eitaa logo
یادداشت‌💌✍
377 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
107 ویدیو
14 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت‌💌✍
اشک شمع اشکِ شمع‌هایی که در دستان زن و مرد و کوچک و بزرگ بود و داغی آتش آن دستان و چادر زنان را می
دل‌تنگی می‌دویدم و از بین دخترهایی‌ که داشتند دوشادوش هم راه می‌رفتند و حرف می‌زدند، عبور کردم. همانطور که در حال دویدن بودم، خداحافظی می‌کردم؛ می‌دانستم بابا ظهرها عجله دارد و باید زود به مغازه برگردد. آن روز هوا سرد بود. نم نم و کم کم، باران می‌بارید. نگاهم را از این سمت به آن سمت می‌چرخاندم تا پژو مشکی با آویز آبی بافتنی که داخلش قرآن بود و راننده‌ای که نگاهش را می‌چرخاند، را بین دخترها و راننده سرویس‌ها پیدا کنم. کمی فکر کردم، یادم آمد امروز پیراهن طوسی با چهارخانه‌های مشکی‌اش را پوشیده، شاید عینک جدیدش را هم به چشم زده باشد، اینطوری راحت‌تر پیدایش می‌کردم. چند دقیقه‌ای گذشت، نم نم باران کم کم روی چادرم اثر گذاشت و خیس شدن لباس‌هایم شروع شد و هرچه می‌گذشت سر شانه‌هایم و حتی در سرم احساس خیسی می‌کردم. ولی می‌دانستم می‌آید هرطور که باشد خودش را می‌رساند، دقایق به ساعات تبدیل نشد که آمد، با لبخند همیشگی‌اش و ببغشید بلندش... اما این روزها می‌دانم اگر حتی ساعت‌ها منتظر باشم، نمی‌آید؛ نه اینکه نخواهد، او مهربان‌تر از این حرف‌هاست، نمی‌تواند...چون رها شده، از قفس دنیا و از غم دوران، از خستگی‌ها و ... حالا دیگر فقط زمانی باید منتظر بابا باشم که بر سر مزارش می‌روم، همانجا که بوی آغوش بابا را می‌دهد... یکی از چیزهایی که مرا آرام می‌کند هم نامی پدرم محمد امین و اسم من فاطمه با پیامبر و تنها دخترش است؛ البته قابل مقایسه نیست ولی منم تک دختر بابا بودم، می‌دانم به استقبالم می‌آید. زمانی که قفل‌های این زندگی را باز کنم و به خانه‌ی گرم پر از نور و آرامش برسم، زمانی که وقت پرواز من فرا برسد و با شادی برای دیدن بابا پرواز کنم، می‌دانم به استقبالم می‌آید. حالا دیگر من خودم هستم و خدایم، خودم راننده و خودم مسافر، مقصدم را خودم باید انتخاب کنم و یقین دارم به سلامت و با موفقیت می‌رسم. مگر می‌شود یتیم باشی و خداوند نگاه پر از معجزه و لطفش را به تو نکند؟! مگر می‌شود یتیم باشی و امیرالمومنین علی علیه السلام روزی‌ات را درب خانه‌ات نگذارد؟ هرگز، هرگز نمی‌شود، خدای مهربان را دارم و می دانم حامی همه‌ی ایتام امیرالمومنین علیه السلام است، اصلا ابوالبشر است او و من به لطف و دعای امیرالمومنین علیه السلام سخت معتقدم... یا علی مدد ✍️ فاطمه خانی حسینی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
صلی الله علیک یا ابا عبدالله 💔 🍃إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَهٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْکَ...🍃 «خدای من این گمان را به تو ندارم که مرا در حاجتی که عمرم را در طلبش سپری کرده‌ام، از درگاهت بازگردانی...» پ.ن:کاربرد بعضی دعاها اینقدر زیاده که زمان و مکان و وقت خاص شاید براش بی معنا باشه مثل این بخش از که کاربردش همیشگیه... خدایا من حسین( علیه السلام ) را دوست دارم. اللهم ارزقنا ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
#آغاز_هفته_دفاع_مقدس #اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد #دفاع_مقدس ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal
«کبوتر کبوتر پرستو پرستو» انگار دستان خاطرات ما با خاطرات و در هم گره خورده، طوری‌که جدا کردن آنها از هم سخت است. حتی تداعی خاطرات خانواده‌ها از آن روزگار با رخدادهای آن ایام است، مثلا مادرها ولادت فرزندانشان را با رویدادهای تاریخی انقلاب یادآوری می‌کردند. نمونه‌اش مادر عزیزم که هنگامی که درباره روز تولد من صحبت می‌کنند، می‌گویند: «تو نزدیک چهلم شهید بهشتی رحمت الله علیه به دنیا اومدی»؛ جالب اینجاست که ولادت من همزمان با ایام ولادت امام رضا علیه السلام بوده و انتخاب اسمم هم به خاطر مادر آن امام بزرگوار است ولی حوادث تاریخی آن روزگار بر زندگی همه ایرانیان تاثیر گذاشته است. کودکی ما با اتفاقات عجیب و غریب و گاه دلخراش مواجه بود، هیچ وقت روزی که خبر شهادت پسر خاله‌ام را شنیدم فراموش نمی‌کنم، یا خبر مجروحیت دایی یا عموجانم !! اصلا آن روزها کوچه، پس کوچه‌ای نبود که سر در خانه‌شان‌ پرچم سیاه یا پرچم سه‌رنگ ایران نباشد، البته حال و هوای این روزها هم دست کمی از آن ایام ندارد، خبرهای فوت اقوام دور و نزدیک، دوست و آشنا که داغ پشت داغ است؛ اما این کجا و آن کجا!! انگار شهدا کبوتر کبوتر، پرستو پرستو شده بودند و از آسمان سرفراز ایران کوچ می‌کردند و با رفتنشان سرافرازی را برای سرزمین‌شان به یادگار می‌گذاشتند. با همت و شور و شهادت و جانبازی‌شان قدرت،صلابت،استقامت و پایداری را به ایرانیان هدیه می‌دادند. در جبهه‌ها رقابت در پیشی گرفتن برای ورود به حریم عاشقی موج می‌زد، رزمنده‌ها با خطر رمل، مین، کمین، توفان ماسه،دریای مواج، خمپاره، گلوله و رد قناسه، دست و پنجه نرم می‌کردند و خون‌شان دشت را همچون گلگون می‌کرد. دلیرمردان کربلای پنج، فتح المبین و والفجر هشت و...اسطوره‌های یقین بودند که با بالی رها و پروازی فرست کلاس، گذرنامه را در دست گرفتند و به سوی دیار عاشقی پرواز کردند. 🥀روح همهٔ شهدا شاد و یادشان گرامی🥀 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیب سبز گاهی بعضی متن‌ها قابلیت تصویرسازی دارند و ظاهراً یکی از دل‌نوشته‌های دخترم با عنوان سیب سبز، این قابلیت را داشته است. یکی از همراهان عزیز کانال، بر اساس بخشی از این متن، کلیپ کوتاه بالا☝️ را برای گروه سنی ده تا دوازده سال درست کردند. ازشون ممنونم🌹🌹 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
بوی ماه مهر نسیم خنک صبحگاهی، خودش را از لابه‌لای پنجره به داخل خانه می‌کشاند و نوید آمدن فصل رویش جوانه‌های امید، فصل خوشه‌چینی ستاره‌ها، فصل برگ‌های زیبا و رنگارنگ را می‌دهد. همیشه آغاز فصل بارش برگ‌ها، با بارش وفا و عهد دوستی توام بود، برگ‌ها فرش زیر پای دوستی‌های قدیم و جدید می شدند و نسیم دل انگیز مهر با دوستی و شادی و مهربانی همراه بود و نور امید و جوانه رشد و شکوفایی از ماه مهر بر دل‌ها جاری می‌شد. باز بوی ماه مدرسه آمد اما بوی شادی‌های راه مدرسه استشمام نشد! انگار همه چیز قدیمی اش صفا داشت حتی فصل شروع خواندن و‌نوشتن!! یاد باد آن روزگاران یاد باد... ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
تبلیغ در مواکب ام حیدر یکی از مبلغین حوزه نجف بود و در ایام پیاده‌روی #اربعین هر روز صبح با عده‌ای
به سوی وادی نور پیرمرد بین راه ایستاده بود، با دست ما را به سوی سه جوان که سینی‌های بزرگ به سر داشتند، هدایت می‌کرد. جوانان میان راه نشسته بودند و سر به زیر‌، نگاهشان به قدم‌های عابرین مشتاق رسیدن به محبوب، دوخته شده بود. پیرمرد با زبان عربی و صدای بلند« هلا بیکم بزوار» و «تفضل یا زوار » می‌گفت و از اینکه عابری دانه خرمایی از سینی برمی‌داشت، لذت می‌برد و عزمش را برای جذب سایرین جزم می‌کرد‌. انگار همان‌قدر که ما اضطراب نرسیدن به پیاده‌روی و گام نهادن در این مسیر را داشتیم، عراقی‌ها اضطراب نداشتن زائر و مهمان موکب آزارشان می‌داد؛ خنده‌های پیروزمندانهٔ رئیس عشیره، هنگام توقف زوّار دیدنی بود. همه در این مسیر یک‌دل و یک‌رنگ شده بودند تا جلوه‌ای از روزهای ظهور را رقم بزنند. به قول استاد شجاعی:«دو مانع اصلی ظهور است؛ ۱-عدم آمادگی مردم برای اتحاد در دفاع از امام ٢-قدرت غالب جبهه استکبار است. اما آرام‌آرام مسیر تاریخ را، با حذف این دو مانع عوض می‌کند! منتقمین حسین علیه السلام می‌آیند تا لشکر آخرالزمانی اربعین را با دو نشان هم‌دلی و وفاداری سازماندهی کنند.» مردم با پرچم‌های سبز و سرخ و سیاه با نوشته‌های« لبیک یا حسین»، «یا مهدی»، «یالثارات الحسین» و... در حال حرکت به سوی وادی نور بودند و عده‌ای پای برهنه در این راه گام نهاده‌ بودند زیرا ورود به سرزمین مقدس را با «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ»* کامل می‌پنداشتند. تجربهٔ زیستهٔ مردم در این مسیر، پرشورترین تجربه از مناسک عظیم مسلمانان است حتی عظیم و با شکوه‌تر از مراسم حج، این حرکت بزرگ آخرالزمانی‌ترین مناسک و شبیه‌ترین تصویر زمان ظهور موعود را ترسیم می‌کند؛ روزی که هزاران دل مشتاق بی‌صبرانه منتظر رویت آن است. 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 *طه/12 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
به سوی وادی نور پیرمرد بین راه ایستاده بود، با دست ما را به سوی سه جوان که سینی‌های بزرگ به سر داشت
عکس مربوط به ☝️(وادی نور)که سال ۹۷ رتبه سوم عکس برتر قاب زیارت جامعه الزهرا سلام الله علیها رو دریافت کرد. http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اربعین هم آمد... 🥀رسید‌ لحظه دیدار خواهر و برادر تمام شد چهل روز فراق و دوری اما رقیه ات جامانده در شام یا حسین به حق دلبند جامانده‌ات در شام، دل ما جامانده های زیارت را دریاب😭 ارباب! این دعا از زبانم نمی‌افتد:« اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعت الحسین فی الاخره🤲» امسال هم با دلی سوخته و چشمی بارانی زیارت اربعین را می‌خوانیم....🥀 🏴🏴🏴🏴 زیارت امام حسين عليه السلام در شب و روز اربعين🏴🏴🏴🏴 بسم الله الرحمن الرحيم اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَنَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَقآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَذآئِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاْنْبِیاَّءِ وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى وَشَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاْوْکَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَحَمَلَةَ الاَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ حَمیداً وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ وَاَشْهَدُ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَاَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْرى لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَعلى اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغاَّئِبِکُمْ وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ. http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
چادر خاکی سوار ماشین می‌شود. هر شب کارش این شده .همه می‌گویند نرو این کارها فقط حالت را خراب‌تر می‌کند ولی بی‌تاثیر است؛ دلش آرام نمی‌گیرد،قصد کرده تا چهل شب برود و سر بزند به عزیزش! عزیزی که تا بیست روز پیش نفس در قفس سینه اش حبس نمی‌شد. عزیزی که به جای سرفه‌های بلند که هر آن فکر می‌کرد با این سرفه استخوان‌های قفسه سینه‌اش ترک می‌خورد، حرف می‌زد؛ می‌خندید و فکر می‌کرد شادترین انسان است، آرام و شاد . یا دیگری با خودش می‌گوید فکر می‌کردم که تا دوماه دیگر نباشد؟ لحظه به لحظه سایه مهربانی‌اش بالای سرم نباشد؟هرچند حالا هم حضورش را حس می‌کرد. عادت کرده بود که حواسش به همه باشد باید به او بگوید خانه اش را خالی کرده ؛نوه هایش خوبند. می‌رویم و خبرهای خوب و بد را برایشان می‌بریم حتی اگر ما هم نرویم خودشان به دنبالمان می‌آیند، به خوابمان می آیند،تنهایمان نمی‌گذارند. ولی حال او مثل همه نبود؛ او با چادری خاکی و تنی خسته و چشمانی که شاید روزهاست خواب آرام نداشته تا در رویا برادر را ببیند؛ آمده بود، بعد از چهل روز آمده بود تا برایش تعریف کند. خاک سرد، آتش داغ دلش را آرام نکرده بود. سر برادر را در این چهل روز دیده بود اما نه مثل همیشه، با لبانی سرخ و صورتی صاف!! صورتش را آرایش شده با خاک و خون دیده بود ولی سر تنها، سری که روی تن سوار نبود، تن جای دیگر بود. حال بعد از چهل روز، وقت ملاقات شده، در راه اشک می‌ریخت و صورت خسته از اسارت را باران اشک شستشو می‌داد. نمی‌دانست برای علی اکبر برادرش گریه کند یا علی اصغر برادر؟! نمی‌دانست برای قاسمش برسر بکوبد یا برای برادرش عباس؟! حال برود بگوید دخترکت را پای پیاده به اسیری بردند؟! دستان زمخت‌شان را به صورت مثل گل دخترت کوبیدند و در آخر هم قلب کوچکش طاقت نیاورد و ایستاد؟! بگوید رقیه در آغوش عمه جان داد؟! ولی نمی‌شد، هرچه می‌گریست و بر سر و سینه و صورت می‌کوبید، برای حسین بود !! برای حسینی که کودکانش در آغوش او جان دادند. زینب کبری بودن دل می‌خواهد دلی که خداوند با دستان خودش جواهر صبر را در آن گذاشته باشد . قلبی می‌خواهد که پنج تن آل عبا نگاهش کنند و دستشان را بر روی قلبش بگذارند... آنان با گرمای دستشان، سردی دوران را گرم گرم نگه می‌دارند. 🏴اللهم ارزقنا کربلا🏴 ✍️ فاطمه خانی حسینی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60
یادداشت‌💌✍
چادر خاکی سوار ماشین می‌شود. هر شب کارش این شده .همه می‌گویند نرو این کارها فقط حالت را خراب‌تر می‌
آری زینب کبری بودن دل می‌خواهد، کسی جز او نمی‌تواند در هجوم طوفان غم بایستد و بگوید:«مارایت الا جمیلا» کسی نمی‌تواند در سخت‌ترین رویداد، همچون حیدر، اسدالله الغالب علیه السلام محکم بایستد و با دشمنان این چنین با صلابت سخن بگوید! زینب کبری سلام الله علیها بود که کوه صبر در برابرش زانو زد، او بود که استوار ایستاد تا اسوهٔ زن تراز اسلامی شود. در مدرسهٔ زینبی، کسانی که معنای صبر و مقاومت را می‌فهمند، خدا را به آسانی می شناسند. زن تراز اسلامی باید در مسیر تسلیم و رضای الهی گام بردارد و در سخت‌ترین مصیبت‌ها جز زیبایی نبیند. «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»۲۲۷/شعرا ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60