گنجینه صوتی تبیان-خطبه غدیر1-khotbehgadir78359.mp3
زمان:
حجم:
3.39M
#خطبه_غدیر
بخش #اول
شرح و تفسیر خطبه غدیر
#صوتی
بسیار کم حجم
لطفا برای یکبار هم شده خطبه غدیر رو به عشق مولا با دقت گوش کنید
💞 @zendegiasheghane_ma
اولین صفحه از قرآن کریم🌷
سوره مبارکه #حمد
و دومین صفحه از قرآن کریم 🌷
جز #اول🌷
سوره مبارکه #بقره🌷🌷
💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#هرچی_توبخوای رمان محتوایی ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
#قسمت1
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #اول
-سلام مامان خوب و مهربونم😍✋
-علیک سلام دختر خوب و مهربونم.بیا بشین باهم چایی بخوریم.😊☕️☕️
-چشم،☺️بابا خونه نیست؟😕
-نه،هنوز نیومده.
برای خودم چایی ریختم و روی صندلی آشپزخونه رو به روی مامان نشستم...
مامان نصف چاییشو خورده بود و به من نگاه میکرد.
گفتم:
_مامان!از اون نگاهها میکنی،بازم خبریه؟😅
مامان لبخند زد و گفت:
_خوشم میاد زود میفهمی.😁
-مامان،جان زهرا بیخیال شین.🙈
-بذار بیان،اگه نخواستی بگو نه.😐
-مامان،نمیشه یه کاریش کنین،من نمیخوام فعلا ازدواج کنم.میخوام درس بخونم.😌🙈
-بهونه نیار.😁
-حالا کی هست؟🙈
-پسرآقای صادقی،دوست بابات.😊
-آقای صادقی مگه پسر داره؟!!!😳🙊
مامان سؤالی نگاهم کرد.
-مگه نمیدونستی؟😟
بعد خندید و گفت:
_پس برای همین باهاشون گرم میگرفتی؟!!😁
-مگه دستم به سیما و سارا نرسه.داداش داشتن و به من نگفتن.😕
مامان لبخند زد و گفت:
_حالا چی میگی؟بیان یا نه؟😊
بالبخند و سؤالی نگاهش کردم و گفتم:
_مگه نظر من برای شما مهمه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_معلومه که مهمه.میان،اگه نخواستی میگی نه.
خندیدم و گفتم:
_ممنونم که اینقدر نظر من براتون مهمه.😄
مامان خندید.گفتم:
_تا حالا کجا بوده این ستاره ی سهیل؟😅
مامان باتعجب نگاهم کرد.با اشاره سر گفتم
_چیشده؟😟
-مطمئنی نمیدونستی پسر دارن؟!!😁
-وا!!مامان یعنی میگی من دروغ میگم؟!🙈
مرموز نگاهم کرد و گفت:
_پس از کجا میدونی اسمش سهیله؟😁😉
جا خوردم....😬🙈
یه کم به مامانم نگاه کردم،داشت بالبخند به من نگاه میکرد.
سرمو انداختم پایین.وسایلمو برداشتم برم توی اتاقم،مامان گفت:
_پس بیان؟😁
گفتم:
_اگه از من میپرسین میگم نه.😌
-چرا؟😐
بالبخند گفتم:
_چون نمیخوام سارا و سیما خواهرشوهرام باشن.😄
سریع رفتم توی اتاقم...
منتظر عکس العمل مامان نشدم.حتما میخواست بهم بگه دختره ی پررو،خجالت بکش.😆
وسایلمو روی میزتحریرم گذاشتم و روی تخت نشستم.
دوست نداشتم برام خاستگار بیاد.🙁
درسته که خوشگلم ولی بیشتر حجاب میگیرم که کمتر خوشگل دیده بشم،اما نمیدونم حکمتش چیه که هرچی بیشتر حجاب میگیرم تو دل برو تر میشم.
با همه رسمی برخورد میکنم.😕
تا وقتی هم که مطمئن نشم خانمی که باهاش صحبت میکنم پسر یا برادر مجرد نداره باهاش #گرم_نمیگیرم،فقط لبخند الکی میزنم.
با آقایون هم #رسمی_تر برخورد میکنم.تا مجبور نشم با مردهای جوان #صحبت_نمیکنم.با استادهای #جوان کلاس نمیگیرم که مبادا مجرد باشه،با استادهای پیر هم کلاس نمیگیرم که مبادا پسرمجرد داشته باشه.خلاصه همچین آدمی هستم من.😕
مامان برای شام صدام کرد....
بابا هم بود.خجالت میکشیدم برم توی آشپزخونه. 🙈حتما بابا درمورد خواستگاری صحبت میکرد،ولی چاره ای هم نبود.
-سلام بابا،خسته نباشید.☺️
-سلام دخترم.ممنون.😊
مامان دیس برنج رو به من داد و گفت:
_بذار روی میز.
گذاشتم و نشستم.سرم پایین بود.مامان بشقاب خورشت رو روی میز گذاشت و نشست.باباگفت:
_زهرا
بدون اینکه سرمو بالا بیارم گفتم:
_جانم
-مامانت درمورد خانواده ی آقای صادقی بهت گفته؟
به مامان نگاه کردم و گفتم:
_یه چیزایی گفتن.
-نظرت چیه؟بیان؟😊
سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم.
آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی....
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرالقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
#قسمت26
بانگرانی پرسید:
_چی شده؟😨
گفتم:
_چیزی نیست.
حانیه رو بردم تو اتاقش.به مادرش گفتم:
_امشب تنهاش نذارید ولی حرفی هم بهش نگید.😊
خداحافظی کردم و رفتم بیرون...
امین هنوز تو حیاط بود.بلند شد ولی بازهم سرش پایین بود.گفتم:
_من هرکاری به نظرم لازم بود انجام دادم.
گفت:
_پس چرا حالش بدتر شده بود؟😥
-وقتی #واکسن میزنن،آدم #اول حالش بد میشه.به نظرم اگه حانیه بهتر نشه،دیگه نمیشه.خداحافظ.
درو بستم و سوار ماشین شدم...
چند بار حرفهام به حانیه رو مرور کردم.
#اون_حرفها_حرفهای_من_نبود.منکه خودم همینا برام سؤال بود.😟🤔
حرفهایی بود که #خدا روی زبونم جاری کرد وگرنه من کجا و این حرفها کجا؟
اون شب تو ✨نماز شب✨ برای حانیه خیلی دعاکردم.
فرداش به مادرش زنگ زدم و حال حانیه رو پرسیدم...
گفت فرقی نکرده...
روز بعدش میخواستم دوباره با مادرش تماس بگیرم و حالشو بپرسم ولی خجالت میکشیدم دوباره بگه فرقی نکرده.😒😥ولی براش دعا میکردم.
حانیه دختر شوخ طبعی بود...
هیچکس حتی طاقت سکوتشم نداشت، چه برسه به این حالش.حتی امتحانات پایان ترم هم شرکت نکرده بود.😔
روز بعد با محمد و مریم رفتیم گچ دستمو باز کنم.
تو راه برگشت بودیم که گوشیم زنگ خورد.امین بود.📲
نمیدونستم چکار کنم.پیش محمد نمیشد جواب بدم.محمد گفت:
_چرا جواب نمیدی؟منتظره.😊
گفتم:
_کی؟😟
-همونی که داره زنگ میزنه دیگه.منتظره جواب بدی.😉
گوشیم قطع شد...
محمد نگاهم کرد.بااخم و شوخی گفت:
_کی بود؟😀
-یکی از بچه های دانشگاه.😊
-اونوقت خانم دانشجو یا آقای دانشجو؟😁
باتعجب نگاهش کردم.یعنی صفحه گوشیمو دیده؟😟ضحی گفت:
_بابا بستنی میخوام.👧🏻🍦
-چشم دختر گلم.😊
جلوی یه بستنی فروشی نگه داشت و با ضحی پیاده شد...
دوباره گوشیم زنگ خورد،امین بود.نگاهی به مریم کردم.😊بالبخند نگاهم کرد و پیاده شد.گفتم:
_بفرمایید
-سلام خانم روشن.مزاحم شدم؟
-سلام،نه.حانیه حالش خوبه؟😒
-خداروشکر خیلی بهتره.تماس گرفتم ازتون تشکر کنم..😊من ازتون خواستم آرومش کنید ولی نمیدونم شما چکار کردید که حتی #راضی شده به رفتنم.👌
صداش خیلی خوشحال بود...
ازپشت تلفن هم میشد فهمید بال درآورده و تو ابرها سیر میکنه.🌷🕊
-خواهش میکنم نیازی به تشکر نیست.
-منکه نمیتونم لطفتون رو جبران کنم. امیدوارم #خدا براتون جبران کنه.👌
-متشکرم.گرچه انتظار تشکر هم نداشتم ولی اگه براتون ممکنه اونجا برای من هم دعا کنید.اگه امری نیست خداحافظ.😒
-حتما.عرضی نیست،خداحافظ😊
محمد بستنی رو گرفت جلوی صورتم و گفت:
_اگه زیاد بهش فکرکنی بستنی ت آب میشه.😁
لبخند زدم و بستنی رو گرفتم.به محمد گفتم:
_داداش شما دیگه سوریه نمیری؟🙂😒
بستنی پرید تو گلوش...😳😣
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم 🧕🧔🏻
#برخورد_با_همسر_لجباز
#اول اینکه در مقابل همسر لجباز، لجبازی به خرج ندین.
#دوم اینکه چون معمولا لجبازها توی لحظه اوج لجبازی اصرار دارن بگن دارن درست میگن اون لحظه اصرار بر اثبات اشتباهشون نداشته باشین.
#سوم اینکه اون لحظه باهاشون بحث نکنین
سعی کنین بحث در این مورد رو بذارین واسه لحظه ای که آروم تر شدین
👈 در مجموع میخوام بگم اون لحظه بگذارید بگذره ....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
💑 هفت راز مهـم همسـرداری
1⃣ راز #اول: شوهر تان را علی رغم تفاوت ها همانطور که هست بپذیرید و از تلاش برای تغییر او دست بردارید😊
2⃣ راز #دوم: کاری کنید که وقتی شوهر تان در کنار شماست احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد و در کنارتان احساس آرامش کند🥰
3⃣ راز #سوم: در برخورد و ارتباط با همسرتان دقت به خرج دهید و سعی کنید احترام، اقتدار و غرور او را حفظ کرده و از کلمات عاشقانه استفاده کنید😉
4⃣ راز #چهارم: برای داشتن زندگی عاشقانه و رمانتیک وقت و انرژی صرف کنید و کمی خلاقیت داشته باشـید🥳
5⃣ راز #پنجم: به نیازهای جسمی و جنسی شوهرتان توجه کنید و تلاش کنید در این زمینه احساس کمبودی نکند🤭
6⃣ راز #ششم: زنی شاد باشید و سعی کنید این شادی را به همسر و خانواده خود نیز منتقل کنید💃
7⃣ راز #هفتم: احساسات خود را بشناسید، به آنها بها دهید و با همسرتان پیرامون آن صحبت کنید😍
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🔰 می گویند چرا رهبری حرفی از توقف جنگ یا آتش بس نزد ، پس حما موافق نبوده ‼️
1️⃣ اولا پیام رهبری سراسر تبریک بود و پیروزی ! شمایی که نشستی با سواد ناقص از تاریخ اسلام ، بحث حکمیت جنگ صفین رو مطرح میکنی و صلح تحمیلی ! ، میشه بگی کجا امیرالمومنین (ع) بعد از حکمیت از تعابیر پیروزی و تبریک استفاده کرد ⁉️
چطور ممکنه یک چیزی خلاف نظر رهبری شکل گرفته باشه و آنوقت ایشان از چنین واژه هایی استفاده کنند ⁉️
2️⃣ حضرت امیر (ع) بعد از حکمیت و فریب خوردن ابوموسی اشعری، تن به آن نداد و دوباره آهنگ جنگ با معاویه کرد که متاسفانه جنگ با خوارج و بعدش شهادت ایشان پیش آمد ، وگرنه جنگ امام حسن(ع) با معاویه ، ادامه همان جنگ مولا با معاویه بود،
حالا رهبر این مملکت اگر با آتش بس یا توقف جنگ مخالف بود، نمی توانست به مردم بگوید ⁉️⁉️
یاد دوران کرونا افتادیم که می گفتند رهبری فهمیده واکسن ضرر داره ، اما نمیخواد به مردم بگه!!!
فراموش نکردیم وقتی دوز سوم واکسن زدن ایشان رسانه ای نشده بود ، میگفتند رهبری فهمیده ضرر واکسن را و برای همین نزده !!!! یعنی نمی فهمند اگر ایشان به ضرر پی برده ، چرا آن را به مردم نگفته؟!!!!
3️⃣ صحبت های دیشب آقای عراقچی هم نشان داد کاملا آن توئیت ایشان و تصمیم توقف جنگ ، هماهنگ شده با مسئولان بالا بود ، اصلا دولت توان و اجازه این را ندارد که بخواهد جنگ را متوقف کند ، در اراده دولت نیست ، مگر می شود بدون اجازه رهبری این کار صورت بگیرد؟؟؟ این جماعت نادان رهبر این مملکت را همانند دوران فتنه واکسن هراسان ، یک فرد دست بسته و یک فردی معرفی میکنند که گویا هیچ اختیاری از خودش ندارد ‼️‼️
⬅️ البته هم صحبت های سردار محسن رضایی و هم بیانیه دیروز #سپاه که تاکید بر همراهی دولت و همراه با تشکر #ویژه از دولت بود ، جوابی محکم بود به این جماعت. هرچند گوشی برای شنیدن ندارند.
👈 در دوران جنگ هشت ساله تحمیلی هم ، دولت همه کاره نبود ، فرماندهی جنگ دست آقای هاشمی بود که اصلا دولت نبود و رئیس مجلس بود ، خود حضرت آقا هم رئیس جمهور بود و میخواست میرحسین را برای دور دوم عوض کند ، با مخالفت امام روبرو شد.
واقعا برخی ها اینقدر ساده هستند که فکر می کنند دولت و عراقچی شخصا نشستند جنگ را متوقف کردند ⁉️⁉️⁉️
انتظار دارند حضرت آقا مثل معلم کلاس اول ، کلمه به کلمه همه چیز را دقیق ذکر کند تا این جماعت متوجه بشوند !!!
آدم خوب،
وقتی حرف از پیروزی و تبریک میاد وسط ، دیگر بحث رضایت از توقف جنگ مشخص هست ، رهبری هم در پیام #اول خودشان تاکید کردند اسرائیل باید تنبیه و پشیمان شود و در پیام #سوم کاملا به عجز و له شدن این رژیم اشاره کردند و تبریک این موضوع را هم گفتند. پس هدف ایران محقق شد.
ایکاش شما مخاطب محترم بروی از آن کانال هایی که با تمسخر و کنایه می گفتند کدام پیروزی و جشن پیروزی را زیر سوال می بردند بپرسی چرا بعد پیام آقا و تبریک و اعلام پیروزی ایشان ، عذرخواهی نکردند و از حرف خود برنکشتند⁉️
@ma_va_o