زناشویی💖
#رمان 💚 قسمت_سی_ام ❣خانه مریم و سعید❣ بُهت همه وجود سعید رو فرا گرفته بود... مریم اما کنار سعید
#رمان آموزشی
#خانه_مریم_و_سعید، برای آموزش مهارتهای ارتباطی در برابر همسر و فرزندان و با رویکرد #روانشناسی_اسلامی نگاشته شده است.
🌷 توصیه میشود زوجین محترم با دقت و توجه بخوانند و اگر مفید بود، برای دیگران هم فوروارد کنند
#امام_زمان(عج)
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#رمان
💚 قسمت_سی_و_یکم
❣خانه مریم و سعید❣
"سلام خوشگلم؛ من الان سوار هواپیما شدم و ان شاءالله تا چند دقیقه دیگه راه میفتم. مواظب خودتون باشید. التماس دعا. یک استیکر قلب هم پایین پیامش گذاشته بود"
این پیامک سعید بود که هنگام پرواز به مشهد برای مریم فرستاد. مریم هم در جواب نوشت: سلام آقاااااا، به سلامتی ان شاءالله. عزیزم، من صدقه گذاشتم حتما خودت هم صدقه بذار. آخر متنش هم یک استیکر بوس فرستاد برای سعید
بچه ها هنوز بابا به سفر نرفته بهانه هاشون شروع شده و یکی یکی سر یه موضوعی بهانه میگیرن و همش دور و بر مریم اند و تو همین چند ساعت چندین مرتبه پرسیدن که بابا کی برمیگرده؟
حالا وقت خواب شده و مریم داره برای بچه ها قصه میگه.
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود یه گنجشکه بود که داشت توی هوا پرواز میکرد. خسته شد، خواست بشینه روی زمین تا یه کم خستگیش در بره اما حواسش نبود و نشست روی یه یخ! پاهاش چسبید به یخ. هرچی تلاش کرد نتونست پاش رو آزاد کنه. با خودش فکر کرد که این یخه چقدر قویه... به اون یخه گفت: ای یخ تو چقدر زور داری... یخ گفت من که زور ندارم؛ من اگه زور داشتم، آفتاب منو آب نمیکرد. چند دقیقه صبر کن الآن آفتاب منو آب میکنه و پای تو هم آزاد میشه. گنجشکه با خودش فکر کرد خورشید چقدر قویه که این یخ به این محکمی رو آب میکنه... وقتی پاش آزاد شد رفت پیش خورشید و بهش گفت: ای خورشید تو چقدر زور داری... خورشید گفت من که زور ندارم؛ من اگه زور داشتم ابر نمیومد جلوم رو بگیره... گنجشکه رفت پیش ابر و گفت ای ابر تو چقدر زور داری. ابر گفت: من که زور ندارم؛ من اگه زور داشتم باد منو به راحتی اینطرف و اونطرف نمیبرد... گنجشکه رفت پیش باد و گفت ای باد تو چقدر زور داری... باد گفت من که زور ندارم؛ من اگه زور داشتم میتونستم کوه رو جابجا کنم... گنجشکه رفت پیش کوه و گفت ای کوه تو چقدر زور داری... کوه گفت من که زور ندارم؛ من اگه زور داشتم نمیذاشتم علف ها از لابلای سنگهام بیرون بیان... گنجشکه رفت پیش علفه و گفت ای علف تو چقدر زور داری... علف گفت من که زور ندارم؛ من اگه زور داشتم نمیذاشتم گوسفندها بیان منو بخورن... گنجشکه رفت پیش گوسفنده و گفت ای گوسفند تو چقدر زور داری... گوسفنده گفت من اگه زور داشتم نمیذاشتم قصاب بیاد و گوشت منو بفروشه... گنجشکه رفت پیش قصابه و گفت ای قصاب تو چقدر زور داری... قصابه گفت من که زور ندارم؛ من اگه زور داشتم نمیذاشتم گربه بیاد و گوشتها رو ببره.... گنجشکه رفت پیش گربه و گفت ای گربه تو چقدر زور داری... گربه گفت من زور دارم، زور بچه. از این طاقچه میپرم به اون طاقچه...
فاطمه از مامان پرسید: مامان من زور دارم، زور بچه یعنی چی؟ مریم نگاه مهربونی به فاطمه انداخت و آروم گفت: یعنی زور من خیلی کمه و اندازه زور یه بچه کوچولو هست. دوباره مریم ادامه داد و پرسید خب بچه ها از این قصه چی یادگرفتید؟
محمد گفت اینکه گربه ها از همه قوی ترن... فاطمه و علی زدن زیر خنده... فاطمه با کمی تمسخر گفت یعنی گربه از قصاب هم قوی تره؟! و باز به خنده هاش ادامه داد.
علی گفت: یعنی هیچکس قویِ قوی نیست. مریم پرید وسط صحبت علی و گفت خب پس کی قویِ قوی هست؟! فاطمه گفت خب معلومه دیگه خدا از همه قوی تره... مریم ادامه داد و گفت از این قصه نتیجه میگیریم که دست بالای دست بسیاره یعنی بالاخره هر کسی یه جاهایی قدرت داره اما قدرتش کامل نیست و فقط خداست که قدرتش کامله و قدرت هیچکس به اندازه قدرت خدا نمیرسه و اصلا خدا گنجشک و آب و آفتاب و ابر و باد و کوه و علف و گوسفند و آدم و گربه رو آفریده. خب معلومه که قدرتش از همه اینا و همه مخلوقاتش بیشتره.
چراغهای اتاق بچه ها خاموشه و کم کم داره خوابشون میبره. هر شب وقتی مریم قصه ش تموم میشه تا بچه ها بخوان کامل خوابشون ببره یک مولودی زیبا از حضرت علی و یا دیگر امامان (ع) براشون پخش میکنه و بچه ها خیلی به این مولودی ها علاقه نشون میدن. انگار اینطوری با آرامش بیشتری به خواب میرن. مریم گوشیش رو برداشت و از مولودی هایی که دانلود کرده بود یک مولودی حضرت زهرا (س) رو پخش کرد و به بچه ها گفت خب بچه ها شب بخیر. بعدش خم شد و اول صورت فاطمه رو بوسید و به ترتیب سرِ میثم و محمد و علی رو بوس کرد و گفت خوابهای رنگی رنگی ببینید ان شاءالله... گوشی رو گذاشت بیرون در که برای بچه ها ضرر نداشته باشه اما صدای مولودی به خوبی داخل اتاق میومد و بعد رفت توی اتاق خواب خودشون. هنوز هیچی نشده دلش برای سعید تنگ شده و منتظره تا نیم ساعت دیگه زنگ بزنه به سعید ببینه رسیده یا نه.
دراز کشید و یاد دیشب افتاد که سعید هم همینجا کنارش بود و با چه آرامشی کنار هم خوابیده بودن...
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
خدایا؛
بہبودنتجھتخوبشدنحالدلمآن
نیازمندیم💔(:
#یآخـالقڪلمخلوق..!
#خـــدا_جـٰآنـم
#ماه_رمضان
#امام_زمان(عج)
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#همه_بخوانیم👇
آدمها
ﺩﻧﺒﺎﻝ "ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ" هستند🍂🌹
ﺑﺎ ﻣﺪﺭﮎ... ﺑﺎ ﭘﻮﻝ...
با شغل... با مقام... ﺑﺎ همسر...
🔴 اما ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ
ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ "ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ"....
✅ خوشبختی یعنی:
"احساس رضایت"
از هر چه "داریم"
و هر چه "هستیم"...🍂🌹
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#داستان_کوتاه🌴
پسرکوچکی وارد مغازهای شد، جعبهی نوشابه را به سمت تلفن هل داد. برروی جعبه رفت تا دستش به دکمههای تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره... مغازه دار متوجه پسر بود وبه مکالماتش گوش میداد.🌴
پسرک پرسید:
«خانم،میتوانم خواهش کنم کوتاه کردن چمنهای حیاط خانه تان را به من بسپارید؟» زن پاسخ داد: «کسی هست که اینکار رابرایم انجام میدهد.»🌴پسرک گفت: «خانم،من اینکار را با نصف قیمتیکه به او میدهید انجام خواهم داد.» زن درجوابش گفت که ازکاراین فردکاملاراضی است. پسرک بیشتراصرارکردوپیشنهادداد:«خانم،من پیاده رو وجدول جلوی خانه راهم برایتان جارو میکنم. دراینصورت امروزشمازیباترین چمن را درکل شهر خواهید داشت» مجددا زن پاسخش منفی بود.🌴پسرک درحالیکه لبخندی برلب داشت، گوشی را گذاشت. مغازهدار که به صحبتهای او گوش داده بود، گفت:«پسرازرفتارت خوشم آمد، به خاطر اینکه روحیهی خاص وخوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم»🌴پسرجواب داد:«نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را میسنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار میکند.
👌چه خوب است گاهی عملکردمان را بسنجیم.
#ماه_رمضان
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️کار درست باغ ارم شیراز در برابر #بی_حجاب ها✔️✨
اگه بخوان میشه❕
#مسئول_باغیرت
#جهاد_تبیین
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#زندگی_به_سبک_شهدا🌹
شهیدابراهیمهادے همیشہآیہی وَجَعَلْنا...(یـس،آیہ⁹)رازمزمہمےکرد؛🌿
گفتم:
آقاابراهیماینآیہبراےمحافظتدرمقابل
دشمنہاینجاکہدشمننیست!
نگاهمعنادارۍکردوگفت:
دشمنےبزرگترازشیطانهموجودداره..؟!🍂
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞
#هادـی_دلها
#ماه_رمضان
#امام_زمان(عج)
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#تلنگر✨
یه عزیزی میگفت: زن نباید زیباییش رو طوری آشکار کنه که مردم مثل مهتاب نگاش کنن، بلکه باید مثل آفتاب باشه ☀️تا وقتی کسی به جمالش نظر کرد چشمش رو به زمین بدوزه!
#حجاب
#امام_زمان(عج)
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi
#احکام
#مسافرت_در_ماه_رمضان
✍ سوال❓: آيا در ماه رمضان میشه مسافرت كرد؟ اون وقت حكم روزه چی میشه؟
📚 آیات عظام امام خمینی، خامنهای ،بهجت، تبریزی، سیستانی، صافی، فاضل، نوری، مکارم و وحید:
مسافرت در ماه رمضان اشكال نداره؛ اما اگر براى فرار از روزه هست، انجام نشه بهتره.
🔺 توضيح المسائل مراجع، م1715 و 170؛ العروة الوثقى، فصل76، م25 و فصل10، م5.
#امام_زمان(عج)
#زناشویی💞
Eitaa.com/zenashooyi