eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
🔵اهميت‌و‌چرايی‌دعا‌برای‌ظهور 🔹 برای اهميت دعا، همين بس که خداوند در آيه 77 سوره فرقان ميفرمايد: "بگو که اگر دعای شما (و ناله و زاری و توبه شما) نبود خدا به شما چه توجه و اعتنايی داشت؟ که شما کافران (آيات حق را) تکذيب کرديد و به کيفر هميشگی آن گرفتار خواهيد شد." 👌و چه دعايی بهتر و برتر از دعای برای فرج. 🔹دعا برای ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، اظهار محبت قلبی به ايشان است و چون ائمه طاهرين ما را امر به دعا برای فرج ايشان کرده اند؛ دعا نوعی زنده کردنِ امر ائمه اطهار هم محسوب می شود. 🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿 آقا بِخـر این دربدرِ ڪرب وبلا را تا باز ببیـند سحـر ڪرب_وبلا را ارباب بیا و اربعین قسمٺ‌ما ڪن با پاےِ پیاده حَـرمِ ڪرب و بلا را 💖السلام علیک یااباعبدالله ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما درباره هر آنچه که با آن ارتباط داریم و با آن زندگی می کنیم،🔰 لازم است که تعریف و تلقی صحیحی داشته باشیم تا ارتباط ما با آن پدیده ها راحت تر شود✔️ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖ 💌🎀🎊 مثلا خانم، تعریفش از مادری چیست🤔 💥"مادری" به نوعی جلوۀ مقام ربوبیت خداست! خدا بعضی از خصلت‌های خودش را به او داده که تو بیا😊 🌹 بنده‌پروری کن، ✨ رب باش، 💥 در همان اندازه‌هایی که هستی، 💌به یکی از بندگان من برس، من این مأموریت را به تو دادم!😍 یا مثلا آقا، تعریفش از "پدر" بودن چیست؟ پدر رازق است،💪 از این ‌جهت خیلی شباهت به این اسم باعظمت پروردگار پیدا می‌کند. 😍 این تلقی‌ها خیلی مهم و تعیین‌کننده است!💯 گاهی اصلاً نمی‌خواهد زیاد توصیه‌هایی برای اینکه آدم مراقب رفتار خودش باشد، مطرح شود،🔰 تلقی که درست باشد، رفتار هم درست خواهد شد.💯  بسیاری از خانم‌ها و آقایان اصلاً تعریف درستی از همسری و شوهری ندارند!♨️ تغییر رفتار و حالات این‌ها سخت خواهد بود. ✔️ تلقی درست از عروس شدن چیست😍  تلقی درست از همسر بودن این است : خانمی که ازدواج می‌کند💍 درواقع مسئولیت رسیدگی و خدمت کردن و حمایت از یک مرد را به عهده می‌گیرد👏  گاهی شما باید رابطۀ مادری با او پیدا کنی، بفهمی چه زمانی عصبانی یا خوشحال می‌شود🤔 حالات او را بشناسی، متناسب با حالات او رفتار بکنی!👏 💥این خیلی مسئولیت بزرگی است.... تلقی درست از داماد شدن چیست😍 🔸 از آن‌طرف آقا داماد، باید در خودش این را ببیند که : دیگر تو آن آقاپسر دبیرستانی یا دانشجوی مستقلی که هر طوری برای خودت زندگی می‌کردی نیستی؛💢 💌حالا باید دل خانمت را به دست آوری نه دل خودت را باید مثل یک پدر از او نگهبانی و مراقبت کند👌 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرکوفت زدن به شوهرت همان و شمارش متلاشی شدن زندگی همان! حرفهایی مثل👇 👈 تو بی‌عرضه‌ای! 👈 توحالیت نیست! 👈 تو زندگی ما رو خراب می‌کنی و... ❎ زندگی شما رو نابود می‌کنه ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ❣برای مردی که گرسنه از کار برگشته یعنی؛ میز غذای خوش عطر و بو ❣برای مردی که میخواهد فکر کند یعنی؛ به حریم تنهایی اش وارد نشوی... ❣برای مردی که خسته است یعنی؛ آغوش باز تو... 👈دانستن و عمل کردن به این قواعد کار را سخت میکند؛ وگرنه چشم و ابرو رفتن و صدا را کش دادن و با ادا و اصول حرف زدن و راه رفتن را هر کسی میتواند یک روزه یاد بگیرد....👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 وقتی در مورد همسرتون صحبت می‌کنید از اسامی اشاره مثل "این" یا "اون" و همچنین کلمه‌هایی مثل "ببین"، "الو" و "آهای" استفاده نکنید. 💠وقتی همسرتان شما را صدا می‌زند با علاقه بهش جواب بدید! مثلا به جای گفتن: "هااان!؟" یا گفتن یک "بله" خالی به او بگویید: بله عزیزم، جان دلم یا جانم و ... 💠مطمئن باشید در ازای احترام گذاشتن خودتان احترام می‌بینید. زیبا صداکردن زن و مرد، بهترین شیوه برای ابراز محبت و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
ارتباط موفق_36.mp3
11.45M
✗ اهمیت به حرف مردم، ✗ دل‌مشغولی به قضاوت‌های مردم، ✗ تصمیم‌گیری‌ بر اساس حرف مردم، 💥 ارزش نفس انسان را بقدری می‌کاهد که؛ - نه شخص در درون خود احساس ارزشمندی و عزّت می‌کند، - و نه دیگران از او عزّت و محبوبیت دریافت می‌کنند. ▲ این رذیله، بشدت از محبوبیت و قدرت جذب روح ما می‌کاهد، حتی اگر کسی از وجود آن، در درونمان خبر نداشته باشد. 🎤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
◼️مسابقه مسابقه و پویش موکب کودکان اربعین بچه های بهشتی اتاق خود را با نصب پرچم ،حسینیه و موکب کنید. 🎁هدایا: ۴۰پک فرهنگی آموزشی ◾️جهت شرکت در مسابقه نقاشی یا عکس موکب خود را به آدرس زیر ارسال کنید: https://fatemi.amfm.ir/mka/ ▪️◾️◼️⬛️ کانال تخصصی کودکان فاطمی @haramqom_koodak رواق کودک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
پیاده محض تَسلای قلبِ خواهرتان وظیفه بود بیایم... ببخش جاماندم تا 🏴
به قلم فاطمه امیری ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت85 ساعت۷صبح بود. مهیا، امروز سحر خیز شده بود! روی تاقچه ی بزرگ پنجره اتاقش، نشس
_قشنگه؟! مهیا، نگاهی به مانتوی مجلسی ای، که در دستان سارا بود؛ انداخت. _آره...قشنگه... _پس همین رو براش میگیرم. سارا به طرف صندوق رفت. از رفتن شهاب، چهار روز می گذشت.... مهیا، نمی دانست، شهاب دقیقا کجا رفته بود. فردا شب هم، مراسم بله برون مریم و محسن برگزار می شد و فرصتی نمی شد تا از مریم بپرسد. ــ بریم مهیا... مهیا و سارا از مغازه بیرون رفتند. _تو چیزی نپسندیدی؟ _نه! مهیا به مغازه ها نگاهی انداخت. مغازه ای نظرش را جلب کرد. دست سارا را گرفت و به داخل مغازه رفتند. با ورودشان بوی گلاب به استقبالشان آمد. مغازه ای بزرگ، که پر از چادر و کتاب و سجاده و عطر و انگشتر بود. مهیا، با ذوق به چادر های رنگی نماز و تسبیح های رنگارنگ نگاه میکرد. _مهیا، اینجا چقدر قشنگه... مهیا، با لبخند، سرش را تکان داد. _آره خیلی...نظرت چیه این رو برای مریم بگیرم؟! سارا به جایی که مهیا اشاره کرد، نگاهی انداخت. عبای لبنانی خیلی زیبایی بود. _وای! خیلی قشنگه! مهیا به فروشنده گفت، تا آن را در سایز مناسب برایشان بیاورد. نگاه دیگری به چادر ها انداخت. چادری سفید اکلینی با گل های ریز یاسی که در کنارش سجاده بزرگ و قشنگی بودو نظرش را جلب کردند. تصمیم گرفت آن ها را بخرد. به فروشنده گفت، که آن ها را، به علاوه تسبیح فیروزه ای و یک مهر برایش بیاورد. _مهر کجا باشه؟! مهیا لحظه ای فکر کرد و با لبخند گفت: _کربلا! فروشنده لبخندی زد و بعد چند نگاه به ویترین مهر کربلا را جلویش گذاشت. مهیا، به قسمت کتاب ها رفت و چند کتاب که مریم به او معرفی کرده بود هم برداشت که بخرد. به طرف صندوق رفت و خریدها را حساب کرد. _آخیش... بلاخره خریدها هم تموم شد. _آره...بیا بریم شام بخوریم. _باشه. به فست فودی که در پاساژ بود، رفتند. سارا، به طرف پیشخوان رفت و سفارش دو تا پیتزا داد. _مهیا؟! _جانم؟! _چرا این چند روز تو خودتی؟! چیزی شده؟! _نه! _نمی خواهم فضولی کنم...ولی تو اون مهیای شاد همیشه نیستی! _نه، باور کن چیزی نیست. چند روزه به خاطر کارای دانشگاه، شب ها بیدار میمونم...خستم! سارا با اینکه قانع نشده بود؛ اما حرف دیگری نزد. مهیا دنبال جمله ای می گشت، تا بتواند با گفتنش بحث را سمت سفر شهاب بکشد. اما هر چقدر فکر می کرد به جایی نمی رسید. _بیچاره مریم! بله برونش، داداشش نیست. مهیا، سریع به طرفش برگشت. _آره! خیلی بده...داداشش کجا رفته؟! _ماموریت! _چه ماموریتی؟! ــ نمیدونم آقا شهاب همیشه که میره ماموریت کسی از ماموریتش خبری نداره! _سوریه رفته دیگه؟! گارسون به طرفشان آمد و سفارشات را روی میز چید. مهیا در دل کلی بد و بیراه به گارسون گفت و در دل گفت: _الان چه وقت اوردن غذا بود؟! سارا، در حالی که سس را روی پیتزایش می ریخت گفت: _نه بابا! بعد اون اتفاق، خاله شهین دیگه نگذاشته که بره! مهیا با کنجکاوی پرسید: _چه اتفاقی؟! سارا که داشت لقمه را می جوید، با دست اشاره کرد که صبر کند. مهیا تند تند با انگشتش روی میز می زد. _ایِ کوفت بخوری...حرف بزن! سارا لقمه را قورت داد. _آروم دختر...چته؟! _خب، میرسی جای حساس، بعد کوفت کردنت شروع میشه...بگو دیگه! _باشه نزن منو حالا...شهاب پارسال رفت ماموریت سوریه، تو درگیری دوتا تیر می خوره! یکی پهلوش، یکی هم به کتفش! مهیا شوکه دستش را جلوی دهانش گذاشت. _همون ماموریتی که دوستش مفقود الاثر شد؟! _تو از کجا میدونی؟! مهیا هول کرده بود. _شنیدم. _آره همون! با اینکه شهاب در مورد اون روز با هیچ کس صحبت نکرد، ولی ما از دوستاش شنییدم.... خدا بهش خیلی رحم کرد؛ وگرنه خدایی نکرده... مهیا، دیگر صدایی نمی شنید.... فقط لب های سارا را می دید، که در حال تکان خوردن هستند... حالش اصلا خوب نبود. تصور شهاب در آن حالت او را دیوانه می کرد. کاش سارا دیگر ادامه ندهد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
_مهیا بابا! زود باش الان اذان رو میگند. _اومدم! مهیا، کش چادر را روی سرش درست کرد. کیفش را برداشت و به سمت در رفت. امروز برای اولین بار با مهلا خانم و احمد آقا، برای نماز مغرب و عشا به مسجد می رفت. در نزدیکی مسجد، شهین خانم و محمد آقا، را دیدند. با آن ها احوالپرسی کردند. مهیا، سراغ مریم را گرفت که شهین خانم گفت. _مریم سرما خورده. بدنیست بهش سر بزنی... این چند وقت، کم پیدات شده! مهیا، سرش را پایین انداخت. نمی توانست بگوید، که نمی تواند نبود شهاب را در آن خانه، تحمل کند. به سمت مسجد رفتند. بعد از وضو، داخل شدند و در صف نماز ایستادند. _الله اڪبر... _الله اڪبر... فضای خوش بو و گرم مسجد، پر شد از زمزمه های نمازگزاران... بعد از پایان نماز، مهیا به طرف مادرش رفت. _مامان! من میرم کتابفروشی کنار مسجد یه سر بزنم... _باشه عزیزم! از شهین خانم خداحافظی کرد، و از مسجد خارج شد. به طرف مغازه ای که نزدیک مسجد بود؛ حرکت کرد. سرش را بالا آورد و به تابلوی بزرگش، نگاه کرد. نامش را زمزمه کرد: _کتابفروشے المهدی... وارد مغازه شد... سلام کرد.به طرف قفسه ها رفت. نام های قفسه ها را زیر لب زمزمه می کرد. با رسیدن به قفسه مورد نظر، به طرف آن ها رفت. _کتب دینی و مذهبی... مشغول بررسی کتاب ها بود. بعد انتخاب دو کتاب از استاد پناهیان، به طرف پیشخوان رفت. دختری کنار پیشخوان بود. _ببخشید آقا، کاغذ گلاسه دارید. مهیا با خود فڪر ڪرد، چه چقدر صدای این دختر برایش آشناست؟! دختر، بعد از حساب پول کاغذ ها برگشت. مهیا با دیدنش زمزمه کرد: _زهرا... زهرا، سرش بالا آورد. با دیدن مهیا شوڪه شد. در واقع اگر مهیا دوست چندین ساله اش نبود، با این تغییر، هیچوقت او را نمی شناخت. _م...مهیا؟! تو چرا اینطوری شدی؟! _عجله نداری؟! زهرا که متوجه منظورش نشد، گنگ نگاهش کرد. _میگم...وقت داری یکم باهم بشینیم حرف بزنیم؟! _آهان...آره! آره! مهیا، به رویش لبخندی زد. به طرف پیشخوان رفت. _بی زحمت حساب کنید! _قابل نداره خانم رضایی! _نه..؟خیلی ممنون علی آقا! به طرف زهرا رفت. دستش را گرفت و از کتابفروشی خارج شدند. با بیرون آمدن، آنها چشم در چشم مهلا خانم و احمد آقا شدند. احمد آقا، با مهربانی به زهرا سلام کرد. _بابا! منو زهرا میریم بستنی فروشی... یک ساعته برمیگردیم. مهلا خانم که از دیدن زهرا ترسیده بود که دخترش دوباره به آن روز های نحس باز گردد؛ می خواست اعتراضی کند که احمد آقا پیشدستی کرد. _به سلامت بابا جان! مواظب خودتون باشید..... دخترم زهرا، به خانواده سلام برسون! زهرا، سلامت باشید آرامی گفت. احمد آقا و مهلا خانم از آن ها دور شدند... ... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور خواهد شد. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. 🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 💚✨بر نور جمال پاک احمد صلوات 💚✨برعطر وجود حی سر مد صلوات 💚✨بر وجه نکوی وخلق نکوی رسول 💚✨بر خاتم انبیاء محمد و آل محمد صلوات 💚 ✨اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 💚 ✨ مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 💚✨ وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام روزتون به زیبایی گلها ؛آرامش سهم قلبهاتون ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══  ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💥فرزندی که در یک «خانوادۀ خوب» تربیت می‌شود، می‌تواند علی‌رغم وضعِ نامطلوب جامعه، سالم بار بیاید👏 👨‍👩‍👧‍👦 یک خانوادۀ خوب، خانواده‌ای است که در همین وضع موجود و یا حتی در اوضاع بدتراز این، بچه‌های خوبی تربیت کند.💯 🔸علامت یک خانواده خوب این است که فرزندان آن خانواده، سرشار از محبت و پُر نشاط هستند 💕 و هیچ کمبودی در بیرون خانواده احساس نمی‌کنند👏 داشتن چنین خانواده‌ای🔰 مستلزم رعایت قواعدی است که پدر و مادر باید آنها را در محیط خانواده رعایت کنند.👌 مثلاً در خانه‌ای که مادر محبوب است💌 و پدر مطاع💪 بچه‌ها متعادل رشد می‌کنند😍 در این مورد قوانین و قواعدی وجود دارد که اگر چه زیاد و پرتعداد هستند،📉 💖اما به هیچ وجه مانعی برای لطف و صفا و محبت حاکم بر یک خانواده خوب نمی‌گردند💯 بلکه این قواعدمحبت‌ها را در خانه قوام بخشیده و بر جذابیت‌های زندگی در یک خانواده خوب می‌افزایند.👌   🌐در شرایطی که برخی از جوامع اصالت را به فرد و برخی دیگر، اصالت را به جمع می‌دهند؛ منطقی‌تر این است که اصالت را به خانواده بدهیم👨‍👩‍👧‍👦 خانواده با توجه به شرایطی که برای انسان تمهید می‌کند،🔰 مکان بسیار مناسبی برای رشد روحی و اخلاقی و تمرین خوبی‌ها است〽️ 💠این نهاد مقدس علی‌رغم جایگاه ویژه‌ای که در منظومه معارف دینی دارد؛ مورد سوء استفاده‌هایی هم قرار گرفته است❗️ 🌀 یکی از موارد مهم سوء از روابط عاطفی زن و شوهر، مبالغه غیرمنطقی است که در مورد عشق و محبت شده است.❗️  💖 اگر چه محبت بین زن و شوهر، بسیار ضروری و غیرقابل انکار است؛ اما توقع بیش از حد برای محبت دیدن از همسر، دارای آسیب‌های بسیاری در محیط خانواده است♨️ 💌محبت بین زوجین را باید در حد و اندازه خودش دید و تحلیل کرد؛ 💕محبتی که حتماً بایستی در ذیل محبت خدا و اولیاء خدا تعریف شود و آن را همواره، محدود در نظر داشت. 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردان چه زنانی را دوست ندارند 😏😕😕 🟣 مردها چه زن هایی را ترک می کنند؟ ❶ زنان توجه طلب (هیسترونیک) زنانی هستند که دوست دارند مورد توجه واقع شوند، دلشان می خواهد گرم و قدرتمند به نظر برسند در صورتی که به شدت در پشت صحنه، یخ زده اند. ❷ زنان مهرورز حمایتگر این گروه از زنان، مردان را با کودکان خود، اشتباه گرفته اند. دلشان می خواهد مانند یک مادر، شش دانگ مراقب شوهر خود باشند. ❸ زنان بچسب (سریش) این گروه از زنان، به شدت گیر می دهند. در محبت و بی محبتی، افراط می کنند. دلشان می خواهد همه جا به همسر خود منگنه شوند. این گروه از زنان گاهی آن قدر در مهرورزی افراطی هستند که مردان را از خود دور می کنند. ❹ زنان شکاک این گروه از زنان به طرز شگفت انگیزی به همسر خود شک دارند. به طور مداوم در جست وجوی نشانه ای از خیانت، هستند. این زنان بدون مقدمه به دنبال مردشان راه می افتند و او را تعقیب می کنند. ❺ زنان مردنما این خانم ها، دوست دارند کارهای مردانه انجام دهند و به طرز عجیبی از ظرافت زنانه، دور مانده اند. مردانی که با این گروه زندگی می کنند؛ مردانگی خود را از یاد می برند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسیب مورد توجه برای آقایان حاج آقا ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══