eitaa logo
زندگی خوب
41 دنبال‌کننده
34 عکس
1 ویدیو
4 فایل
کانالی جهت ترویج معارف قرآن و عترت ارتباط با مدیر کانال: @smalihoseini در صورت هر گونه سوال یا شبهه، یا بیان هر نکته ای از طریق این لینک با مدیر ارتباط برقرار کنید. خوشحال میشویم کانال رو به دیگران معرفی کنید:
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌 در کربلا چه گذشت؟ ◀️ امام سجاد علیه السلام نقل می کنند: غروب تاسوعا، وقتی عمر بن سعد یارانش را برگرداند، پدرم یارانش را جمع کرد، من در حالی که مریض بودم نزدیک شدم تا سخنان پدرم را بشنوم. 🔹بنابر گزارش امام سجاد علیه السلام، سید الشهدا ابتدا خدا را حمد و ستایش کردند و فرمودند: فاني لا أعلم أصحابا أولى و لا خيرا من أصحابي، و لا أهل بيت أبرّ و لا أوصل من أهل بيتي، فجزاكم اللّه عني جميعا خيرا. من یارانی برتر و بهتر از یارانم، و اهل بیتی نیک تر از اهل بیتم سراغ ندارم، خدا به همه شما جزای خیر بدهد. 🔸سپس رو به یاران کردند و فرمودند: من بیعتم را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کرده و بروید، هر یک از شما یکی از اهل بیتم را با خود ببرد، چرا که دشمن با من کار دارد. ▪️ در این هنگام، اهل بیت حضرت و یاران شروع به حمایت از حضرت کردند، و اولین نفری که سخن گفت، حضرت عباس بن علی بود که فرمود: چرا باید این کار را بکنیم؟ برای این که پس از تو، باقی بمانیم؟ خدا آن روز را برای ما نیاورد! 📓 الارشاد، ج2، ص91. @zendegi_khoob
😔 مصائب حسینی ◀️ پس از این که فرزندان ام البنین غیر از عباس به شهادت رسیدند، دشمن بر سید الشهداء علیه السلام حمله کرد. در این هنگام تشنگی بر حضرت غلبه کرد و امام بر روی سیل بندی رفتند تا به سمت فرات بروند، درحالی که برادرش عباس در مقابلش بود. ▪️لشکر عمر بن سعد مانع حرکت حضرت شدند، یکی از نابکاران گفت: میان او و آب فرات حائل شوید، و اجازه ندهید به آب برسد. 🔸 امام حسین علیه السلام فرمودند: خدایا او را تشنه بگردان. ▪️ آن شخص از این سخن حضرت عصبانی شد، و تیری به سوی حضرت انداخت؛ آن تیر به زیر گلوی حضرت خورد. 😭 امام حسین علیه السلام تیر را بیرون کشیدند و دست مبارک خویش را زیر گلو گرفتند، دو دست حضرت پر از خون شد، و حضرت آن ها را پرت کردند. ✅ امام فرمودند: خدایا! من به تو شکایت می کنم از کاری که اینان با فرزند دختر پیامبرت انجام می دهند. 🔹 سپس حضرت به جایگاه خویش بازگشتند، در حالی که تشنگی بر حضرت چیره شده بود. الارشاد، ج2، ص109. @zendegi_khoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 خطابه حسینی ◀️ ای مردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، عهد خدا راشکسته، با سنت رسول خدا مخالفت کرده، و در میان بندگان خدا با گناه و ظلم رفتار می کند، ولی و با عمل و گفتار در مقابل او نایستد، بر خدا سزاوار است که او را در جایگاه همان ظالم قرار دهد. ◀️ بدانید که این قوم، اطاعت خدا را رها کرده و به اطاعت شیطان متعهد شدند، فساد را آشکار کرده، و حدود الهی را تعطیل کردند، بیت المال را مخصوص خود کرده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده اند؛ و من سزواراترین کسی هستم که در مقابل ایشان می ایستد. 📓 تاریخ طبری، ج5، ص403 ✅ این سخن امام حسین علیه السلام مربوط به زمانی است که حر جلوی ایشان را گرفتند و مانع حرکت حضرت به سمت کوفه شدند. 🔹 در این کلام، به خوبی فضای جامعه و حاکم اسلامی ترسیم شده، و وظیفه مسلمانان بیان شده است. و چون حضرت، امام مسلمین هستند، خود را سزاوارترین کس می دانند که در مقابل یزید بایستد و با او مقابله بکند؛ چرا که بنابر حدیث نبوی، پیامد سکوت عملی و زبانی در مقابل چنین کسی، قرار گرفتن در جایگاه همان ظالم خواهد بود. ⚡️ و این سخن امام حسین علیه السلام، سرلوحه همه آزادگان جهان قرار گرفته است. @zendegi_khoob
هدایت شده از استیکر مذهبی
@ s t i c k e r _ m a z h a b isticker_mazhabi(14).mp3
زمان: حجم: 5.27M
🎧 مــــولا حَسَــــنِه 💚 اِذنِ حَــــرَمِ کَــــربُبَلا یا حَسَــــنِه... 🎙کربلایی محمدحسین حدادیان ❤️ 👌 💢 حجم: ۵ مگابایت ⏰ زمان: ۵:۱۵ 🆔 @sticker_mazhabi 💠
🕌 در کربلا چه گذشت؟ ◀️ روز عاشورا، جوانی که پدرش هم به شهادت رسیده بود و مادرش هم نزد او بود، قدم به میدان گذاشت. مادرش به او گفت: فرزندم برو و در راه فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بجنگ. 🔹 امام حسین علیه السلام فرمود: این جوانی است که پدرش کشته شده، شاید مادرش دوست نداشته باشد که او به میدان برود. 🔸 جوان گفت: ای فرزند رسول خدا، مادرم مرا امر کرده که به میدان بروم. سپس به میدان رفت و این چنین رجز خواند: 🌷 امیری حسین و نعم الامیر سرور فؤاد البشیر النذیر 🌷 علی و فاطمه والداه فهل تعلمون له من نظیر امیرم حسین است، و چه خوب امیری است؛ او مایه شادی دل پیامبرِ بشارت دهنده و انذارکننده است. پدرش علی و مادرش فاطمه است؛ آیا نظیری برای او سراغ دارید؟ ▪️ سپس جنگید تا به شهادت رسید. سر او را به سوی مادرش پرتاب کردند؛ مادرش سر را برداشت و گفت: آفرین بر تو ای فرزند دلبندم، ای نور چشم و شادی دلم. آن گاه سر او را به سوی دشمت انداخت. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص25. @zendegi_khoob
😔 مصائب حسینی 🔹 وقتی امام حسین علیه السلام از سمت فرات بازگشت، شمر با گروهی از یارانش به سمت او رفتند و او را احاطه کردند. 😭 یکی از آنان با سرعت به سمت حضرت حمله کرد، و به حضرت دشنام داد و با شمشیر به سر مبارک حضرت ضربه ای زد. ◾️ بر سر حضرت کلاه خودی بود، شمشیر کلاه خود را شکست تا این که به فرق مبارک حضرت رسید. ضربه شمشیر سر حضرت را خونی کرد و کلاه خود پر از خون شد. ⚫️ در این هنگام سید الشهداء کلاه خود را کنار انداخت، پارچه ای طلب کرد و با آن سر مبارکشان را بستند، و کلاه خود دیگری خواستند و آن را پوشیدند، سپس بر روی آن عمامه شان را گذاشتند. 🔲 حضرت لحظه ای درنگ کردند، سپس به سمت دشمن بازگشتند و آنان از هر طرف حضرت را احاطه کردند. @zendegi_khoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 خطابه حسینی 🔈 سخن امام حسین علیه السلام با لشکر دشمن روز عاشورا 🔘 ای مردم نسب مرا بیاد بیاورید و ببینید من کیستم؟! سپس به خودتان رجوع کنید و سرزنش کنید؛ ببینید آیا کشتن من و هتک حرمتم رواست؟ ◾️ آیا من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا پسر جانشین او و پسرعموی او نیستم؟ کسی که اول از همه به خدا ایمان آورد و آن چه را رسولش از ناحیه خدا آورد تصدیق کرد. آیا حمزه سید الشهداء عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار عموی من نیست؟ 🔹 آیا این سخن رسول خدا به شما نرسیده که بارها به من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ 🔸 اگر آن چه گفتم را تصدیق می کنید، که حق هم همین است، پس به خدا قسم از زمانی که دانستم که خدا بر دروغگو غضب می کند و هرکه را اهل دروغ باشد عذاب می کند، دروغ نگفتم؛ ⚡️ و اگر مرا تکذیب می کند، پس در میان شما کسانی هستند که اگر بپرسید به شما خواهند گفت، از جابر بن عبدالله انصاری یا ابو سعید خدری، یا سهل بن سعد ساعدی، یا زید بن ارقم یا انس بن مالک بپرسید، ایشان این سخن را رسول خدا درباره من و برادرم شنیده اند. ◀️ آیا این گفتار باعث نمی شود تا شما را از ریختن خون من بازدارد؟ 📓 تاریخ طبری، ج5، ص424. @zendegi_khoob
🕌 در کربلا چه گذشت؟ 🔹 شب عاشورا، امام حسين عليه السلام تنها از خيمه خود بيرون آمد و براى شناسايى به طرف بيابان رفت و به بررسى پستی و بلندی، و فراز و نشيبهاى بيابان پرداخت. ◀️ نافع بن هلال مى‏گويد: من پشت‏ سر امام به راه افتادم (تا اگر از ناحيه دشمن به او آسيب برسد از او دفاع كنم) امام فهميد و به من فرمودند: براى چه بيرون آمده‏ اى؟ عرض كردم: «از اينكه تنها بيرون رفتید پريشان شدم ،چرا كه لشكر اين طاغوت، در همين نزديكى است‏». امام فرمود: براى بررسى فرازها و گودالهاى اين بيابان آمده‏ ام، تا هنگام حمله دشمن و حمله ما، ميدان و كمينگاه هاى ميدان را بشناسم. ▪️ سپس امام به نافع فرمود: «آيا نمى‏خواهى شبانه بين اين دو كوه بروى و جان خود را از اين گير و دار نجات دهى؟». 🌷 نافع تا اين سخن را شنيد، روى دو پاى امام افتاد و بوسيد و با سوز و گداز مى‏گفت: «مادرم به عزايم بنشيند (كه بروم) شمشيرم معادل هزار درهم، و اسبم نيز معادل هزار درهم است، خداوند افتخار همسوئى با تو را به من عطا كرده، از تو جدا نگردم تا در راه تو قطعه قطعه شوم‏». 🔹 سپس امام به خيمه زينب عليها السلام وارد شد، نافع در مقابل خيمه در انتظار امام ايستاد، شنيد زينب به برادر مى‏گويد: آيا اصحاب خود را امتحان كرده‏ اى، من ترس آن دارم كه هنگام خطر تو را تنها بگذارند. 🌑 امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم ؛ديدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتياق كودك به مادرش، به مرگ اشتياق دارند». مقتل الحسین مقرم، ص262.
😔 مصائب حسینی 🔹 در واپسین لحظات حیات شریف سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، سپاه کوفه امام (علیه‌السّلام) را محاصره کرد، در حالی که امام (علیه‌السّلام) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود. ✅ در این هنگام ندای امام حسین (علیه‌السّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را می‌کشند.... ◀️ آن تبهکاران سنگ‌دل‌ اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (علیه‌السّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمه‌گاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیه‌السّلام) دوید. ⏺ حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمه‌ها بازگرداند؛ ▪️امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّی!» به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! و خود را از دستان عمه‌اش رها کرد و نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. 🔳 در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به سوی حسین (علیه‌السّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: ‌هان‌ ای پلیدزاده! آیا می‌خواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن عنصر پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! 😭 او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیه‌السّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت. 📓 الارشاد ج2 ص110. @zendegi_khoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا