eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت25 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_وپنجم 💠 برای اولین بار در عمرم اح
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. 💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. 💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. 💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت37 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_وهفتم 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود،
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام (علیه‌السلام) خوانده بودم، قالب تهی می‌کردم و تنها پناه امام مهربانم (علیه‌السلام) جانم را به کالبدم برگرداند. هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، ترسناکی بود و تا لحظه‌ای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را می‌دیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم. 💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس می‌کردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمی‌توانم از جا بلند شوم. زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمی‌دانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد. 💠 تنها چیزی که می‌دیدم ورود وحشیانه به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می‌خواست از ما کند. زن‌عمو و دخترعمو‌ها پایین پله‌های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست‌شان برنمی‌آمد که فقط جیغ می‌کشیدند. از شدت وحشت احساس می‌کردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی‌توانستم جیغ بزنم و با قدم‌هایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب می‌رفتم. ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت62 💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع
💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس می‌لرزید و بسمه یادم آمده بود که با بی‌تابی ضجه زدم :«دیشب تو بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شده و میان گریه معصومانه دادم :«دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» 💠 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون در صورتش پاشید و از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از گل انداخت. 💠 از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم می‌کرد :«خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد و تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا در و دیوار پر کشید. 💠 میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم و پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود که مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت134 💠 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم می‌پیچیدم، ثانیه‌ها را می‌شمردم بلکه ز
💠 ترس تنهایی ما نفسش را گرفته بود و انگار می‌ترسید دیگر دستش به من نرسد که التماسم می‌کرد :«زینب جان! هر کسی در زد، در رو باز نکنید! یا من یا ابوالفضل الان میایم خونه!» ضربان صدایش جام را در جانم پیمانه کرد و دلم می‌خواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم. 💠 کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمی‌خواستم به او حرفی بزنم و می‌شنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیک‌تر می‌شود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم :«شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم !» و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیری‌ها وارد خانه شدند کامل باشد که دلم نمی‌خواست حتی سر بریده‌ام بی‌حجاب به دست‌شان بیفتد! 💠 دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس می‌تپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس می‌کردم که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند. فریادشان را از پشت در می‌شنیدم که می‌کردند در را باز کنیم، بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
سوال یکی از مامانهای خوب 👇 سلام! دخترم یه حرف بد رو یاد گرفته همه جا تکرار می کنه،داداششم از ش یاد گرفته،تو جمع خودمون رو به نشنیدن می زیم اما انقدر تکرار می کنه که خجالت می کشیم دعواش می کنیم ،چکار کنیم که این حرفو تکرار نکنه؟ سلام عزیزم! وقتی فقط خودتون و دخترتون هستید، با شدت و قدرت باهاش صحبت کنید طوری که اخمهاتون در هم نباشه اما صداتون کاملا قاطع و محکم باشه. بگین، " این کلمه ای که تکرار میکنی اصلا خوب نیست، اینها باعث میشه دهنت بوی بد بگیره و هیچ کس دوست نداشته باشه. هر وقت این کلمه رو میگی منو ناراحت میکنی. دوست ندارم هیچ‌وقت این کلمه رو ازت بشنوم. بوی بد دهنت خیلی اذیت کننده میشه. " باشه؟ بعد از این گفتگوی درمانی، اگه بازم تکرار کرد یا لجبازی کرد،، از # استفاده کنید. دست تون رو بیارین بالا و بگین " اگه یه بار دیگه تکرار کنی میزنم توی دهنت!" با جدیت و کاملا قاطع بگین اما هیچ وقت عملی اش نکنید. مامانی این یه نکته و تربیت قرآنی هست. خدای عزیز در برخورد با بنی اسرائیل لجباز و سرکش از شیوه تهدید محسوس استفاده فرموده.( اعراف 171) ۞ وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ و (نیز به خاطر بیاور) هنگامى که کوه را همچون سایبانى بر فراز آنها بلند کردیم، آنچنان که گمان کردند برآنان فرود مى آید. (و گفتیم:) آنچه را به شما داده ایم، با قوت و جدّیت بگیرید! و آنچه در آن است، به یاد داشته باشید، (و عمل کنید،) تا پرهیزگار شوید. (اعراف/171) موید باشید عزیز 💗 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
❤🍃خونه محل است نه تسويه حساب هاي شخصي! هرگز کودکتان را با جمله‌ی برسیم خونه حسابتو میرسم، نکنید! خانه برای فرزندتان باید محل امنیت و آرامش باشد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
💕🪴🪴🪴🌙🪴🪴🪴💕 سلام! دخترم یه حرف بد رو یاد گرفته همه جا تکرار می کنه،داداششم از ش یاد گرفته،تو جمع خودمون رو به نشنیدن می زیم اما انقدر تکرار می کنه که خجالت می کشیم دعواش می کنیم ،چکار کنیم که این حرفو تکرار نکنه؟ 🪴🌙🪴 🍀سلام عزیزم! وقتی فقط خودتون و دخترتون هستید، با شدت و قدرت باهاش صحبت کنید طوری که اخمهاتون در هم نباشه اما صداتون کاملا قاطع و محکم باشه. بگین، " این کلمه ای که تکرار میکنی اصلا خوب نیست، اینها باعث میشه دهنت بوی بد بگیره و هیچ کس دوست نداشته باشه. هر وقت این کلمه رو میگی منو ناراحت میکنی. دوست ندارم هیچ‌وقت این کلمه رو ازت بشنوم. بوی بد دهنت خیلی اذیت کننده میشه. " باشه؟ بعد از این گفتگوی درمانی، اگه بازم تکرار کرد یا لجبازی کرد،، از # استفاده کنید. دست تون رو بیارین بالا و بگین " اگه یه بار دیگه تکرار کنی میزنم توی دهنت!" با جدیت و کاملا قاطع بگین اما هیچ وقت عملی اش نکنید. مامانی این یه نکته و تربیت قرآنی هست. خدای عزیز در برخورد با بنی اسرائیل لجباز و سرکش از شیوه تهدید محسوس استفاده فرموده.( اعراف 171) ۞ وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ و (نیز به خاطر بیاور) هنگامى که کوه را همچون سایبانى بر فراز آنها بلند کردیم، آنچنان که گمان کردند برآنان فرود مى آید. (و گفتیم:) آنچه را به شما داده ایم، با قوت و جدّیت بگیرید! و آنچه در آن است، به یاد داشته باشید، (و عمل کنید،) تا پرهیزگار شوید. (اعراف/171) موید باشید عزیز 💗 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اینجوری بچه‌ها رو از پوشک بگیرین! 🔻بهترین بازه برای از پوشک گرفتن بچه ها ۲ تا ۴ سالگی است. 🌟 نکته مهم این است که معمولا دختر‌ها راحت‌تر از پسرها از پوشک گرفته می‌شوند، راه می‌افتند، زبان باز می‌کنند و... . پس پسر دارها نگران نباشند. پسرها کمی به نسبت دختر ها تعطیل هستند! ✴️ اولین مسئله از پوشک گرفتن بچه ها این است که زمان انتخابی هرگز دو تا نشود. ❌ یعنی یک دفعه تصمیم نگیریم که فرآیند از پوشک گرفتن را شروع کنیم و بچه را باز بگذاریم، بعد مثلا یادمان بیفتد که قرار بود به سفری برویم و دوباره بچه را پوشک کنیم! یکبار زمان مناسب را انتخاب کنیم، بسم الله بگوییم و با ذهنیت اینکه قرار است همه خانه نجس شود، کار را شروع کنیم. ✴️ دومین مسئله این است که از تهدید و تنبیه و تحقیر بچه در این فرآیند به شدت خودداری کنیم. اگر در مقابل نجس کردن بچه ها تنبیه و تهدید و تحقیر انجام شود، این فرآیند به شدت عقب می‌افتد. ❌ پس حتما لازم است از چنین کارهایی پرهیز کنیم. ✴️ نکته آخر اینکه تذکر مدام و یادآوری دستشویی رفتن هم آسیب‌زاست. 🔷 بعضی مادرها دائم از بچه ها می‌پرسند دستشویی داری؟ به جای این کار هر وقت بچه احساس کرد که می‌خواهد دستشویی برود کمکش کنیم. ⛔️ توجه کنیم که اگر در مقابل دفعات اولی که نجس می‌کند تهدید و تحقیر و تنبیه نباشد، به تدریج این فرآیند طی می‌شود و درست خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 اینجوری بچه‌ها رو از پوشک بگیرین! 🔻بهترین بازه برای از پوشک گرفتن بچه ها ۲ تا ۴ سالگی است. 🌟 نکته مهم این است که معمولا دختر‌ها راحت‌تر از پسرها از پوشک گرفته می‌شوند، راه می‌افتند، زبان باز می‌کنند و... . پس پسر دارها نگران نباشند. پسرها کمی به نسبت دختر ها تعطیل هستند! ✴️ اولین مسئله از پوشک گرفتن بچه ها این است که زمان انتخابی هرگز دو تا نشود. ❌ یعنی یک دفعه تصمیم نگیریم که فرآیند از پوشک گرفتن را شروع کنیم و بچه را باز بگذاریم، بعد مثلا یادمان بیفتد که قرار بود به سفری برویم و دوباره بچه را پوشک کنیم! یکبار زمان مناسب را انتخاب کنیم، بسم الله بگوییم و با ذهنیت اینکه قرار است همه خانه نجس شود، کار را شروع کنیم. ✴️ دومین مسئله این است که از تهدید و تنبیه و تحقیر بچه در این فرآیند به شدت خودداری کنیم. اگر در مقابل نجس کردن بچه ها تنبیه و تهدید و تحقیر انجام شود، این فرآیند به شدت عقب می‌افتد. ❌ پس حتما لازم است از چنین کارهایی پرهیز کنیم. ✴️ نکته آخر اینکه تذکر مدام و یادآوری دستشویی رفتن هم آسیب‌زاست. 🔷 بعضی مادرها دائم از بچه ها می‌پرسند دستشویی داری؟ به جای این کار هر وقت بچه احساس کرد که می‌خواهد دستشویی برود کمکش کنیم. ⛔️ توجه کنیم که اگر در مقابل دفعات اولی که نجس می‌کند تهدید و تحقیر و تنبیه نباشد، به تدریج این فرآیند طی می‌شود و درست خواهد شد.