eitaa logo
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
24.4هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3هزار ویدیو
87 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت47 💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد چرا نماز اول وقت انقدر اهمیت دارد؟ 🔶✅🔶✅ استاد پناهیان؛ غربیه تا اخرش رفته بدبخت شده... ⛔️ حاضره با سگ و گربه و موش زندگی بکنه ، با مردش یا زنش ، حاضر نیست زندگی بکنه... ❌🔴❌ همه بهم خائنند... هیچ کس به هیچ کس نمی تواند محبت بکند . 〰🔶〰 این بلاییه که یهودیهای صهیونیسم نامرد، سر مسیحیهای بدبخت ، آوردند. 🔴 محبت کجاست ؟ تو دلی میتونی محبت پیدا بکنی که ، علیه خود قیام کرده باشه . ✅🔶 تو دلی میتونی عشق پیدا بکنی که ، علیه هوس خود اقدام کرده باشه . 🔶✅ تو دلی میتوانی وفا و صفا پیدا بکنی که علیه خود اقدام کرده باشه. 🔶✅ حداقل اقدام علیه خود ، نماز اول وقت خوندن مودبانه است ، ✅✅ بی کم گذاشتن از نماز . آقا ببخشید میتونیم وسط سخنرانی سوال بکنیم ؟ نه نمیشه ، به هیچ وجه ... اینجا سخنرانی یکطرفه اس. 🔴⛔️⛔️ حاج آقا ... آخه ، این سوال تو گلومون گیر بکنه ،این گلو ، درد میگیره . حالا ، چون شما انسان محترمی هستی سوال کن . حاج آقا .... نمیشه ما جای دیگه ای غیر از نماز باخودمون مبارزه با نفس بکنیم ؟ 🔴🔶 که آدم اهل عشق و صفا و محبت باشیم؟ خیلی جاها تو دنیا هست ، تو زندگی ما هست ، ✅ که ما تو اون جاها باخودمون مبارزه می کنیم . ⛔️✅ وقتی با خودمون مبارزه کردیم ، وقتی با هوای نفس خودمون مبارزه کردیم. 🔴🔴 اونوقت اون هوا پرستیمون کم میشه ، عاشق پیشه میشیم ، ✅ میتونیم به کسی محبت کنیم. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
  خبر پیدا شدن پیکر هادی درست زمانی پخش شد که قرار بود در شب جمعه، یعنی شب اول ایام فاطمیه در مسجد موسی ابن جعفر(ع) تهران برای او مراسم برگزار شود. همزمان با مراسم، اعلام شد که امروز پنجشنبه، برای شهید هادی ذوالفقاری چهار مراسم تشییع برگزار شده! هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند. اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد. در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند! پرچم زیبای ایران نیز بر روی پیکر این شهید، حرف های زیادی با خود داشت. این که مردم ما، برادران شیعه خود را رها نمی کنند. تشییع هادی در نجف بسیار باشکوه بود. چنین جمعیتی حتی در تشییع علما و فرماندهان دیده نشده بود. مرحوم آیت‌الله آصفی (نماینده مقام معظم رهبری ) هم در نجف بر پیکر هادی نماز خواند. در آخر هم تمام جمعیتی که برای تشییع پیکر هادی آمده بودند برای تدفین به سمت وادی‌السلام رفتند. می‌گویند عراقی‌ها در نجف برای شهدای خودشان تشییع خوبی در حرم‌ها راه‌ می‌اندازند، ولی بعد از آن که می‌خواهند شهید را دفن کنند، همه می‌روند و فقط چند نفر می‌مانند. ولی در تشییع پیکر هادی همه چیز فرق کرد. صدها نفر وارد وادی السلام شدند. خود عراقی‌ها هم از شرکت چنین جمعیتی در مراسم تدفین شهید تعجب کرده بودند و می‌گفتند این شهید استثنایی است. اما نکته دیگر اینکه قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است. این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد. یکی از دوستانش می‌گفت: هادی در این روزهای آخر، بیشتر شبها و سحرها را  بر سر مزاری که برای خودش در نظر گرفته بود حاضر می‌شد و دعا و نماز می‌خواند. دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد. شهید ذوالفقاری وصیت‌های عجیبی برای تدفین داشت که عمل کردنش مشکل بود، اما به خواست خدا همه‌اش تحقق یافت. او وصیت کرده بود قبر مرا سیاهی بزنید و بعد مرا در آن دفن کنید! اما امکانش نبود، قبرهای نجف به شکلی است که ماسه‌های سستی دارد. ممکن است خیلی ساده فرو بریزد. هادی در معرکه شهید شد و غسل نداشت. خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند! ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک شال «یافاطمة الزهرا(س)» هم بود که آن را روی صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند: یا زهرا(س)  اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(س) بوده. چون وقتی پیکر او با این تأخیر چند روزه پیدا شد، اغاز ایام فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، شب اول فاطمیه بود. دوستانش می‌گویند بعد از شهادت هادی وقتی به خانه‌اش رفتیم دیدیم حتی سجاده‌اش پهن بوده است. انگار که او بعد از نماز برای رفتن و جنگیدن به قدر سجاده جمع‌کردنی هم درنگ نکرده است ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
*⚘﷽⚘ رفتم تو آشپزخونه پیشش. گفت: _زهرا جان،اگه شما به امین بگی نره،نمیره.😢 گفتم: _من بهش دادم نشم.😊 -تو میتونی دوری شو تحمل کنی؟😒 هیچی نگفتم.سرمو انداختم پایین و اشکهام جاری شد.😢😞عمه زیبا چند دقیقه سکوت کرد و گفت: _تو که اینقدر دوستش داری...برای سالم برگشتنش دعا کن.😒🙏 صدای زنگ در اومد... عمه دیبا بود.تا وارد خونه شد،اطرافشو نگاه کرد.وقتی منو دید اومد سمتم و سیلی محکمی به من زد.گفت: _همه ش زیر سر توئه.تو تشویقش میکنی بره سوریه.😡👋 گوشم سوت کشید.چند قدم پرت شدم اون طرف تر... تمام سعی مو کردم که نیفتم.امین سریع اومد طرف عمه دیبا که چیزی بگه،مانعش شدم.همه از ناراحتی ساکت بودن. امین از شدت عصبانیت سرخ شده بود.😡😣رفت تو اتاقش و کت شو برداشت.جلوی در هال ایستاد و به من گفت: _بریم.😡💓 بعد رفت بیرون.من به همه نگاه کردم.خجالت میکشیدن.رفتم سمت در و به همه گفتم: _خداحافظ.😒 تو ماشین نشستم... امین شرمنده بود.😓حتی نگاهم نمیکرد.😞بعد مدتی از جلوی بستنی فروشی رد شدیم.سریع و باهیجان گفتم: _من میخوام.😍😋🍦 ترمز کرد و گفت: _چی؟😳 بالبخند به بستنی فروشی اشاره کردم و گفتم: _قیفی باشه لطفا.🍦😋 یه بستنی قیفی خرید و گرفت سمت من.نگرفتم ازش.گفتم: _پس مال من کو؟☹️ منظورمو فهمید.گفت: _من میل ندارم.😞 مثلا باناراحتی گفتم: _پس برو پسش بده.منم نمیخورم.😒🙁 رفت یکی دیگه خرید و اومد.مثل بچه ها ذوق کردم و شروع کردم به خوردن.ولی امین هیچ عکس العملی نشون نمیداد.گفتم: _بخور دیگه.آب میشه ها.😁😋 با اکراه بستنی میخورد.😞من تندتند خوردم و عاشقانه😍 نگاهش میکردم.از نگاه های من شرمنده شد.خواست حرکت کنه با شوخی سویچ رو ازش گرفتم... کلافه از ماشین پیاده شد... یه کم تنهاش گذاشتم.بعد نیم ساعت رفتم پیشش.گفتم: _میدونم سخته ولی اگه این ها رو بخاطر بپذیری☺️☝️ ثواب جهادت بیشتر میشه. باناراحتی گفت: _تو هم بخاطر ثوابش اون حرف ها و سیلی رو تحمل کردی؟😞😓 باخنده گفتم: _من بخاطر تو تحمل کردم.اخلاص نداشتم.خسر الدنیا و الآخرة شدم.😁 -پس چقدر ضرر کردی.😣😞 -آره.راست میگی..میشه منو ببری خونه تون تا دوباره عمه جان بزنن تو گوشم؟😁😜 سؤالی نگاهم کرد. -میخوام اینبار قصد قربت کنم.😉 لبخندی زد و گفت: _دیوانه😅😍 -تازه منو شناختی؟...کلاه بزرگی سرت رفته.😌 اونقدر شوخی کردم که حالش بهتر شد... تو خیابان ها میچرخیدیم و حرف میزدیم.یک ساعت به اذان صبح بود.🌌 اون موقع مسجدی باز نبود.تو پارک نماز شب خوندیم.😍😍برای نماز صبح رفتیم مسجد.بعد نماز عمه زیبا باهام تماس گرفت. -امین جواب تلفن ما رو نمیده،کجاست؟😒 -مسجد هستیم.حالش بهتره.نگران نباشید. -از عمه دیبا ناراحت نباش.اون...😔 -ناراحت نیستم.حالشون رو میفهمم.😊 قرار شد با امین بریم اونجا.همه هنوز خونه خاله مهناز بودن.امین راضی نمیشد منم ببره.خونه مون پیاده م کرد و تنها رفت. ساعت یازده صبح🕚 میخواست بره... ساعت هفت 🕖دیگه دلم آروم نمیگرفت. میخواستم برم پیشش...😍💞 با باباومامان هماهنگ کردم ساعت ده برای خداحافظی بیان. وقتی افراد خونه خاله مهناز منو دیدن،تعجب کردن.فکر کردن دیگه نمیرم.😕یعنی امین اینجوری گفته بود.ولی از حالم معلوم بود تو دلم چه خبره...😔😣 گفتن امین تو اتاقشه.رفتم پیشش.داشت نماز میخوند. پشتش به من بود.فقط.... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد 🔹الان نگاه کنید ببینید قراره سند بیست سی اجرا نشه دیگه!!! 🌀 مثلا میگویند دانش آموزان دبستانی رو به آرامستان نبرید‼️ اون میگه شما اعتقاد به معاد داری،داشته باش ‼️👇👇 من سبک زندگی تو رو تغییر میدم !!! نرو‼️ ✅بله صهیونیستها اینجوری میگن ،نمی گن تو اعتقاد به نداشته باش!!! نمی گن نیست !!! میگه اینا باشه سر جاش 👈 سبک_زندگی تو رو عوض بکنم!! توجیه می کنن وحشتناک❗️ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#جانم_میرود #قسمت47 * به قلم خانم فاطمه امیری زاده _اومدم زهرا اینقدر زنگ نزن تماس را قطع کرد
محمد آقا شب بخیری گفت و همراه شهین خانم به داخل رفتند... شهاب از جایش بلند شد تا به اتاقش برود که مریم صدایش کرد _شهاب بی زحمت ظرفارو از انباری بیار می خوایم بشوریم _مریم ظرفا یکبار مصرفن لازم نیست بشورید هوا سرده _نه خاک گرفتن باید بشوریمشون _باشه شهاب به سمت انباری رفت سارا_میگم مریم راهیان نورمون کی افتاد؟؟ _یه هفته دیگه میریم به امید خدا فردا پس فردا اعلام میکنیم _منو زهرا هم میایم مریم با تعجب به مهیا نگاه کرد _می خوای بیای؟؟ _آره منو زهرا دوم دبیرستان با مدرسه رفتیم خیلی خوش گذشت نرجس_ولی شما نمی تونید بیاید این اردو مخصوص فعالین پایگاه ها هست مریم_من میپرسم خبرت می کنم شهاب ظرفارا کنار حوض گذاشت _بفرمایید _خیلی ممنون داداش . _خواهش میکنم _میگم شهاب برا اردوی هفته آینده مهیا و دوستش میتونن بیان؟ _دوست دارن بیان؟؟؟ _آره _باشه میتونن بیان ولی فردا مدارک لازم رو بیارن تا بیمه شن .شبتون بخیر سارا_ایول مطمئنم این بار خیلی میچسبه _معلومه که میچسبه.کم چیزی نیست من افتخار همراهی دادم بهتون دختر ها بلند شدند و مشغول شستن ظرف ها شدن مریم به مهیا نگاهی انداخت فکرش را نمی کرد که مهیا بخواهد با آن ها به شلمچه بیاید... آن با بقیه دختر ها فرق می کرد با اینکه مقید نبود لباس پوشیدنش هم خوب نبود اما هیچوقت مانند بقیه در برابر مراسمات و این عقایدجبهه نمی گرفت... مریم مطمئن بود این دختر دلش خیلی پاک تر از آن چیزی هست فکر می کند وامیدوار بود که هر چه زودتر خودش را پیدا کند با پاشیدن آب سردبه صورتش به خودش آمد مهیا_به کجا خیره شدی لبخندی زد و جواب مهیا را با شلنگ آبی که به سمتش گرفت داد و این شروع آب بازیشان شد... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ‌  ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
@Ostad_Shojaeارتباط موفق_48.mp3
زمان: حجم: 11.54M
💥دروغگویی و فریبکاری در هر ارتباطی، قطع کننده‌ی ریسمان آن ارتباط است! ـ چه در ارتباطات اجتماعی (مثل دغل‌کاری در کسب و کار) ـ و چه در ارتباطات خانوادگی و دوستی (مثل خیانت در تمام ابعاد)، نه تنها قدرت جذب انسان را کاهش داده و دامنه‌ی ارتباطات فرد را دائماً تنگ‌تر می‌کند؛ بلکه راه جذب برکات خداوند را مسدود می‌کند.✘ 🎤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#اخلاق_در_خانواده #قسمت47 بسم الله الرحمن الرحیم💐 #اخلاق_در_خانواده #کلام_چهل_وهفتم #تشکر زن
بسم الله الرحمن الرحیم💐 🚫 ⛺️در دوران گذشته و در میان چادر نشینان دور از آبادی. زنانی بودند که چون از شوهر محبت نمی‌دیدند در خانه فالگیر و رمال و جادوبند را میزدند و مبالغی از پول خود یا شوهر را به انها می دادند تا فال آنها را بگیرد و باطل السحر به آنها بدهند ویا بخت بسته آنها را باز کند و محبت و علاقه شوهر را به انها بازگرداند .🍂 ⚜( البته متاسفانه هنوز هم هستند خانم هایی که سراغ فال و سحر و جادو میروند😔) 👌پیداست که این اعمال موجب میشود که زن از خانه بیرون رود و از هنر خانه داری باز ماند و در نتیجه بی مهری و عدم علاقه شوهر نسبت به او بیشتر شود .✔️ 👆این زن باید فکر کند که بی مهری شوهرش نسبت به او چه علتی دارد؟ ❓ ♻️این زن اگر به شوهرش سلام کند ،پگاهی به استقبال و بدرقه او برود و زبان خوش داشته باشد و آنچه را که از قول خدا و پیغمبر و ائمه تا کنون نقل کردیم ،عمل کند و باز هم شوهرش نسبت به او بی علاقه و بی محبت است ، ممکن است علتی نهانی و روانی داشته باشد. 🤔ولی با حساب دو دوتا چهارتا گمان نمیکنم مردی در روی کره زمین باشد که هر چه محبت و علاقه و فداکاری از همسرش ببیند و باز هم بی مهر و بی علاقه باقی ماند .✔️ ✅گمان نکنم خداوند عادل چنین انسانی با چنین دلی سخت تر از سنگ و فولاد آفریده باشد .و اگر چنین موجود انسان نما و نا پاکی وجود داشته باشد ، گمان ندارم هیچگونه دعا و جادوبندی در او تاثیر کند. 🍁 انشاءالله که چنین زنانی در زمان ما با این افکار خرافی وجود نداشته باشند .🤲😊 🌺 🌿علی علیه السلام فرمود: زنی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد : ای رسول خدا، من شوهری دارم که نسبت به من خشونت دارد و من درباره او کاری کردم که نسبت به من مهربان شود.🍂 🌿رسول خدا فرمود: اُف بر تو ، دینت را تیره و مشوش کردی ( که جادوگری را از دستورات دینی دانستی ) فرشتگان نیک رفتار و فرشتگان آسمان و زمین تو را لعنت کردند ، آن زن روزها روزه میگرفت و شبها عبادت میکرد .......‌📿♻️ ✅رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : این کارها برای او فایده ندارد مگر آنکه شوهرش از او راضی شود .👌 ☝️(بحار الانوار جلد ۱۰۳ص۲۵۰ وسائل جلد ۱۴ص ۱۸۴ عبارت حدیث در این دو نسخه متفاوت است.) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸🌹
@Ostad_Shojaeانسان شناسی ۴۸.mp3
زمان: حجم: 11.74M
🥇 مسیرِ تکاملِ انسانی ؛ دقیقاً مثل مسیرِ تحصیلی ماست! تا شما از یک پایه، نمره قبولی نگیرید، صعود به پایه‌ی بالاتر ممکن نیست! ➖نمره‌ی قبولی در هر مرتبه از تکاملِ انسانی، چگونه کسب می‌شود ؟ @Ostad_Shojae
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تربیت_فرزند #قسمت47 📝موضوع : راه تسهیل مفاهیم دینی به فرزندان 📍حاج آقا چرا وقتی حرف دین وسط میا
📝موضوع : راه تسهیل مفاهیم دینی به فرزندان پس ما اینجا یه جمع بندی داشته باشیم: چرا ما به سختی ها تاکید کردیم❓ ☢بخاطر اون‌ دروغ بزرگی که کار ابلیسه 💠کار همه‌ی انسان های آرزومندِ خیال پردازی ست که الکی خودشون رو به خوش خیالی میزنن 😒 👈و بعد با مشکلات که مواجه میشن نمیتونن مشکلات رو جمع کنن❌ 📍خب حاج آقا شما میفرمایید اونایی که بدون نگاه دین دارن زندگی شون رو مدیریت میکنن اگه آسایش دارن ولی از زندگی شون راضی نیستن ⁉️ 🌀بله مثلا شما فکر میکنید کسانی که با روابط آزاد بین زن و مرد دارن زندگی میکنن بدون مقدراتی که تو هر دینی هست 👈اینا میزان رضایتمندی شون از خانواده‌ها و افرادی که مقید هستن بیشتره ⁉️ یقینا کمتره ✅ 💠شما میتونین با تست های روانشناسی و بررسی شاخص هایی که میتونه میزان افسردگی و امید و رضایتمندی رو مشخص میکنه بررسی کنید این موضوع رو 👌✅ 🔻شما پات رو گذاشتی رو گاز میگی پیچ دیگه مقابل من نیست 🚗 👈یه دفعه برسی به پیچ دیگه نمی تونی ماشین رو جمع کنی یقینا نمیشه جمع کرد ❌ خب ما به بچه مون از همون اول این سختی ها رو آموزش بدیم 👌✅ 📍پس من میتونم پیش بینی کنم که بحث آسایش و آرامش اصلا مهم نیست الان؛ بلکه بحث رضایتمندی مهمه ✅ 🌀بله رضایتمندی از انواع لذت ها 👌 🍃ببینین آرامش لذت داره 🍃خوردن لذت داره 🍃روابط زن و مرد لذت داره 🍃مقام اجتماعی برا داره هر کدوم اینا لذت داره 👆👆 من فایده ی مشترک همه ی این ها رو میذارم 🔻لذت و رضایتمندی رو بخوایم افزایش بدیم چاره ای نداریم جز اینکه راهنمایی دین رو بپذیریم 👌👌✅✅ ✔️و دین در قدم اول به شما راست میگه 🔻میگه این دنیا سنتش به اینه 🔻شیوه اش به اینه که 👇👇 ⬅️هم‌ بلا هست هم اسایش هر دو هست➡️ 💢و جالب اینه که دین هم راهنمای خوبیه برای نحوه ی برخورد با سختی ها 💢هم‌ راهنمای خوبی برای نحوه ی برخورد با شادی ها 🔆شادی که من‌ میگم دوباره همون لذت و رضایتمندیه✅👌 💠مثلا یکی از لذایذ که تو دنیا رواج داره روابطی ست که بین زن و مرد وجود داره 💑 🌀خب اسلام یه پیشنهاد های خیلی روشنی داده برای اینکه سطح لذت بردن و رضایت مندی در نهایت از این لذت بره بالا👌✅ ‌ میگه چیکار کنید ⁉️ 👈میگه از این لذت با این محدودیت ها و مقررات استفاده کنید 💥وقتی شما نگاهت رو از حرام برمیداری ؛ سطح رضایتمندی و لذت شما از همین امور افزایش پیدا میکنه ⭕️یه نفر که اتفاقا استاد دانشگاه هم بود به من میگفت من تا خارج هستم چشم چرونی نمیکنم دیگه خودمونی گفت 😊 راستش اینه به محض اینکه میام ایران بعد یه مدت چشم چرانی میکنم چرا ❓خب این حجاب منو این طور میکنه دیگه حجاب رو آزاد کنن بذارن مردم راحت باشن😒 منم خیلی صریح بهش گفتم بعد میخوای از چی لذت ببری⁉️😏 یه کم فکر کرد گفت درست گفتین 🤔👌👌 ♨️تو غرب مردها کمتر میتونن لذت ببرن از خیلی چیزها 🌀یعنی این قید و بندهایی که ما احساس میکنین دست و پامون رو داره می بنده فقط برای این هست که ما لذت بیشتری ببریم👌😍 🎊اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🎊 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══