#انرژی_مثبت
💕زندگی بهتر یعنی:
اگه شما بندهٔ نازی واسه خدا باشی
وبه خانوادت خدمت کنی
وڪسی اذیتت کنه
خدا ازت #دفاع میکنه😌
🍃تو آروم باش و ببخش
خدا هزار راه دیگه برای چشوندن لذتش بهت میده😊
@zendegiasheghane_ma
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت32 💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فک
#تنها_میان_داعش
#قسمت33
💠 همین کیسههای آرد و جعبههای روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بستهشدن جادهها آذوقه مردم تمام نشود.
از لحظهای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند.
💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش میگرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب میفهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمیتواند با من صحبت کند.
احتمالاً او هم رؤیای #وصالمان را لحظه لحظه تصور میکرد و ذره ذره میسوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در #محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت.
💠 به گمانم حنجرهاش را با تیغ #غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت میکرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم میخوان #مقاومت کنن.»
به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لبهایی که از شدت گریه میلرزید، ساکت شدم و اینبار نغمه گریههایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت34 💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را میشنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم ر
#تنها_میان_داعش
#قسمت35
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت37 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_وهفتم 💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود،
#تنها_میان_داعش
#قسمت38
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجاهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
🔴 #استاد_پناهیان
💠 یکی از ریشههای اینکه آدم #عیب خودش را نمیگیرد این است که در خانهای بزرگشده که خیلی عیبش را گرفتند، دیگر حاضر نیست عیب خودش را بگیرد همهجا میخواهد از خودش #دفاع کند. برخی #والدین خیلی #عادت دارند بدیهای بچههایشان را میشمارند، این خیلی بد است.
💠 پدر و مادری که میتوانند از بچههایشان #عیب نگیرند، یک روز در هفته را بگذارند بچهها هر کسی برود یکگوشهای عیبهای خودش را برای خودش بنویسد.
#فرزند_آوری
#دوتاکافی_نیست
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#سبک_زندگی #قسمت115 🌀ما در قران کریم با دو مفهوم « استضعاف و استکبار» ، دو مفهوم فوق العاده مه
ادامه مبحث #سبک_زندگی
#قسمت116
🔮 گفتیم چجوری قوی میشیم ؟؟
🗝 1_ از نظر فرهنگی و فکری سبک زندگیمون یجوری بشه که هممون آدم های دارای روحیات قوی باشیم ،
🔹قدرتمند که شدیم
💟مهربون هم میشیم ،خداپرست هم میشیم ،سخاوتمند هم میشیم ، متواضع هم میشیم ☺️
2- اقتصادی قوی بشیم . که راهش هم مقاومتی ست.
👈🔺 اقتصاد مقاومتی چی میگه؟
🔹اقتصاد مقاومتی در یک جمله؛
جملات مقام معظم رهبری هست تا اندیشمندان اقتصادی عالم ،
🔆🔆یعنی اقتصاد مردمی بشه🔆🔆
🌀 الان کشورهای مستقل و قدرتمند دنیا همه اقتصاد مقاومتی دارن
👈👈برای اینکه این اقتصاد مقاومتی شکل بگیره تصدی گری دولت باید «««کاهش»»» پیدا کنه!!!!👈 کار مردمی بشه 🌱
🌀دولت ها در زمانهای مختلف هیچکدوم نتونستن اصل 44 قانون اساسی رو درست پیاده کنن( برید تحقیق کنید چیه )!!!!
✅ من از ادبیات مقاومت بیشتر خوشم میاد تا از ادبیات عدالت
💠البته عدالت چیز بدی نیست
👈ولی اگر عدالت معناش اینه من بشینم هی دزد بگیرم هی دزد بگیرم این چه کار احمقانه اییه⁉️
👈 مردم باید قوی بشن توی اقتصاد
✅اون وقت خودشون دولت رو کوچیک میکنن و در اداره کشور قوی میشن ،
✅ اونوقت دیگه رانت خواری پدید نمیاد که بعد هی بخوای دزد بگیری هی دزد بگیری
💠 امیدوارم گرفته باشی. .
🌀شنیدید اون داستانی که امیرالمومنین علی ع فرموده باشن که خلخال از پای دختر یهودی کندن آدم بشنوه، حق داره بمیره؟؟؟
💠میدونید این داستان رو اکثرا یک جوری توضیح میدن و بیان میکنن که مقابله با ظلم تلقی میشه؛ بله؟
⭕️ ولی این داستان علیه ظلم به نفع عدالت نیست ، این داستان یه تیکه ای داره دقت کنی یچیز دیگه ست!!!!
🔮 میفرمایند شنیدم اومدن خلخال از پای دختر یهودی کندن
👈👈 بعد هیچ مردی بلند نشده شمشیر بکشه #دفاع بکنه!!!!
✅ آدم ازینکه میشنوه «مقاومت» نکردید،،، بمیره حق داره‼️
💟این مال ادبیات و گفتمان مقاومته
🔹یعنی ضعیف نباش ظلم که خب ممکنه همه جا بشه اما اگر تو ضعیف نباشی جرات نمیکنه ظلم بیاد جلو
بحث اینه👆👆👆
✴️ همه چی دولتی... هی نشسته میگه دولتمردا فساد نکنن ،
دولتمردا فساد نکنن
مثل پیرمرد پیرزنای 90 ساله که کاری ازشون برنمیاد جز اینکه این حرفارو بزنن!!!!!
💠 این که ما فقط بگیم مرگ بر اسراییل کافی نیست !!!!
👈اینکه اسراییل که ظلمش مشخصه
🌀 ولی تو مسجد نشستی بعد از نماز میگی مرگ بر اسراییل؟؟ این کافی نیست😒
دست میدی میگی تقبل الله ‼️
👈👈بابا بلند بشید باهم برید یه کار اقتصادی راه بندازید تا اسراییل بمیره
💠وگرنه تا قیامت بگی مرگ بر اسراییل ، اسراییل نمیمیره
✅مردم از نظر اقتصادی باید قوی بشن
مردم وقتی از نظر اقتصادی قوی بشن بخشی از استضعاف از بین میره
☺️
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══