eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.5هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
86 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴مُحَرَّم،خدانگهدارت!... نمی‌دانم دوباره تو را خواهم دید یا نه؟! 🏴امااگر وزیدی وازسَرِ کوی من گذشتی، سلام مرا به اربابم حسین برسان! 🏴و اگر این آخرین محرمم بود، بگو همیشہ برایَت مشکی به تَن می‌ڪرد و دوست‌داشت تانامَش؛بانام تو عجین شود 🏴با چای روضہ، صفا می‌ڪرد و سَرَش درد می‌ڪرد برای نوڪری! 🏴مُحَرَّم جان! تو را به خدا می‌سپارم و دلم شور میزند‌، برای "صفر"ی که از "سَفَر" ‌رسیده.... فرا رسین ماه صفر را خدمت شما بزرگواران تسلیت عرض میکنم🖤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
🧕🏻 🍁 🌻بعضی می گویند که مگر ما خدمتکار هستیم که چشم بگوییم؟! خانم ها بدانند که چشم گفتن درمقابل شوهر یک نوع "مدیریت" شما در دل همسر است. اگر شما بخواهید،، شوهرتان را اسیر خودتان و دربند خانه و محبوب خودتان کنید و از چشم او نیفتید،، استفاده از کلمۀ "چشم" کمک کننده است. 👈چشم از زبان شما بیرون می آید و شما را روی چشم شوهرتان می گذارد. این تعابیر شاعرانه نیست. تبعیت زن، خدمت هنرمندانه به خویش است. ❤ 👈خانم هایی که درجلوی شوهرشان سینه سپر هستند و از شوهرشان تبعیت نمی کنند، الان چه جایگاهی در مقابل همسرشان دارند؟ آیا همسرشان از دیدن آنها خوشحال می شود؟ آیا از گفتگو با آنها لذت می برند؟ ⁉مسلما خیر... 🌼با چشم گفتن جایگاه خانم ها پایین نمی آید،، بلکه چشم گفتن به همسر،، ⏪بالا بردن جایگاه زن در خانه است. علاوه بر این ها،، 👈 ولایت پذیری فرزندان را در خانواده افزایش میدهد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت43 💢 ریشۀ بد حجابی 🔹ریشۀ بسیاری از مشکلات اجتماعی، نبود خانواده های قوی
"بی حجابی دختران" 💢 توی خانواده ای که به پدر احترام گذاشته نمیشه، معلومه دختر اون خانواده بی بند و بار خواهد شد... ⛔️ خصوصا اگه خانمی اهل توهین و بی احترامی به شوهرش باشه ناخودآگاه بچه های خودش رو خراب کرده. 😒 🔶 یه مادری مدیر مدرسه بود، اتفاقا خیلی خوب کار فرهنگی میکرد. 🔹 دانش آموزانی که توی مدرسه ایشون درس میخوندن همگی مؤدب و نمونه بودن ولی ایشون دو تا دختر داشت که فوق العادی بی ادب و بی بند و بار بودن. 🔶 ایشون از این وضعیت خیلی ناراحت بود و هر چی فکر میکرد به نتیجه ای نمیرسید. 🔹بهش گفتم برخورد شما با شوهرتون چطوره؟ آیا بهش احترام میذارید و اقتدار مرد رو توی خونه حفظ میکنید؟☺️ 🔶 ایشون گفتن خیر! شوهرم یه کارگر ساده هست و خیلی وقتا حرفای بیخود میزنه؛ برای همین ضرورتی نداره که من بخوام بهش احترام بذارم!😤 🔶گفتم تنها دلیلی که دخترات اینطوری شدن همینه که به شوهرت توی خونه و خصوصا جلوی بچه ها احترام نمیذاری... 🔞🔞🔞 ⛔️ تو هر چقدر هم که پول خرج کنی آخرش فایده ای نداره. 🔺 هرچقدر کلاس قرآن و هیئت و بسیج بفرستی هیچ اتفاقی نمی افته. آخرش باید رفتارت رو نسبت به شوهرت اصلاح کنی.... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
⭕️ محبت های خیابونی ⭕️ 🔶 پدر خانواده هم نقش مهمی در تربیت فرزندانش داره؛ 🚸 مثلاً وقتی پدر یه خانواده به دخترش محبت نکنه، اون دختر برای جبران کمبود محبتش حتماً سراغ محبت های خیابونی خواهد رفت... 🔞⭕️🔞 🔶 یه پدر خوب باید برای فرزندان خودش وقت بذاره و اونا رو با محبت زیادی رشد بده. 🌷 مدام نوازش کنه تا همۀ علاقۀ دختر به سمت پدرش بره.💖💞 ⛔️ در مقابلش، توی خانواده ای که مادر محبوب نباشه معلومه پسر خانواده اهل هرزگی خواهد شد. 💢 پسری که توی یه خانوادۀ آروم و با شخصیت بزرگ شده باشه اصلا هرزگی نخواهد کرد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_خوب زمان: دهه سوم ماه محرم ـ سال 92 مکان: تهران - بقعه شیخ عبدالله طرشتی - هیئت محبان الرض
920912-Panahian-Tarasht-KhanevadehKhub-04-18k.mp3
8.25M
استاد 💥تلقی‌های ناصحیح از ازدواج 💥سختگیری منفی در انتخاب همسر 💥لزوم سکوت مرد در قبال سخن تلخ همسرش 💥توجه به تفاوت‌های زیاد زن و مرد 💥طلاق‌های ناشی از تلقی اشتباه در مورد ازدواج 💥بی‌توجهی بعضی‌ها به «فرزندآوری» 💥لزوم اصلاح تلقی‌ها نسبت به ازدواج 💥تغافل والدین نسبت به برخی خطاهای فرزندان 💥اثر بی‌احترامی خانم به شوهرش در بد بارآمدن بچه‌ها 💥لزوم حفظ حرمت پدر در خانه 💥لزوم محبت کردن پدر به مادر 💥کلیدی‌ترین عوامل تعادل روحی فرزندان و .... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
🧕🏻🧔🏻 ✅ زن و مرد به یک اندازه برای خانواده زحمت می‌کشند. ⭕️خانومای خانه‌دار، بدونید که کار کردن و کسب روزی حلال، هر روز مردا رو حسابی خسته می‌کنه. 🌀آقاهایی که خانومتون خانه‌داره؛ باور کنید کار خونه، دست کمی از کار بیرون نداره. ☺️پس هوای همدیگر رو داشته باشید. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت58 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» 💠 بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. 💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. 💠 در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار می‌کنی؟» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
💠 تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. 💠 فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید :«داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» 💠 خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» 💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به🖤🖤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
۲۹ شهریور ۱۳۹۹