eitaa logo
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
24.4هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3هزار ویدیو
87 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زندگی بهتر یعنی: اگه شما بندهٔ نازی واسه خدا باشی وبه خانوادت خدمت کنی وڪسی اذیتت کنه خدا ازت میکنه😌 🍃تو آروم باش و ببخش خدا هزار راه دیگه برای چشوندن لذتش بهت میده😊 @zendegiasheghane_ma
پاے #دفاع 💪از ارزشها ڪه در میان باشد، جنگیدن، #مقدس مےشود✌، و ڪشته‌شدن، وصال!😊 و امیدِ وصال حضرت دوست، التیام هجر یاران...✋ هفته #دفاع_مقدس✌ و یاد شهداے آسمانے و زمینے، گرامےباد. #دفاع_مقدس❤️ 💞 @zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت32 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فک
💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند. 💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند. احتمالاً او هم رؤیای را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. 💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان کنن.» به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت34 💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم ر
💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با (علیهم‌السلام) هستیم و از شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت37 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_وهفتم 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود،
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند. هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم. 💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس می‌کردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمی‌توانم از جا بلند شوم. زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمی‌دانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد. 💠 تنها چیزی که می‌دیدم ورود وحشیانه به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می‌خواست از ما کند. زن‌عمو و دخترعمو‌ها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد که فقط جیغ می‌کشیدند. از شدت وحشت احساس می‌کردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی‌توانستم جیغ بزنم و با قدم‌هایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب می‌رفتم. ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔴 💠 یکی از ریشه‌های اینکه آدم خودش را نمی‌گیرد این است که در خانه‌ای بزرگ‌شده که خیلی عیبش را گرفتند، دیگر حاضر نیست عیب خودش را بگیرد همه‌جا می‌خواهد از خودش کند. برخی خیلی دارند بدی‌های بچه‌هایشان را می‌شمارند، این خیلی بد است. 💠 پدر و مادری که می‌توانند از بچه‌هایشان نگیرند، یک روز در هفته را بگذارند بچه‌ها هر کسی برود یک‌گوشه‌ای عیب‌های خودش را برای خودش بنویسد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#سبک_زندگی #قسمت115 🌀ما در قران کریم با دو مفهوم « استضعاف و استکبار» ، دو مفهوم فوق العاده مه
ادامه مبحث 🔮 گفتیم چجوری قوی میشیم ؟؟ 🗝 1_ از نظر فرهنگی و فکری سبک زندگیمون یجوری بشه که هممون آدم های دارای روحیات قوی باشیم ، 🔹قدرتمند که شدیم 💟مهربون هم میشیم ،خداپرست هم میشیم ،سخاوتمند هم میشیم ، متواضع هم میشیم ☺️ 2- اقتصادی قوی بشیم . که راهش هم مقاومتی ست. 👈🔺 اقتصاد مقاومتی چی میگه؟ 🔹اقتصاد مقاومتی در یک جمله؛ جملات مقام معظم رهبری هست تا اندیشمندان اقتصادی عالم ، 🔆🔆یعنی اقتصاد مردمی بشه🔆🔆 🌀 الان کشورهای مستقل و قدرتمند دنیا همه اقتصاد مقاومتی دارن 👈👈برای اینکه این اقتصاد مقاومتی شکل بگیره تصدی گری دولت باید «««کاهش»»» پیدا کنه!!!!👈 کار مردمی بشه 🌱 🌀دولت ها در زمانهای مختلف هیچکدوم نتونستن اصل 44 قانون اساسی رو درست پیاده کنن( برید تحقیق کنید چیه )!!!! ✅ من از ادبیات مقاومت بیشتر خوشم میاد تا از ادبیات عدالت 💠البته عدالت چیز بدی نیست 👈ولی اگر عدالت معناش اینه من بشینم هی دزد بگیرم هی دزد بگیرم این چه کار احمقانه اییه⁉️ 👈 مردم باید قوی بشن توی اقتصاد ✅اون وقت خودشون دولت رو کوچیک میکنن و در اداره کشور قوی میشن ، ✅ اونوقت دیگه رانت خواری پدید نمیاد که بعد هی بخوای دزد بگیری هی دزد بگیری 💠 امیدوارم گرفته باشی‌. . 🌀شنیدید اون داستانی که امیرالمومنین علی ع فرموده باشن که خلخال از پای دختر یهودی کندن آدم بشنوه، حق داره بمیره؟؟؟ 💠میدونید این داستان رو اکثرا یک جوری توضیح میدن و بیان میکنن که مقابله با ظلم تلقی میشه؛ بله؟ ⭕️ ولی این داستان علیه ظلم به نفع عدالت نیست ، این داستان یه تیکه ای داره دقت کنی یچیز دیگه ست!!!! 🔮 میفرمایند شنیدم اومدن خلخال از پای دختر یهودی کندن 👈👈 بعد هیچ مردی بلند نشده شمشیر بکشه بکنه!!!! ✅ آدم ازینکه میشنوه «مقاومت» نکردید،،، بمیره حق داره‼️ 💟این مال ادبیات و گفتمان مقاومته 🔹یعنی ضعیف نباش ظلم که خب ممکنه همه جا بشه اما اگر تو ضعیف نباشی جرات نمیکنه ظلم بیاد جلو بحث اینه👆👆👆 ✴️ همه چی دولتی... هی نشسته میگه دولتمردا فساد نکنن ، دولتمردا فساد نکنن مثل پیرمرد پیرزنای 90 ساله که کاری ازشون برنمیاد جز اینکه این حرفارو بزنن!!!!! 💠 این که ما فقط بگیم مرگ بر اسراییل کافی نیست !!!! 👈اینکه اسراییل که ظلمش مشخصه 🌀 ولی تو مسجد نشستی بعد از نماز میگی مرگ بر اسراییل؟؟ این کافی نیست😒 دست میدی میگی تقبل الله ‼️ 👈👈بابا بلند بشید باهم برید یه کار اقتصادی راه بندازید تا اسراییل بمیره 💠وگرنه تا قیامت بگی مرگ بر اسراییل ، اسراییل نمیمیره ✅مردم از نظر اقتصادی باید قوی بشن مردم وقتی از نظر اقتصادی قوی بشن بخشی از استضعاف از بین میره ☺️ ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══