eitaa logo
یادداشت‌💌✍
376 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
106 ویدیو
14 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت‌💌✍
خرم‌آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد #کربلا #اربعین #امام_حسین http://sal
ماه سعادت «صفر ماه سنگینی است» این جمله را بارها و بارها شنیده ایم و صفر هراسی را در چهره بسیاری از مردم دیده ایم. صَفَر، صفرالمظفّر یا صفرالخیر دومین ماه قمری است. از صُفْرَة به معنای زردی گرفته شده؛ زیرا هنگام انتخاب نام با فصل پاییز و زرد شدن برگ درختان مقارن بوده است. ماه صفر هم مثل بقیه ماه‌های قمری چه فرقی می‌کند؟! وقتی ابتدای این ماه را با صدقه آغاز کنیم و به جای جذب انرژی‌های منفی با انرژی مثبتِ صدقه و کار نیک، این ماه را بگذرانیم چه فرقی می‌کند؟!چه فرقی می‌کند که صفر باشد یا ربیع الاول؟! امیدواری و تلاش برای بهتر شدن شرایط، انرژی مضاعفی بر زندگی‌مان ساطع می‌کند. مهم این است در آغاز هر ماه، گامی در مسیر سعادت دنیا و آخرت خود برداریم. هر یک از روزهای سال، مخلوق خداوند هستند و چسباندن برچسب مبارک یا نحسی و‌نامیمونی به آنها شایسته نیست. آنچه موجب نامبارک شدن روز و ماه می‌شود، رویدادها هستند. البته رویدادهای تلخی در ماه صفر اتفاق افتاده که غم‌بارترین آن‌ها رحلت عصاره هستی، رسول مهربانی هاست. اما گاهی رویدادهایی برای شخص رخ می دهد که هر چند در آن ماه اتفاقات ناگواری به وقوع پیوسته ولی خاطرات شخصی فرد در آن ماه، مبارک و با سعادت بوده است. برای من ماه صفر مصادف است با ماه وصل، یادآوری خاطرات خوب سال‌های متمادیِ پیاده‌روی عشق، ساک‌ بستن و مهیای سفر شدن، آماده شدن برای گام نهادن در جادهٔ آرزوها. ماه صفر برای من رسیدن به مقتل عشق است و شبیه ابر بهاری زغصه باریدن. زیرا عشق و محبت حسین علیه السلام در قلبم ریشه دوانده و مانند گل میخکی که به دور درختان مو پیچ و تاب می‌خورد، نام او برای همیشه به قلبم سنجاق و زمزمه قلبم شده است. دلتنگ روزهایی هستم که در حرم ارباب زیارت عاشورا می‌خواندیم و اشک شوق دیدار از چشمانمان سرازیر بود. دلتنگ روزهایی هستم که در حیرت انتخاب رفتن بین دو حرم بودم و هر ثانیه نفس کشیدن در کنار ضریح شش گوشه‌،برایم مانند سال‌های همچون زر ارزش داشت. دلتنگی این روزها، اشک فراق از گوشه چشمانم جاری می‌کند، دلتنگی این روزها غربت عجیبی را بر دلم سوار کرده که فقط و فقط با زیارت التیام می‌یابد.‌ 🍃اللهم ارزقنا کربلا🤲🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثلا تو قبول کردی... مثلا الان داشتیم کولهٔ سفر می بستیم. مثلا الان داشتیم تک تک با فامیل خداحافظی می‌کردیم. مثلا رسیده بودیم نجف و حرم امیرالمومنین علیه السلام. مثلا پیاده‌روی رو‌ شروع کرده بودیم و کاممون به طعم چای غلیظ عراقی شیرین شده بود. مثلا عمود پونصد سمت موکب‌ها برای استراحت می‌رفتیم. مثلا الان داشتیم سمت بین الحرمین حرکت می‌کردیم. مثلا الان داشتیم سمت حرم ارباب می‌رفتیم... مثلا... صلی الله علیک یا ابا عبدالله🖤 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
جمعه و حس غریب انتظار انتظار و ثانیه‌های نیامدن انتظار و غم نهان دل انتظار و عطر کوثر ز خیبر انتظار و بغض یتیمان انتظار و دل طوفانی انتظار و طلب باران انتظار و طلب تکرار قرآن انتظار و طلب آن یار پنهان انتظار و اشک عاشقان منتظر انتظار و اشتیاق دیدار منجی انتظار و دیدار دریایی از نور انتظار و دیدار دلبر و یار ای بهار دل‌‌های منتظر، روزها همچو دونده‌ای تیز و پرشتاب می‌دَوَند و دل از انتظار رویت رخسارت، به نفس نفس افتاده،نفس‌ها تنگ تنگ شده، بیا و اکسیژن خون‌مان باش، بیا آرامش و‌سکون جان‌مان باش!! 🍃«السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام»🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
تبلیغ در مواکب ام حیدر یکی از مبلغین حوزه نجف بود و در ایام پیاده‌روی هر روز صبح با عده‌ای از مبلغین خانم، به مواکب نزدیک جاده می‌رفت و غروب به منزل باز می‌گشت. موکب‌ها چادر یا سازه‌هایی بودند که گروه‌هایی از مردم نجف و شهرهای دیگر عراق و یا حتی دیگر کشورهای جهان از جمله ایران مسئولیت اداره آن را به عهده داشتند. مردم عراق به صورت قبیله‌ای و عشیره‌ای مواکب را مدیریت می‌کردند. سر در ورودی اغلب مواکب جملهٔ "شعارنا خدمت لزوار الحسین (علیه السلام)" نوشته شده بود و افتخار صاحب موکب خدمت به زائران خستهٔ طریق الحسین (علیه السلام) بود. ام حیدر در مواکب طریقه صحیح وضو را به زنان آموزش می‌داد. به دلیل شلوغی شهر نجف و ازدحام جمعیت قرار شد فقط همسرانمان به حرم امیرالمومنین (علیه السلام) بروند و من و فاطمه هم با ام حیدر همراه شویم. هنگامی که برای نماز صبح، وضو می‌گرفتیم، ام حیدر کنارمان ایستاد و ما را زیر نظر گرفت، انگار از همان ابتدای روز، وظیفه اش را شروع کرده بود. با مشاهده وضو گرفتن فاطمه خیلی ذوق کرد، «هلا هلا» بلندی گفت و او را محکم در آغوش گرفت. با لبخند گفت:« ای کاش فاطمه برای آموزش کنارم می‌آمد.»با وجود اینکه فاطمه چند ماه دیگر به سن تکلیف می‌رسید، اما احکام نماز را به طور کامل می‌دانست. با شنیدن آرزوی ام حیدر، یاد داستان کودکی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و آموزش وضوی آنها به پیرمرد افتادم. با خودم گفتم بیراه هم نمی‌گوید گاهی آموزش به زبان کودکان موثرتر است. ✍️نجمه صالحی_بخشی از کتاب زمزمه قلب من ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
حجه الاسلام و المسلمین دکتر حبیب الله بابایی(رییس گروه مطالعات فرهنگ و تمدنی فرهنگ و علوم اسلامی) در توییت خود نوشت: «فرست کلاس کردن راهیان احیانا آغازی خواهد بود در فرو کاستن «اربعین امت» به «اربعین عراق» تمکین آسان دولتمردان در برابر محدودیت های دولت عراق خسارت‌های فرهنگی بسیاری را برای ما و جهان اسلام در پی خواهد داشت.» پ.ن:سوای اینکه این روزهای نزدیک ، یک عده از عاشق‌های (علیه السلام) و زیارت و اونایی که مزهٔ قدم زدن تو‌ جادهٔ عشق رو چشیدند، روز به روز و لحظه به لحظه خاطراتشون تداعی میشه و شمع دل‌هاشون ذره ذره آب میشه، این محرومیت و فراق، در دراز مدت آسیب فرهنگی هم خواهد داشت... چقدر اون روزها خوب بود که تو هر خونه حداقل یک نفر تو این ایام راهی بود اما حالا چی😔 حال و هوای اون روزها رو آرزوست... 🍃اللهم ارزقنا کربلا🤲🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
اشک شمع اشکِ شمع‌هایی که در دستان زن و مرد و کوچک و بزرگ بود و داغی آتش آن دستان و چادر زنان را می
دل‌تنگی می‌دویدم و از بین دخترهایی‌ که داشتند دوشادوش هم راه می‌رفتند و حرف می‌زدند، عبور کردم. همانطور که در حال دویدن بودم، خداحافظی می‌کردم؛ می‌دانستم بابا ظهرها عجله دارد و باید زود به مغازه برگردد. آن روز هوا سرد بود. نم نم و کم کم، باران می‌بارید. نگاهم را از این سمت به آن سمت می‌چرخاندم تا پژو مشکی با آویز آبی بافتنی که داخلش قرآن بود و راننده‌ای که نگاهش را می‌چرخاند، را بین دخترها و راننده سرویس‌ها پیدا کنم. کمی فکر کردم، یادم آمد امروز پیراهن طوسی با چهارخانه‌های مشکی‌اش را پوشیده، شاید عینک جدیدش را هم به چشم زده باشد، اینطوری راحت‌تر پیدایش می‌کردم. چند دقیقه‌ای گذشت، نم نم باران کم کم روی چادرم اثر گذاشت و خیس شدن لباس‌هایم شروع شد و هرچه می‌گذشت سر شانه‌هایم و حتی در سرم احساس خیسی می‌کردم. ولی می‌دانستم می‌آید هرطور که باشد خودش را می‌رساند، دقایق به ساعات تبدیل نشد که آمد، با لبخند همیشگی‌اش و ببغشید بلندش... اما این روزها می‌دانم اگر حتی ساعت‌ها منتظر باشم، نمی‌آید؛ نه اینکه نخواهد، او مهربان‌تر از این حرف‌هاست، نمی‌تواند...چون رها شده، از قفس دنیا و از غم دوران، از خستگی‌ها و ... حالا دیگر فقط زمانی باید منتظر بابا باشم که بر سر مزارش می‌روم، همانجا که بوی آغوش بابا را می‌دهد... یکی از چیزهایی که مرا آرام می‌کند هم نامی پدرم محمد امین و اسم من فاطمه با پیامبر و تنها دخترش است؛ البته قابل مقایسه نیست ولی منم تک دختر بابا بودم، می‌دانم به استقبالم می‌آید. زمانی که قفل‌های این زندگی را باز کنم و به خانه‌ی گرم پر از نور و آرامش برسم، زمانی که وقت پرواز من فرا برسد و با شادی برای دیدن بابا پرواز کنم، می‌دانم به استقبالم می‌آید. حالا دیگر من خودم هستم و خدایم، خودم راننده و خودم مسافر، مقصدم را خودم باید انتخاب کنم و یقین دارم به سلامت و با موفقیت می‌رسم. مگر می‌شود یتیم باشی و خداوند نگاه پر از معجزه و لطفش را به تو نکند؟! مگر می‌شود یتیم باشی و امیرالمومنین علی علیه السلام روزی‌ات را درب خانه‌ات نگذارد؟ هرگز، هرگز نمی‌شود، خدای مهربان را دارم و می دانم حامی همه‌ی ایتام امیرالمومنین علیه السلام است، اصلا ابوالبشر است او و من به لطف و دعای امیرالمومنین علیه السلام سخت معتقدم... یا علی مدد ✍️ فاطمه خانی حسینی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
صلی الله علیک یا ابا عبدالله 💔 🍃إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَهٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْکَ...🍃 «خدای من این گمان را به تو ندارم که مرا در حاجتی که عمرم را در طلبش سپری کرده‌ام، از درگاهت بازگردانی...» پ.ن:کاربرد بعضی دعاها اینقدر زیاده که زمان و مکان و وقت خاص شاید براش بی معنا باشه مثل این بخش از که کاربردش همیشگیه... خدایا من حسین( علیه السلام ) را دوست دارم. اللهم ارزقنا ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
#آغاز_هفته_دفاع_مقدس #اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد #دفاع_مقدس ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal
«کبوتر کبوتر پرستو پرستو» انگار دستان خاطرات ما با خاطرات و در هم گره خورده، طوری‌که جدا کردن آنها از هم سخت است. حتی تداعی خاطرات خانواده‌ها از آن روزگار با رخدادهای آن ایام است، مثلا مادرها ولادت فرزندانشان را با رویدادهای تاریخی انقلاب یادآوری می‌کردند. نمونه‌اش مادر عزیزم که هنگامی که درباره روز تولد من صحبت می‌کنند، می‌گویند: «تو نزدیک چهلم شهید بهشتی رحمت الله علیه به دنیا اومدی»؛ جالب اینجاست که ولادت من همزمان با ایام ولادت امام رضا علیه السلام بوده و انتخاب اسمم هم به خاطر مادر آن امام بزرگوار است ولی حوادث تاریخی آن روزگار بر زندگی همه ایرانیان تاثیر گذاشته است. کودکی ما با اتفاقات عجیب و غریب و گاه دلخراش مواجه بود، هیچ وقت روزی که خبر شهادت پسر خاله‌ام را شنیدم فراموش نمی‌کنم، یا خبر مجروحیت دایی یا عموجانم !! اصلا آن روزها کوچه، پس کوچه‌ای نبود که سر در خانه‌شان‌ پرچم سیاه یا پرچم سه‌رنگ ایران نباشد، البته حال و هوای این روزها هم دست کمی از آن ایام ندارد، خبرهای فوت اقوام دور و نزدیک، دوست و آشنا که داغ پشت داغ است؛ اما این کجا و آن کجا!! انگار شهدا کبوتر کبوتر، پرستو پرستو شده بودند و از آسمان سرفراز ایران کوچ می‌کردند و با رفتنشان سرافرازی را برای سرزمین‌شان به یادگار می‌گذاشتند. با همت و شور و شهادت و جانبازی‌شان قدرت،صلابت،استقامت و پایداری را به ایرانیان هدیه می‌دادند. در جبهه‌ها رقابت در پیشی گرفتن برای ورود به حریم عاشقی موج می‌زد، رزمنده‌ها با خطر رمل، مین، کمین، توفان ماسه،دریای مواج، خمپاره، گلوله و رد قناسه، دست و پنجه نرم می‌کردند و خون‌شان دشت را همچون گلگون می‌کرد. دلیرمردان کربلای پنج، فتح المبین و والفجر هشت و...اسطوره‌های یقین بودند که با بالی رها و پروازی فرست کلاس، گذرنامه را در دست گرفتند و به سوی دیار عاشقی پرواز کردند. 🥀روح همهٔ شهدا شاد و یادشان گرامی🥀 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیب سبز گاهی بعضی متن‌ها قابلیت تصویرسازی دارند و ظاهراً یکی از دل‌نوشته‌های دخترم با عنوان سیب سبز، این قابلیت را داشته است. یکی از همراهان عزیز کانال، بر اساس بخشی از این متن، کلیپ کوتاه بالا☝️ را برای گروه سنی ده تا دوازده سال درست کردند. ازشون ممنونم🌹🌹 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
بوی ماه مهر نسیم خنک صبحگاهی، خودش را از لابه‌لای پنجره به داخل خانه می‌کشاند و نوید آمدن فصل رویش جوانه‌های امید، فصل خوشه‌چینی ستاره‌ها، فصل برگ‌های زیبا و رنگارنگ را می‌دهد. همیشه آغاز فصل بارش برگ‌ها، با بارش وفا و عهد دوستی توام بود، برگ‌ها فرش زیر پای دوستی‌های قدیم و جدید می شدند و نسیم دل انگیز مهر با دوستی و شادی و مهربانی همراه بود و نور امید و جوانه رشد و شکوفایی از ماه مهر بر دل‌ها جاری می‌شد. باز بوی ماه مدرسه آمد اما بوی شادی‌های راه مدرسه استشمام نشد! انگار همه چیز قدیمی اش صفا داشت حتی فصل شروع خواندن و‌نوشتن!! یاد باد آن روزگاران یاد باد... ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
تبلیغ در مواکب ام حیدر یکی از مبلغین حوزه نجف بود و در ایام پیاده‌روی #اربعین هر روز صبح با عده‌ای
به سوی وادی نور پیرمرد بین راه ایستاده بود، با دست ما را به سوی سه جوان که سینی‌های بزرگ به سر داشتند، هدایت می‌کرد. جوانان میان راه نشسته بودند و سر به زیر‌، نگاهشان به قدم‌های عابرین مشتاق رسیدن به محبوب، دوخته شده بود. پیرمرد با زبان عربی و صدای بلند« هلا بیکم بزوار» و «تفضل یا زوار » می‌گفت و از اینکه عابری دانه خرمایی از سینی برمی‌داشت، لذت می‌برد و عزمش را برای جذب سایرین جزم می‌کرد‌. انگار همان‌قدر که ما اضطراب نرسیدن به پیاده‌روی و گام نهادن در این مسیر را داشتیم، عراقی‌ها اضطراب نداشتن زائر و مهمان موکب آزارشان می‌داد؛ خنده‌های پیروزمندانهٔ رئیس عشیره، هنگام توقف زوّار دیدنی بود. همه در این مسیر یک‌دل و یک‌رنگ شده بودند تا جلوه‌ای از روزهای ظهور را رقم بزنند. به قول استاد شجاعی:«دو مانع اصلی ظهور است؛ ۱-عدم آمادگی مردم برای اتحاد در دفاع از امام ٢-قدرت غالب جبهه استکبار است. اما آرام‌آرام مسیر تاریخ را، با حذف این دو مانع عوض می‌کند! منتقمین حسین علیه السلام می‌آیند تا لشکر آخرالزمانی اربعین را با دو نشان هم‌دلی و وفاداری سازماندهی کنند.» مردم با پرچم‌های سبز و سرخ و سیاه با نوشته‌های« لبیک یا حسین»، «یا مهدی»، «یالثارات الحسین» و... در حال حرکت به سوی وادی نور بودند و عده‌ای پای برهنه در این راه گام نهاده‌ بودند زیرا ورود به سرزمین مقدس را با «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ»* کامل می‌پنداشتند. تجربهٔ زیستهٔ مردم در این مسیر، پرشورترین تجربه از مناسک عظیم مسلمانان است حتی عظیم و با شکوه‌تر از مراسم حج، این حرکت بزرگ آخرالزمانی‌ترین مناسک و شبیه‌ترین تصویر زمان ظهور موعود را ترسیم می‌کند؛ روزی که هزاران دل مشتاق بی‌صبرانه منتظر رویت آن است. 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 *طه/12 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60