#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
خانم نصیری عزیز
یک دسر سالم و مقوی برای بچه ها به نیت نذری امام حسن عسکری درست کردم و یه فاتحه هم برای تمام رفتگان از صدر اسلام تا الآن قرائت کردیم .😋
✍نوش جانتون چیزی که با نیت اهل بیت درست شه طعمش حتما عالیه
پخت و پز با #نیت و با #وضو رو یادمون نره😍
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
جلسات #همسرداری
#جلسه1_قسمت5
#خانم_پرتواعلم
👇👇👇👇👇👇
#آشپزی باید با این مولفه ها باشه⬅️
1⃣ حتما با #وضو باشه، مخصوصا زمانی که پریود هستید.
⛔️ بی وضو دست به اجاق گاز نزن، در حالت جنابت هم کراهت داره آشپزی کردن.
❌برای سید بن طاووس غذا آوردند گفت این چیه؟ اینو خانوم حایض بی وضو درست کرده. گفتند بله. گفت ببرید این کراهت داره خوردنش. ❌
❌شما ببینید ایام فاطمیه می گن هر کی پریوده نیاد دم دیگ سمنو. پس اثر می زاره، درسته؟؟ ❌
👌👌حتما با وضو برید سر اجاق گاز.
2⃣ نیت #نذری کردن
❌الان مثلا دوشنبه ست وضو می گیرم، امروز تو مفاتیح نوشته برای امام حسن و امام حسین( علیهما السلام) است. نیت می کنم من امروز می خوام قرمه سبزی مثلا درست کنم یا چای نذری برای این دو اهلبیت. بعد شروع می کنم کار عادیمو می کنم. غذامو می پزم. ❌
🔴 🔴 نیت نذری در خانواده تاثیرگذاره.
به چه شکلی❓❓
3⃣ استفاده از اسماء الهی
ما تو آداب اسلامی داریم. حتما موقع آشپزی از اسماء الهی استفاده کنید. یا باسط، یا حافظ ، یا عالم و ...
⛔️ الان به واسطه فضای مجازی و تلگرام زنان ما از آشپزی افتادند. اصن نمی خوان آشپزی کنند. یه جای ارزون هم تو محل پیدا می کنند، یه کبابی ارزون، یه فست فودی ارزون، می گه اینجا ارزونه چیزی نمی شه. همینجا می گیریم.
❌قشر تحصیلکرده مون، دانشگاه شریف، می گه خانم من دکترای برقم، مگه من کلفتم آشپزی کنم. ❌
👌عزیزم شما اصلا کلفت نیستی ولی آشپزی یکی از سلاح های تربیتی مهم است.
❌خانومی اومد گفت شوهرم اهل پاسوره، گفتم آشپزی با آداب اسلامی رو انجام می دی؟ گفت نه.
گفتم برو نیت کن آشپزی را با آداب، انجام بده. گفت من به نیت چهارده معصوم چهارده روز غذا می پزم، برای اینکه ان شاء الله این پاسور از زندگی ما بره بیرون.
می گفت خود شوهرم اومد گفت من دیگه می خوام اینا رو بندازم دور، شما موافقی؟ خودش دیگه گناهشو گذاشت کنار، این خیلی مهمه. ❌
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
وقتی بوی غذا در خانه میپیچد یعنی زندگی در این خانه جریان دارد😊♥️
از آشپزی لذت ببرید و شادی و لذت را مهمان خانه قشنگتان بکنید
امروز خودت و بقیه را مهمان یک غذای خوشمزه بکن که با عشق پختی، اون وقت ببین چقدر میتونی حس خوبی هم به خودت و هم به بقیه بدی 😍👌
امروز غذات رو با #وضو و با ذکر #صلوات و به نیت نذری برای امام زمانت درست کن☺️
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
#تربیت_کودکان_مهدوی
💠مادرانی که توفیق دارند از #شیری که محصول لقمه ی #حلال است به فرزند خود بنوشانند، همچنین مادرانی که با #وضو به فرزند خود شیر میدهند و با #ذکر و یاد خدا سینه بر دهان فرزند قرار میدهند، قطعاً در تربیت نسل مهدی باور و مهدی یاور #توفیق بیشتری خواهند داشت.
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
💞 @zendegiasheghane_ma
بخشی از #جلسات_کلاس_نظم_وهدف1
خانم #محمدی
📝 پس بالای برگه هامون گفتیم چی بنویسیم❓❓نیت چی باشه❓❓رضای خدا
چرا❓
👈وقتی #نیت_رضایخدا هست پس شما غذا درست کردید خب هیچ کس ازت تشکر نکرد خدا که دیده یاد میگیری بدون منت کار کنی
نیت رضای خدا میشه و #بدونمنت و #بدونتوقع وقتی توقع و منت نباشه خیلی راحت کار میکنی. میگی چی❓❓
👈بسم الله الرحمن الرحیم
🍀گاز رو روشن میکنم امروز میخوام نذری امام حسین علیه السلام بپزم #وضو گرفتم
قربة إلی الله ✅
🍀حالا امروز من #ذکر یا حلیم را میگم امروز ذکر یا صبور رو میگم یا شکور رو میگم یا رئوف رو میگم یا رازق رو میگم
👈هر ذکری که فکر میکین امروز نیاز داری امروز مثلا عصبانی هستی ذکر یا حلیم رو میگی✅
@jalasaaat
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت20 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آ
#تنها_میان_داعش
#قسمت21
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_ویکم
💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت #وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی #مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط #موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
💠 شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم #ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
تاثیر #وضو گرفتن مادر در زمان شیردهی!
تاثیر وضو و طهارت مادر در شیردهی
👇🐣👇🐣👇
بدن دائما در حال توليد انرژي است و تمام اجزاي بدن داراي انرژي است که به هنگام گرفتن وضو ارتباط با انرژي های زائد دور ميشود.
در دين اسلام توصيه شده به هنگام شير دادن به کودک وضو گرفته و روبه قبله بنشينيد و انرژي هاي مثبت که برج مغناطيسي بدن است،را افزایش دهید.
خواندن سوره قدر و گفتن ذکر،، علاوه بر ثواب،، موجب رشد معنوی، ذهنی و جسمی کودک ميشود.
#تربیت_فرزند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت71 💠 از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جس
#دمشق_شهرعشق
#قسمت72
مصطفی روزها در مغازه پارچه فروشی و شبها به همراه سیدحسن و دیگر جوانان شیعه و #سُنی در محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و معمولاً وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام #نماز صبح بود.
💠 لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای #وضو بیرون میرفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشد که هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید.
مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمیرفت و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چیندار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست مصطفی را رو میکرد :«دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!»
💠 رنگهای انتخابیاش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشیاش را پوشیدهام کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونههایش #خجالت میچکید.
پس از حدود سه ماه دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و میدانستم باید زحمتم را کم کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم.
💠 سحر #زمستانی سردی بود و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید :«چیزی شده خواهرم؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
👇زن و مرد بخوانید
🔥 اثر فوقالعاده فرو بردن 🔥خشم
💠 🧕🧔همسرانی که بتوانند در مشاجرات #خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت محبوب و
عزیز میشوند.
💠 🔥فرو بردن خشم، بالاترین و اوج تأثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد.
💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، #وضو گرفتن، آب #سرد نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و #خدا و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
👇زن و مرد بخوانید
🔥 اثر فوقالعاده فرو بردن 🔥خشم
💠 🧕🧔همسرانی که بتوانند در مشاجرات #خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت محبوب و
عزیز میشوند.
💠 🔥فرو بردن خشم، بالاترین و اوج تأثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد.
💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، #وضو گرفتن، آب #سرد نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و #خدا و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
👇زن و مرد بخوانید
🔥 اثر فوقالعاده فرو بردن 🔥خشم
💠 🧕🧔همسرانی که بتوانند در مشاجرات #خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت محبوب و
عزیز میشوند.
💠 🔥فرو بردن خشم، بالاترین و اوج تأثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد.
💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، #وضو گرفتن، آب #سرد نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و #خدا و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#هرچی_توبخوای #قسمت95 یه کم فکر کرد و گفت: _سه شنبه.😅 گفتم: _دوست داری چند روزه بری؟😊 -یه هفته.☺️🙈
#هرچی_توبخوای
#قسمت96
بعد از عقد وحید گفت:
_کجا دوست داری خونه بگیریم؟😊
گفتم:
_یا نزدیک خونه آقاجون یا نزدیک خونه بابا.🙈😅
وحید هم نزدیک خونه بابا، خونه خوبی اجاره کرد....
جهیزیه منم که آماده بود.وسایلی که به عشق زندگی با امین تهیه کرده بودم،حالا داشتم به عشق زندگی با وحید از تو کارتن درمیاوردم.😍👌
دو هفته از عقد من و وحید گذشت...
دو هفته ای که هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش بودم.😍💓
مشغول چیدن وسایل خونه مون بودیم. خسته شدیم و روی مبل نشستیم.وحید نگاهم میکرد. نگاهش یه جوری بود.
حدس زدم میخواد بره مأموریت.لبخند زدم و گفتم:
_وحید...میخوای بری مأموریت؟😒
از حرفم تعجب کرد.گفت:
_زن باهوش داشتن هم خوبه ها.😁😍
غم دلمو گرفت...
ندیدنش حتی برای یک روز هم برام سخت بود.ولی لبخند زدم و گفتم:
_چند روزه میری؟😊😒
-یک هفته
نفس بلندی کشیدم و گفتم:
_یک هفته؟!!😧😒
چشمهاش ناراحت بود.نمیخواستم ناراحت باشه.بالبخند و شوخی گفتم:
_پس خونه رو به سلیقه خودم میچینم. وقتی برگشتی حق اعتراض نداری.☺️☝️
لبخند زد؛لبخند غمگین.
وحید رفت مأموریت....
خیلی برام سخت بود.دو روز یه بار تماس میگرفت.اونم کوتاه،در حد احوالپرسی.🙁 وقتی وحید تماس میگرفت سعی میکردم صدام عادی باشه که وحید بدونه زهرا قویه.😊💪حتی پیش بقیه هم بیشتر شوخی میکردم و میخندیدم که وقتی وحید برگشت همه بهش بگن زهرا حالش خوب بود.☺️😔
ولی در واقع قلبم از دلتنگی مچاله شده بود. 😣خودم هم نفهمیدم کی اینقدر عاشقش شدم. وحید اونقدر خوب بود که عشقش مثل اکسیژن تو خون من نفوذ کرده بود.
شب بود.قرار بود وحید فرداش بیاد...
خیلی خوشحال بودم.😍ساعت ها به کندی میگذشت. صدای زنگ آیفون اومد.تصویر رو که دیدم از تعجب خشکم زد.
بابا گفت:
_کیه؟
-انگار وحیده😧
-پس چرا باز نمیکنی؟!!😊
درو باز کردم.اومد تو حیاط و درو بست. روی ایوان بودم.واقعا خودش بود.تازه فهمیدم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم دلم براش تنگ شده بود...
تا منو دید ایستاد.خیلی خوشحال بودم، چشم ازش نمیگرفتم.وحید هم فقط به من نگاه میکرد.بعد مدتی گفتم:
_سلام..☺️😅
خندید و گفت:
_سلام.😍
تو دستش گل بود.چهره ش خسته بود. چشمهاش قرمز بود ولی باز هم مهربان بود.گفت:
_از خواب و استراحتم میزدم تا زودتر کارمو تموم کنم که چند ساعت زودتر ببینمت.😊
پانزده روز به عروسی مونده بود....
همه کارها رو انجام داده بودیم.خونه مون آماده بود.تالار و آرایشگاه رزرو شده بود.کارت عروسی هم آماده بود.🤗😍
وحید گفت:
_بهم مأموریت دادن.هرچی اصرار کردم که پانزده روز دیگه عروسیمه قبول نکردن.😒
گفتم:
_چند روزه باید بری؟😒
-سه روزه
-خب برمیگردی دیگه.☺️😒
از حرفم تعجب کرد.خیلی جا خورد.😳😟😧 انتظار نداشت اینقدر راحت قبول کنم.
وحید رفت مأموریت و برگشت.... همه برای عروسی تکاپو داشتن.
روز عروسی رسیدگفتم:
✨خدایا خودت میدونی ما هر کاری کردیم تا مجلسمون #گناه نداشته باشه.خودت کمک کن جشن اول زندگی ما با #گناه_دیگران تیره نشه.🙏✨
قبل از اینکه آرایشگر شروع کنه #وضو گرفتم که بتونم نمازمو اول وقت بخونم.😍✨
لباس عروسم خیلی زیبا بود.یه کت مخصوص هم براش سفارش دادم که پوشیده هم باشه..
درسته که همه خانم هستن ولی من معتقدم حتی خانم ها هم نباید هر لباسی پیش هم بپوشن.لباس عروسم با اینکه پوشیده بود خیلی شیک و زیبا بود.👌
تو ماشین نشستیم.حتی صورتم رو هم با کلاه شنل پوشیده بودم.وحید خیلی اضطراب داشت، 😥برعکس من.بهش گفتم:
_کاری هست که باید انجام میدادی و ندادی؟😊
-نه.
-وقتی هرکاری لازم بوده انجام دادی پس چرا استرس داری؟میترسی خدا مجلست رو بهم بریزه؟
-معلومه که نه.😕
-شاید هم مجلس به هم ریخت..حتی اگه...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══