادی تضمین کنند.
مولا علی (علیه السلام) میفرمایند: جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستان خاص خود گشوده است.(خطبه ۲۷ _ نهج البلاغه ) درِ جهاد، دری مخصوص مجاهدان طریق الهی است که با نیت خالص خویش در برابر تمام مشکلات فرارو ایستادگی میکنند و به دنبال جایگزین کردن علم کامل و نافع در جهان و صلح فراگیر هستند.
به مدد فقه پویای شیعه دامنه ی جهاد قابل تعمیم و به چند شاخه توسعه یافته است؛ جهاد نظامی، جهاد خدمت رسانی، جهاد سازندگی و جهاد فرهنگی. جهاد علمی نیز از سال1385ش. وارد گفتمان انقلاب اسلامی ایران شده است. در سایه این جهاد، تولید سیب علم از انحصار و سلطهی دشمن خارج میشود و به تولید انبوه خواهد رسید آن هم سیبی سالم و مفید.
جهاد علمی تلاشی بی وقفه، خطر پذیری و امید میطلبد. تب و تاب و سوخت و ساز در این مسیر بسیار است، حتی ممکن است قوی ترین ها شانه خالی کنند. موفقیت،یک شبه حاصل نمیشود چه بسیار عالمان مجاهدی که در طول تاریخ جان نثاری کرده اند و در جهت حفظ وگردآوری علوم و حفظ و دفاع از شریعت و منابع دینی، جان خویش را فدا کرده اند. این راه، تلاشگرانی حماسه ساز و استوار، با گامهای محکم نیاز دارد که برای رسیدن به هدف، همچو شهدای هسته ای، شهریاری ها، احمدی روشن ها، جان فشانی کنند.
✍️نجمه صالحی
#ادامه_دارد
#ادامه
یکی از راه های مقابلهی دشمنان با
دستاوردهای علمی کشورایران، حذف فیزیکی دانشمندان است لکن عالم مجاهد، خستگی ناپذیر است، روحیه مضاعف دارد، دلسرد و ناامید نمیشود حتی موجب ایجاد انگیزه ی تحرک در دیگران میشود زیرا به قول مولا علی (علیه السلام) به افق های دور میاندیشد و آینده را روشن میبیند.مجاهد علمی باید چند گام از دشمن جلوتر باشد و تمام جوانب کار را بسنجد و با شجاعت ضربات احتمالی دشمن را پیش بینی کند و آن ها را خنثی سازد.
تنها راه اقتدار در مقابل استکبار، بسط دامنه ی علم است، عالم مجاهد با به دوش کشیدن سلاح دانش و قدرت گرفتن، در مقابل سلطه طلبان ظالم، قطار علم را با سرعت به پیش میبرد و تا سپردن به صاحب اصلی اش، امام زمان ارواحنا له الفداء، از پای نمیایستد. تلاش یک مسلمان منتظر، در چشم انداز آینده و نگاه به افق های دور، موجب تغییر سرنوشت جهان میشود؛ کوششی که گسترش عدالت را فراهم میآورد و جهادگران عرصه علم را در محضر خداوند سربلند میسازد.
✍️نجمه صالحی
#یادداشت
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
@zemzemh60
رایحه سخن
چند شیشه عطر خوشبو خریدم، هر کدام از دیگری خوشبوتر.یکی رایحه شیرین و دیگری تیز و آخری رایحه ای آرامش بخش.خلاصه مشامم را نوازش می دادند و استشمام آن جان و دلم را شاد می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند :بوی خوش، قلب را تقویت میکند.(الکافی، جلد 6، صفحه 510) که به یقین همین گونه است. عطر زدن و به کار بردن بوی خوش سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله ) و ائمه معصومین (علیهمالسلام) است.
می گویند حرفها هم عطر دارند و رایحه حرفها تا ساعتها شاید هم سالها، روی جان و تن می نشیند و از خاطرها محو نمی شود و اثری ماندگار دارد .
اگر عطر حرفهایم تند و تلخ باشد چقدر آزار دهنده است. بیزاری و جدایی و تنهایی به همراه دارد. زندان انفرادی و سکوتی که خود باعث آن شده ام و گاه افسوس و پشیمانی ثمری ندارد؛خود کرده را تدبیر نیست...
گرم و شیرین بودن رایحه سخنانم دوستی را به ارمغان می آورد و آن را تثبیت می کند. همیشه داشتن یک دوست صمیمی در کنار انسان لازم است. باید با دلگرم کردن دوستم به او اطمینان قلبی دهم که قدر رفاقتش را می دانم و برای دوستی ارزش قائلم.
رایحه تیز و شورانگیز سخنم به اطرافیانم شادی را تزریق می کند. شادی ای که این روزها در تحریم است و گاهی در احتکار سودجویان قرار گرفته است.
عطر آرام و روح انگیز سخنان، اثری جادوانه دارد و انسان را در خاطره ها ماندگار می کند .چیزی که دنبالش هستیم ذکر خوبی ها و خاطره خوش در اذهان!
پس باید شمیم رایحه حرفها را انتخاب کرد؛ چون به یاد میماند و چه بهتر که بهترین در یادها بماند.
آه ! چقدر دلم هوای زیارت کرده است!
بوی عطر حرم امام رضا(علیه السلام) ،صحن ها، رواق های زیبا، جزو ماندگارترین رایحه های زندگیم هستند.
یادش بخیر! سالی دو سه بار مشهد می رفتیم، به در و دیوار می زدیم، کارها را جفت وجور می کردیم تا خودمان را به شاه خراسان ،امام رئوف(علیه السلام ) ،امام رضا جانم برسانیم.
حال چه شده است تا حرم بی بی جان (سلام الله علیها ) هم می ترسیم برویم!! ترس از بیماری و گرفتاری و چه بسا ترس از مرگ! کرونا ویروس با ما چه کرد؟
دوری ، فراق و جدایی اجباری از عزیزان! چقدر دلم برای آغوش گرفتن ، بوسیدن و بوییدن عزیزانم تنگ شده است. بوی خوش تن پدر و مادر!!
دوقدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دریا برود
پاییز عجیبی شده است به جای برگ ها، آدم ها روی زمین می ریزند… کاش با رفتن پاییز کرونا می رفت!
دلم برای بوی دریا ، نم باران بهاری در جنگل و طبیعت سرسبز، بوی چمن های خیس خورده نیز تنگ شده است.
دیروز دوستم می گفت منزل مادر بیمارش رفته است. او هم دلش برای عطر مادری تنگ شده است ولی مادر به خاطر ترس از کرونا ویروس به خانه راهش نداده است. مادر هم از فرزند دوری می کند!
این روزها زیاد یاد هنگامه ی قیامت می افتم .... يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بنیه(عبس۳۴_۳۶)
راستی روز قیامت چه عطری دارد؟ از آتش جهنم چه بویی استشمام می شود؟ کاش فکری برای آن روز کنیم.
✍️نجمه صالحی
#یا_امام_رضا
#یا_ضامن_آهو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
@zemzemh60
شهرت یا ....؟
دوباره صفحه گوگل را باز می کنم و با تصویر بی حجاب خانم بازیگر روبرو می شوم... زیر نویس تصویر نوشته است بی قراری پارسا برای دوری از خانواده... هربار روی سه نقطه کنار گوشی می زنم که علاقمند نیستم ولی دوباره از سایتی دیگر اخبار ایشان خودنمایی می کند. فکرم را خیلی درگیر کرده است. واقعا دلیل سلبریتی هایی که مهاجرت می کنند، چیست؟
هجرت در زندگی بشر و پیشرفت و تحول و ایجاد تمدن های جدید نقش تعیین کننده ای داشته است. مهمترین هجرت ،هجرت نبی خاتم (ص) به مدینه بود که مبدا تاریخ اسلام شد. مهاجرت معمولا هدفی دارد، گاهی برای تحصیل علم و دانش است که افراد مهاجر هدفشان افزایش بنیه علمی و پیشرفت کشور یا ترویج دین است. گاهی مهاجرت برای حفظ دین است همانطور که در صدر اسلام، مسلمانان به کشور حبشه هجرت کردند و با رفتار خود به ترویج دین نو ظهور اسلام پرداختند. مهاجرت گاهی بخاطر امرار معاش و کاراست و گاه به خاطر ترس از ظلم ظالم و یا برای خدا و ترک گناه؛ در طول تاریخ مهاجرانِ نمونه ای هم داشته ایم مثلا از میان پیامبران، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع) و پیامبر خدا (ص) نمونه های بارزی بوده اند و از میان مسلمانان جعفر بن ابیطالب (ع) و عده ای از مسلمانان که اغلب اهداف آن ها دینی و بُعد معنوی هجرت بوده است. آن که در راه خدا هجرت کند، موضعهای بسیار وسیعی در زمین می یابد.(نساء-100) برای هجرت در راه خدا، نوید گشایش و وسعت داده شده است.
اما به تازگی یک نوع مهاجرت جدید هم مد شده است، مهاجرت به خاطر مشهور شدن و فالور جمع کردن... این افراد به زعم خود دنبال پیشرفت هستند ولی مشکل جای دیگری است آنان دچار بحران هویت شده اند. روانشناسان از عوامل بحران هویت را چند مورد ذکر می کنند: مشکلات خانوادگی، عدم اعتماد به نفس و خود کم بینی و نشناختن خود واقعی، نادیده گرفتن داراییهای خود و گاه بیماری جسمی.
عامل دیگر بحران هویت را طلاق و شکست عشقی بیان می کنند. پارسا ادعا داشت ازدواج سفید کرده است لکن در شرع، عرف و فرهنگ ما ایرانی ها این کار مورد تایید نیست. هنگامی که ازدواجی تعهد نیاورد بر هم زدنش کار آسانی می شود. ازدواج هم باید قانونمند و تعهد آور باشد زیرا در قطع این رابطه ها بیشترین ضربه را خانم خواهد خورد. ازدواجی که سفیدیش فقط در شناسنامه است و سیاهی آن تا مدت ها و شاید تا ابد در پس فکر باقی می ماند.
اینکه می گویند بدن خودم، زندگی خودم، انتخاب خودم ، درست نیست. انسان مهم است ولی جامعه و نسل آینده مهمتر هستند .چه بسا بیشتر افرادی که به دلایلی مشهور شده اند به دلیل اینکه الگوی نوجوانان وجوانان می شوند باید دوره های خودشناسی را بگذارنند تا دچار غرور کاذب و انتخاب های ناصواب نشوند.
البته ترغیب آن طرف آبیها هم در ایجاد انگیزه برای مهاجران دنبال شهرت، بیتأثیر نیست. ولی آیا جلوه دادن تصویرهای زیبایی که مدینه ای فاضله را برای ناظرین تداعی می کند، حقیقت دارد ؟ شاید در نظرگرفتن همه جوانب مهاجرت، غربت وتنهایی، خراب نکردن همه پل های پشت سر و یا مشورت با افراد عاقل و عالم به همراه شناختن خود واقعی و آمادگی روحی برای تغییرهای ناگهانی، همچو طلاق یا از دست دادن عزیزان و نظایر آن، همچنین ترسیم اهداف خود در زندگی، انسان را کمتر دچار بحران هویت کند و از تلاش وی برای به دست آوردن شهرت کاذب بکاهد و موجب تصمیم گیری های درست در بزنگاه های زندگی شود.
✍️نجمه صالحی
#یادداشت
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
در زندگی شاد باشیم
شاد زندگی کنیم
شادی را به دیگران هدیه دهیم ...
چه جمله های انگیزشی خوبی....
و اما شاااد
از وقتی این کرونا و محدودیت ها آمد به اسم شاد حساس شدم ...
شاد ناشاد...شاد کجا بود...بیشتر استرس را تزریق می کند این اعجوبه... ناراحتی ها و افسوس دخترم که بخشی از کلاس را از دست داده و می گويد مامان پیامها بالا نمیاد چه کنم؟..من هم که سعی می کنم برای هر کاری چاره ای داشته باشم واقعا این بار بی چاره ام ...
گاهی به مدرسه زنگ می زنم و شرح ما وقع میدم ولی نمیشه که همش تلفن زد...
معلم ها هم به دانش آموزان بی اعتماد شده اند و فکر می کنند قصد دور زدن دارند...حالا بماند که صبح ها اکثر بچه ها تو رختخواب درسها شون رو دنبال می کنند ...
امتحانات آنلاین و باز نشدن سایت امتحان یک معضل دیگر شاد که فرزندانمان را ناشاد کرده...
بعد از کلی استرس و پاسخ به سوالات تایم از دستشون در میره و ای دل غافل... زمان امتحان تمام شده و پاسخ ها پذیرفته نیست و یک صفر مجازی وارد کارنامه همگام مجازی شان وارد می شود...
کم پیش میاد که ویس های دبیران به درد بخور باشد ...این شاد ناشاد هرروز داستان ها دارد... امان از وقتی قرار هست بچه ها ویس بگذارند و باصدای خش دار خواب آلود قرآن بخوانند یا روخوانی درس فارسی...نمی دانم واقعا دبیران این ویس ها را گوش می دهند!؟؟؟تازه گاهی صداها آزار دهنده هم هست ...چندتایی را با دخترم شنیدم کلافه کننده بود ...
نباید یک طرفه به دادگاه محکومیت شاد رفت ...
طفلی این شاد برنامه های خوبی هم دارد ولی نت ضعیف همکاری نمی کند...
معلمان و دبیران هم سعی خودشان را می کنند ولی ماجراهای تدریس مجازی غیر قابل پیشبینی ترین داستان زندگی یک معلم بوده ...
تازه بعضی از معلم ها که نزدیک دوران بازنشستگی شان هست و بندگان خدا کلا با فضای مجازی و گوشی های هوشمند بیگانه ...چه سوتی هایی که دانش آموزان از این معلمها در فضای مجازی پخش نکردندو ویدیوهای سرکاری... شیطنت های بچه ها این بار به جای کلاس های واقعی به فضای مجازی کشیده شده...
سرتان را درد نیاورم کلا این روزها رخدادهای غیر منتظره زیاد است ...
بعضی از رویدادها هم خوب بوده مثلا نشست ها و همایش های مجازی که ما اصلا شاید به خواب نمی دیدیم در وسط زمستان در آن ها شرکت کنیم مثلا همایش علمی شهر های دور یا شرکت در کارگاه های مجازی ...
کسب تجربه این روزها زیادشده، کسی چه می داند شاید یک روز دخترم داستان شاد وروزهای کرونایی اش را بنویسد...
✍️نجمه صالحی
#جوال_ذهن
#یاصاحبنا
https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673