eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے (بـرگـرد کـویـن) توی اداره پلیس به شدت با من برخورد می شد ... اما کسی برای شکایت نیومد ... و چون شاکی خصوصی نداشتم چند روز بعد ولم کردن ... . پدرم جلوی در منتظرم بود ... بدون اینکه چیزی ازم بپرسه با هم برگشتیم ... مادرم با دیدن من، گریه اش گرفت... من رو در آغوش گرفته بود ... هر چند لحظات و زمان سختی رو پشت سر گذاشته بودم اما سعی می کردم قوی و محکم باشم ... شب، بالاخره مهر سکوت هم شکست ... مادرم خیلی محکم توی چشم هام نگاه کرد ... . - کوین، دیگه حق نداری برگردی مدرسه ... آخر این همه زجر کشیدن و درس خوندن چیه؟ ... محاله بتونی بری دانشگاه... محاله جایی بتونی یه شغل درست و حسابی پیدا کنی... برگرد کوین ... الان بچه های هم سن تو دارن دنبال کار می گردن ... حتی اگر نخوای توی مزرعه کار کنی ... با این استعدادت حتما می تونی توی یه کارخونه، کار پیدا کنی ... . مادرم بی وقفه نصیحتم می کرد ... و پدرم ساکت بود ... هیچی نمی گفت ... چشم ازش برنداشتم ... اونقدر بهش نگاه کردم تا بالاخره حرف زد ... تو دیگه شانزده سالت شده ... من می خواستم زندگی خوبی داشته باشی اما انتخاب با توئه... اینکه ادامه بدی یا ولش کنی ... اون شب تا صبح خوابم نبرد ... غم، ترس، زجر و اندوهی رو که توی تمام این سال ها تحمل کرده بودم ... جلوی چشم هام رژه می رفت ... بی عدالتی و یاسی رو که بارها تا مغز استخوانم حس کرده بودم ... فردا صبح، با بقیه رفتم سر زمین ... مادرم خیلی خوشحال شده بود ... چند روز به همین منوال گذشت ...تا روز یکشنبه از راه رسید ... توی زمین، حسابی مشغول کار بودم که ... یهو سارا از پشت سر، صدام کرد ... . ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے (نـبــرد بـراے زنـدگـے) سارا با چند تا از بچه ها اومده بودن ... با خوشحالی اومدن سمتم ... . - وای کوین ... بالاخره پیدات کردیم ... باورت نمیشه چقدر گشتیم ... یه نگاهی به اطراف کرد ... عجب مزرعه زیبائیه... کم کم حواس همه به ماها جمع شده بود ... بچه ها دورم رو گرفتت ... یه نگاهی به سارا کردم ... . - دستت چطوره؟ ... خندید ... از حال و روز تو خیلی بهتره ... چرا دیگه برنگشتی مدرسه؟ ... . سرم رو انداختم پایین ... اگر برای این اومدید ... وقتتون رو تلفکردید ... برگردید ... . - درسهای این چند روز رو بین خودمون تقسیم کردیم ... هر کدوم جزوه یه درس رو برات نوشتیم که عقب نمونی ... مکث کوتاهی کرد و کیفم رو داد دستم ... فکر نمی کردم اهل جا زدن باشی ... فکر می کردم محکم تر از این حرف هایی ... و رفت ... چند قدمی از ما دور نشده بود که یکی شون گفت ... ما همه پشتت ایستادیم ... اینقدر تهدیدشون کردیم که نزاشتیم ازت شکایت کنن ... سارا هم همین طور ... تهدیدشون کرد اگر ازت شکایت کنن ... ازشون شکایت می کنه ... دستش 3 تا بخیه خورده اما بی خیالش شد ... خیلی به خاطر اتفاقی که افتاد احساس گناه می کنه ... حس می کنه تقصیر اونه که این بلا سرت اومد ... برگرد پسر... تو تا اینجا اومدی ... به این راحتی جا نزن ... بچه ها که رفتن ... هنوز کیفم توی دستم بود ... توی همون حالت ایستاده بودم و فکر می کردم ... حرف هاشون درست بود ... من با این همه سختی، هر جور بود تا اونجا اومده بودم ... اما اونها نمی تونستن شرایط من رو درک کنن ... حقیقت این بود که هیچ آینده ای برای من وجود نداشت ... در حالی که اونها به راحتی می تونستن برن دانشگاه و آینده شون رو رقم بزنن ... فقط کافی بود واسش تلاش کنن ... ولی من باید برای هر قدم از زندگیم می جنگیدم ... جنگی که تا مغز استخوانم درد و زجرش رو حس می کردم ... ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آغاز ڪار عشق مگر نیسٺ یڪ سلام✋✋ زیباترین مثال سلام علےالحسین✋ بایڪ سلام روح تو پرواز مےڪند 😊😊 مےبخشدٺ دو بال سلام علےالحسین
سلام 😊✋ به آخرین یکشنبه ۹۶ خوش آمدید ☕🌸😊 چقدر زودهمه چیز به🌸🍃 آخرش میرسد🌸🍃 آخرین ماه سال🌸🍃 آخرین روز🌸🍃 وآخرین دقایق 🌸🍃 الهی🙏 در این واپسین لحظات سال بهترینها را داشته باشید 😊👌 @zendegiasheghane_ma
🍃🌸آخرین یکشنبه اسفند ماه شما 🍃🌸معطر به عطر خوش صلوات 🍃🌸بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌸🍃 🍃🌸اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸🍃 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیایش صبحگاهی 🌺 🍃 🌺 خدایا🙏 تنها دو روز مانده به سال نو 🌸🍃 مشتاقانه از تو میخواهم ...🙏 آنقدر بمن و دوستان و عزیزانم ایمان و توکل عطا کنی که در آغاز سال نو هر چه برایمان مقدر ساخته ای را با جان و دل بپذیریم ...🙏 و آنقدر به ما شجاعت و ایمان، عطا فرمائی ... تا نومیدی و رنج را از خود برانیم 🙏 پروردگارا🙏 در سال جدید 🌸🍃 به ما بردباری، فروتنی و تسلیم و رضا در برابر خواست خودت عطا فرما و بر ما منت گذار 🙏 و تمام گرفتاریها ،سختیها و غمها را از ما و همه بندگانت دور بگردان...🙏 آمیـــــــــــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🙏 ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#کلاس_نظم_برنامه_ریزی #جلسه4 قسمت ششم کلاس نظم و برنامه ریزی استاد پرتواعلم ❌مرد نباید تنبل و
قسمت هفتم کلاس نظم و برنامه ریزی استاد پرتواعلم 🌹تمام کارهای عملی به👀آقایان سپرده شده👇 معاش 🎀نفقه خمس 🎀مهریه عقیقه 🎀جهاد برای همین مرتب مردان میگویند همین که میرم سرکار یعنی دوستت دارم❤️ همین که میوه خریدم🍒 یعنی دوستت دارم همین که خودم لباس نمیخرم واسه تو گرفتم یعنی دوستت دارم❤️ زود اومدم خونه یعنی دوستت دارم💓 @zendegiasheghane_ma
قسمت هشتم کلاس نظم و برنامه ریزی استاد پرتواعلم روز اوج تکاپو هست 👌 مرد باید فعال و پویا باشد💪 اگر مرد ان هرشب سوره🌙 مزمل و ذاریات 🌙بخونند گشایش مالی💳 براشون پیش میاد✅ همین که مردی از 🌞صبح به قصد معاش از 🏡خانه🏃 خارج میشود بهش ۸۰% عباداتش رو میدهند % ۲۰ نماز و روزه شون هست 🌹 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_ی_شاد ۳۵ ✴️شوکِ شَک مراقب آدمایِ حسود زندگی تون باشید. ❌ممکنه با منفی بافی ها، و منفی گو
۳۶ ✴️نگاه صحیح در خانواده روزی چندبار ذکر سبحان الله را تکرار کنید. تا یادتان نرود که جز خدا همه دارای عیب و نقصَند. 👈بااین نگاه از همسرتان توقع اشتباه نکردن ندارید @zendegiasheghane_ma
۳۷ ✴️نگاه صحیح در خانواده اشتباهات همسر شما فقط یک رفتار نادرست است. ❌رفتار، همیشه ثابت نیست، بلکه ویژگی اش، تغییرپذیری ست. شخصیت او را با رفتارش، تعریف نکنید @zendegiasheghane_ma
۳۸ ✴️نگاه صحیح در خانواده بخاطر یک یا چند اشتباه عزیزانتان را بی عُرضه نخوانید. بارها دیده اید؛ که آنها در کاری دیگر،عرضه بخرج داده اند. 📣اینرا به خودتان،تذکر دهید. @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#این_که_گناه_نیست 4 ❌ گنـــاه؛ فقط دزدی، غیبت، تن فروشی، تهمت و... نیست. ✔️هیـچ خودفروشی، بالاتر ا
5 ✅اگه به گناهی مبتلا شدی؛ نذار قلبت بهش عادت کنــه! عادت به گناه؛ اضطراب و ترسِ از گناه رو از قلبت میگیره. 💢اونوقت، بجای لذت بردن ازخدا، دیگه از گناه لذت میبری😳😳😳 @zendegiasheghane_ma
6 زورِ الکی نزن... بیخود با گناهی که بهش مبتلا هستی؛ نَجَنــگ❗️ اول روی قلبت کار کن؛ قلبت که بزرگ و نورانی بشه؛ خودبخود گناه،حالتو بد میکنه و راحت میذاریش کنار😊😊😊 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساغر زده ام ز جام باقر بشکفته لبم به نام باقر چشم همه روشن از جمالش آمد به جهان امام باقر میلاد شکافنده ی دانش نبوی و وارث علم علوی ، خجسته باد @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ🙏 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الحُسَیْنِ 🙏 وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🙏 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن🙏 بازم زائرت نیستم از دور سلام 😔✋ 💫مادرم کرده سفارش که بگـو اول ماه ↪ 🙏بأبي أنت و اُمي يا اباعبدالله🙏 پرداخت صدقه اول ماه فراموش نشود💯 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح آمده☀️ بر روی لبت خنده بکارد😉 باران محبت💕 به سرت باز ببارد🌸🍃 خورشید رسیده است که با☀️ جوهر نورش✨ نقشی ز خدا بر دل پاکت بنگارد ✨💕✨ @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙ای همسفران دیده ی خود باز کنید 💙امروز به سوی مدینه پرواز کنید 💙عشق و ادبِ خــود بــه امام باقــر 🌸💙بـــا یــک صلــواتِ نــاب ابــراز کنیــد   (💙)اللّهُمَّ ✨(💙)صَلِّ ✨✨(💙)عَلَی ✨✨✨(💙)مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(💙)وَ آلِ ✨✨✨✨✨(💙) مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(💙)وَ عَجِّلْ ✨✨✨(💙)فَرَجَهُمْ ✨✨(💙)وَ اَهْلِکْ ✨(💙)اَعْدَائَهُمْ (💙)اَجْمَعِین @zendegiasheghane_ma
❤️از شهدای گمنام به خواهران مومن...📞 خواهرم خون از من حجاب از تو ... شفاعت از من حیا از تو @zendegiasheghane_ma
😊😊😊😊😊 دست از پاییدن و سین جین کردن همسرتان بردارید شک وبدگمانی های بیش ازحدشمادر نهایت اورا به ستوه آورده و به سمت فرددیگری هل می دهد ⛔️ بادست خودتان عشقتان رانابودنکنید @zendegiasheghane_ma
‌ ‌ ‌ 🍃💦🍃💦🍃💦🍃💦🍃💦🍃   ‌ ‌ یکی از نشانه‌های مرد سالاری غربی‌ها همین است؛ 👈"زن را برای مرد می‌خواهند"👉 می‌گویند زن آرایش کند "تا مرد لذت ببرد" این آزادی زن نیست❌ این است... این در حقیقت آزادی مرد است.✅ می‌خواهند مرد آزاد باشد، حتی برای لذت‌جویی بصری !! لذا زن را به کشف حجاب و آرایش و خودآرایی در مقابل مرد تشویق می‌کنند. آیت الله خامنه‌ای/ کتاب خانواده - ص۴۷ @zendegiasheghane_ma👈👰💕💕
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
📚 ســرزمــیـن زیــبــاے مــن (58 قـسـمـت) ✍بـه قـلـم شـهـید ســیــدطـاهــا ایــمــانــــے @zendegiasheghane_ma 👇👇👇👇
💕زندگی عاشقانه💕
#سرزمین_زیبای_من ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے #قسمت10 (نـبــرد بـراے زنـدگـے) سارا با چند
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے (نـسـل آیـنـده) هر چند آینده ای مقابل چشم هام نبود اما با خودم گفتم ... اون روز که پات رو توی مدرسه گذاشتی ... حتی خودت هم فکر نمی کردی بتونی تا اینجا بیای ... حالا، امروز خیلی ها این امید رو پیدا کردن که بچه هاشون رو بفرستن مدرسه ... اگر اینجا عقب بکشی ... امید توی قلب های همه شون میمیره ... به خاطر نسل آینده و آدم هایی که امروز چشم هاشون به تو دوخته شده ... باید هر طور شده، حداقل از دبیرستان فارغ التحصیل بشی ... امروز تو تا دبیرستان رفتی... نسل بعد، شاید تا دانشگاه هم پیش برن ... و بعد از اون، شاید روزی برسه که بتونن برن سر کار ... اما اگر این امید بمیره چی؟ ... وسایلم رو جمع کردم و فردا صبح رفتم مدرسه ... تصمیمم رو گرفته بودم ... به هر طریقی شده و هر چقدر هم سخت...باید درسم رو تموم می کردم ... . وارد مدرسه که شدم از روی نگاه های بچه ها و واکنش هاشون می شد فهمید کدوم طرف من بودن ... کدوم بی طرف بودن ... بعضی ها با لبخند بهم نگاه می کردن ... بعضی ها با تایید سری تکان می دادن ... بعضی ها برام دست بلند می کردن ... یه عده هم بی تفاوت، حتی بهم نگاه نمی کردن ... یه گروه هم برای اعتراض به برگشتم تف می انداختن ... به همین منوال، زمان می گذشت ... و من به آخرین سال تحصیلی نزدیک می شدم ... همزمان تحصیل، دنبال کار می گشتم ... من اولین کسی بودم که توی اون منطقه فرصت درس خوندن رو داشتم ... دلم نمی خواست برگردم توی همون زمین و کارگری کنم ... حالا که تا اونجا پیش رفته بودم باید به نسل بعد از خودم تفاوت و تغییر رو نشون می دادم ... تا انگیزه ای برای رشد و تغییر اونها ایجاد کنم ... . ولی حقیقت این بود که هیچ چیز تغییر نکرده بود ... یه بومی سیاه، هنوز یه بومی سیاه بود ... شاید تنها جایی که حاضر می شد امثال ما رو قبول کنه، ارتش بود ... . من دنبال ایجاد تغییر در نسل آینده بودم ... اما هرگز فکر نمی کردم یه اتفاق باعث تغییر خودم بشه ... . ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے (ســرنــوشـت) نزدیک سال نو بود ... هر چند برای یه بومی سیاه، مفهومی به نام سال نو وجود نداشت ... اما مادرم همیشه به چشم فرصتی برای شاد بودن بهش نگاه می کرد ... خونه رو تمییز می کردیم ... و سعی می کردیم هر چند یه تغییر خیلی ساده ... اما بین هر سال مون یه تفاوت کوچیک ایجاد کنیم... خیلی ها به این خصلت ما می خندیدن ... اونها منتظر دلیلی برای شاد شدن بودن ... اما ما حتی در بدترین شرایط ... سعی می کردیم دلیلی برای شاد شدن بسازیم ... . ما توی خونه، نه پولی برای وسایل کریسمس داشتیم ... نه پولی برای خریدن هدیه و جشن گرفتن ... نه اعتقادی به مسیح ... مسیح هم از دید ما یه جوان سفید پوست بود ... و یکی از اهرم های فشار افرادی که سرزمین ما رو اشغال کرده بودن و ما رو به بند کشیده بودن ... مادرم و سیندی برای خرید از خونه خارج شدن ... ساعت به نیمه شب نزدیک می شد اما خبری از اونها نبود ... کم کم می شد نگرانی رو توی چشم ها و صورت همه مون دید ... پدرم دیگه طاقت نیاورد ... منم همین طور ... زدیم بیرون ... در روز که باز کردیم، کیم پشت در بود ... ایستاده بود پشت در و برای در زدن دل دل می کرد ... پدرم با دیدن چهره آشفته اون، رنگ از صورتش پرید ... . سخت ترین لحظات پیش روی ما بود ... زمانی که سفیدها مشغول جشن و شادی بودن ... ما توی قبرستان بومی ها خواهر کوچکم رو دفن می کردیم ... از خاک به خاک ... از خاکستر به خاکستر ... . مادرم خیلی آشفته بود و مدام گریه می کرد ... خیلی ها اون شب، جوان مستی که سیندی رو زیر کرده بود؛ دیده بودن ... می دونستن کیه اما برای پلیس چه اهمیتی داشت ... اونها حتی حاضر به شنیدن حرف ها و اعتراض پدرم نشدن ... و با بدرفتاری تمام، ما رو از اداره پلیس بیرون کردن ... . به همین راحتی، یه بومی سیاه دیگه ... به دست یه سفید پوست کشته شد ... هیچ کسی صدای ما رو نشنید ... هیچ کسی از حق ما دفاع نکرد ... اما اون شب، یه چیز توی من فرق کرد ... چیزی که سرنوشت رو جور دیگه ای رقم می زد. ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma