🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت20
قسمت0⃣2⃣
🍃🍃...دستام ميلرزيد.
اشکي که توي چشمام جمع شده بود، نميذاشت شماره هارو درست ببينم .
علي که گوشي رو برداشت، باصداي لرزون پرسيدم:
يادته ميگفتي اگه ميخوام جلوي سارا کم نيارم، نماز شب بخونم! نماز شب رو چجوري ميخونند؟
علي هر چي پرسيد چي شده، جواب نميدادم و فقط ميگفتم:
نماز شبو چجوري ميخونند؟
علي که اصرار رو بي فايده ديد، برام توضيح داد.
من هم بدون خداحافظي گوشي رو گذاشتم .
رفتم روي تختم دراز کشيدم تا خوابم ببره و براي نماز شب بيدار بشم .
✨چند روزي بود که احساس ميکردم حالم خيلي بهتره و احساس ضعف جلوي سارا نميکنم .
⁉️اما نميدونستم چرا سارا هم چند روزيه خوشحاله.
هميشه بعد کم محلي من تا چند روز توي خودش ميرفت.
اما اينبار خوشحال بود.
با اين حال دنبال علتش نبودم تا اينکه يک روز ظهر که بعد کلاسهام به خونه برگشتم، با تعجب ديدم پدر و مادر توي خونه هستند و توي
اتاق پذيرايي دوتا ساک مسافرتي، آماده گذاشته شده.
با تعجب از پدرم پرسيدم جايي داريد ميريد⁉️
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت21
قسمت1⃣2⃣
🍃🍃از پدرم پرسيد جايي داريد میرید⁉️
پدر هم با تعجب پاسخ داد: مگه خبر نداري!!
و بعد با صداي بلند از مادر پرسيد:
مگه به احسان نگفتي کجا ميخوايم بريم...
مادر هم که انگار خيلي عجله داشت، همينطور که داشت لوازم آرايشيش رو توي اتاق جمع ميکرد، از سارا پرسيد:
⁉️مگه خواهرت بهت نگفت.
من که از شنيدن لفظ خواهر، بدنم مورمور شده بود، نگاهي به سارا انداختم که به ديوار تکيه زده بود.
نگاه موزيانه سارا و لبخند معناداري که به لب داشت باعث شد سرم رو زير بندازم.
سارا جواب داد:
واااااي مادرجون، يادم رفت بگم.
آخه اين داداش احسان همش توي اتاقشه؛ منکه نميبينمش.
پدر ادامه داد، احسان جان من و مادرت قراره براي يه سفر کاري دو هفته اي بريم خارج از کشور.
⁉️من که همون لحظه تعمدي بودن کار سارا رو متوجه شدم، پکر شدم و باسردي با پدر و مادر خداحافظي کردم و به اتاقم رفتم.
⁉️حتي نپرسيدم کدوم کشور ميريد...
در اتاق رو که داشتم ميبستم ، برق از سرم پريد.
کليد اتاق که هميشه توي قفل در بود، برداشته شده بود.
ديگه کفري شده بودم .
با خودم آروم زمزمه ميکردم، ميدونم فردا چيکار کنم...
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
خانم زیتون😊
اینم #حی شدن من.
مدت ها بود میخواستم پلاستیک های آشپزخونه رو مرتب کنم.
با استفاده از یه جعبه ی خالی دستمال کاغذی اینکارو کردم😊
💞 @zendegiasheghane_ma
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
کیک نذری من برای تولد داداش آقای همسر😊
✍آفرین به این بانو
💞 @zendegiasheghane_ma
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
تهیه کیک پرتقالی برای اهل خونه😊
✍عالیه خداقوت به این بانو
دستور این کیک زیباشون در کانال هنرکده قرار گرفت😊👇
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#تقویم_شیعه
✴️ چهارشنبه 👈17بهمن ۱۳۹۷
فوریه2019👈30جمادی الاولی 1440
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#درمحضربزرگان
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :
💙 "دلت پاک باشه" 💙
بعضی ها ميگن: بابا دلت پاک باشد!
➖ جواب از قرآن:
آنکس که تو را خلق کرده است ، اگر فقط دل پاک کافی بود فقط میگفت آمنوا]
در حالیکه گفته :
[آمَُنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات]
یعنی هم دلت پاک باشد ، هم کارت درست باشد .😏
🔴 اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی شود .
پوستش را هم بکاری سبز نمیشود . مغز و پوست باید با هم باشد .
✅ هم دل ؛ هم عمل !!
✍خدایا ایمان و عملمان را با عنایت خاص خودت خالص گردان تا باعث شادی دل ولی غایبت در زمین باشیم
الهی امین
شبتون پرنور
یاعلی
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
هرچہ غریب اسٺ از نواده ے زهراسٺ
هرچہ شهید اسٺ از تبار حسین اسٺ
فاطمہ قبرش نهان شده ڪه بگوید
وعده ے دیدارمان مزار حسین اسٺ
السلام علیک
یا_صدیقه_الشهیده🍂
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#انرژی_مثبت
دوام بیاور ...
حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید
حتی اگر از زمین و زمانه بریدی
حتی اگر به بدترین شکلِ ممکن ، کم آوردی .
در ذهنت مرور کن ؛
تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز ، زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ، جولان می دهند
تمامِ آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمی شود ، اما شد !
تمامِ آن لحظه هایی که فکر می کردی پایانِ راه است ، اما نبود !
می بینی ؟! خدا حواسش به همه چیز هست ؛
دوام بیاور ...
سلام روزتون بخیر
💞 @zendegiasheghane_ma
👶👧👶👧👶👧👶👧
#تربیت_فرزند
پوشاندن بیش ازحد کودکان درفصل سرد باعث افزایش استرس آنها میشود وتاثیر برعکس روی ابتلا به سرما خوردگی دارد،در عوض پوشاندن لباس به اندازه کافی تاثیرات مثبتی در سلامت کودکان دارد
💞 @zendegiasheghane_ma
👶👧👶👧👶👧👶👧👶
#تربیت_فرزند
بازیهایی برای #کاهش_هراس_اجتماعی و #رفع_خجالت_و_کمرویی کودکان
۱ - مسابقه گویندگی
۲ - بازی «مصاحبه تلویزیونی»
۳ - بازی «نقل خاطره، داستان، شعر، معما و لطیفه»
۴ - بازی «چه کسی میتواند دیگران را بخنداند»
۵ - بازی «کامل کردن یک داستان»
۶ - بازی «کامل کردن یک شعر»
۷ - بازی «تکمیل جملات»
۸ - بازی «پاسخ به پرسشها»
۹ - بازی «داستان سازی با تصاویر»
۱۰ - بازی «معلم بودن»
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
💢هر روز این جملات رو به بچه ها بگید و مطمئن باشید تاثیر فوق العاده ای روشون داره ، و البته از همه مهمتر اینه که بهشون مداوم بگید که دوستشون دارید:
✨"من بهت اعتماد دارم"
✨"تو قوي هستي،ادامه بده"
✨"روزت چطور بود؟"
✨"من هميشه كنارتم"
✨"من بهت افتخار ميكنم"
✨"همه چي خوب پيش ميره"
✨"متشكرم كه به من كمك ميكني"
✨"دوستت دارم"
💞 @zendegiasheghane_ma
f01 shakhsiate mehvari 09.pdf
229.1K
📝قسمت نهم
#شخصیت_محوری
#عباسی_ولدی
فایل پی دی اف
https://eitaa.com/abbasivaladi
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 #داستان_زندگی_احسان #قسمت21 قسمت1⃣2⃣ 🍃🍃از پدرم پرسيد جايي داريد میرید⁉️ پدر هم ب
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت22
قسمت2⃣2⃣
🍃🍃 در رو محکم بستم . کيفمو پرت کردم گوشه اتاق و
خودم رو انداختم روي تخت. احساس ميکردم تمام بدنم کوفتست.
ميدونستم ديگه توان مقابله با سارا رو ندارم اما با غيظ گفتم:
کورخوندي سارا خانم...
اشک از گوشه چشمم جاري شد.
همينطور که به سقف اتاق خيره شده بودم ، نقشمو مرور ميکردم . اما
به نتيجه نميرسيدم .
ميخواستم اسباب مختصري جمع کنم و فردا که به مدرسه ميرم تا
دو هفته به خونه، برنگردم. اما نميدونستم کجا.
خونه علي که قبلا يکبار پيشنهادشو داده بود و علي چون شرايط
خونشون فراهم نبوده، جواب رد بهم دادهه بود... هتل، يا خونه اقوام.
ذهنم پر از فکر بود. به خودم گفتم ، فقط مهمه که از اينجا برم تا
اين شيطان ناکام بمونه. حالا هر کجا که باشه.
اينو گفتم و از جام سريع پا شدم .
چند دست لباس برداشتم و براي اينکه سارا از نقشم با خبر نشه، به
زور همشونو توي کيف مدرسم جا دادم .
وقتي لوازم مورد نيازم رو جمع کردم ، انگار که خيالم راحت شده
باشه، روي تخت به خواب رفتم
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت23
قسمت3⃣2⃣
🍃🍃بيدار که شدم ، مثل همیشه وضو گرفتم و نمازمو خوندم و باخدا راز و
نیاز کردم ...
از خدا خواستم تا راه حلی جلوم بذاره...
بعد هم بيسکوتي که از بيرون خريده بودم ، خوردم تا نخوام از اتاق بيرون
برم .
این شام من بود...
لحظه شماري ميکردم تا صبح بياد و راحت بشم.
ساعت نزديکاي يک نصفه شب بود و روي تخت دراز کشيده
بودم . اونقدر اضطراب داشتم که خوابم نميبرد.
تسبيحم دستم بود و مدام ذکر ميگفتم و به ساعت نگاه ميکردم .
يه لحظه صدايي اومد، گوشمو تيز کردم.
اما صدا قطع شد.
مجدد ذکرمو شروع کردم.
همينطور که مشغول ذکر بودم، دسته درب اتاق به سمت پايين کشيده
شد.
چشمشو به در دوختم و قلبم تند تند ميزد.
در به آرومي باز ميشد و قلب من تندتر ميزد.
فکر نميکردم سارا اينقدر زود بخواد نقششو پياده کنه.
در کامل باز شد و سايه سارا توي چهارچوب در قرار گرفت.
براي اينکه درست ببينم چند بار پلکامو رو باز و بسته کردم.
اما درست ميديدم اونچه باورش برای من سخت بود....
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#داستان_زندگی_احسان
#قسمت24
قسمت4⃣2⃣
🍃🍃 فضاي اتاق تاريک بود.
فقط يه نور ضعيف از بيرون، باعث شده بود سايه سارا پيدا باشه و گرچه واضح نبود اما فهميدم که سارا لباسي نپوشيده...!!!!!!
احساس کردم قلبم داره مي ايسته و بدنم کامل سست و سرد شده.
وقت فکرکردن نداشتم، اما نميدونستم بايد چه عکس العملي نشون بدم. باصداي سارا که خيلي آروم حرف ميزد، به خودم اومدم.
...بيداري؟
نگاهم مجدد به سايه افتاد، احساس کردم سارا دستش رو دراز کرده تا پريز رو بزنه و چراغ رو روشن کنه.
ديگه نتونستم خودمو کنترل کنم.
مثل برق از جام پريدم و به طرف سارا دويدم. دستم رو به سمت قفسه سينه سارا جلو بردم و با تمام توانم اونو به سمت بيرون اتاق پرت کردم.
و سريع درب رو بستم.
اونقدر محکم که خودم هم بدنم لرزيد.
به در اتاق تکيه زدم و چون کليدي براي قفل کردن نبود، محکم با کمک پاهام درب رو گرفتم.
سارا که انگار با پرتاب من، به نرده هاي طرف مقابل اتاقم خورده بود، ناله اي کرد و از جاش بلند شد. به طرف درب اتاق اومده بود و مدام دستگيره در رو فشار ميداد و فرياد ميزد، بازکن درو. بهت ميگم بازکن....
بعد از ده دقيقه اي که نااميد شده بود، که نه زورش به من ميرسيد و نه در رو باز ميکردم و جواب هم نميدادم...شروع کرد به ناسزا گفتن :
ديوونه، رواني، بي لياقت....
❌ ادامه دارد...
💞 @zendegiasheghane_ma
#تربیت_فرزند
به كودكتان
به جاي"مخالفت نكن
بگوييد: "كاري كه گفتم راانجام بده"
به جاي "فحش نده"
بگوييد: "حرف خوب بزن"
به جاي "به خاطر يك أسباب بازي دعوا نكن"
بگوييد: "باهم شریک شوید
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓
#تقویم_شیعه
تقویم نجومی اسلامی
✴️ پنجشنبه👈18بهمن ۹۷
👈7فوریه2019 👈1جمادی الثانی ۱۴۴۰
💑 حکم مباشرت :امروز نیز مثل شب قبل است و مکروه میباشد.
💑 امشب: امشب
مباشرت هنگام وقت فضیلت نماز عشا مستحب و فرزند حاصل از ان از ابدال و یاران امام زمان گردد ان شاءالله .
و همچنین بسیار خوش زبان سخنگو و خطیبی بسیار فصیح و بلیغ گردد و کلامش در دلها نفوذ خواهد کرد ان شاءالله.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓🌹💓
چه میشود نگهی هم بما کنی اقا
مرا برای غلامی سوا کنی اقا
چه میشود که شبی هم میان خلوت خود
فقط بخاطر زهرا دعا کنی اقا
فراق تو همه درد است ای طبیب دلم
چه میشود که تو دردم دوا کنی اقا
گرفته ای ز همان روز ابتدا دستم
گرفته ای و محال است رها کنی اقا
بدان امید دهم جان که روز رستاخیز
میان آن همه من را صدا کنی اقا
چقدر گریه کنم من میان روضه ی تان
که زائر حرم کربلا کنی اقا
سلامتی اقا امام زمان و تعجیل در فرجشون صلوات هدیه کنید
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
شبتون مهدوی
💞 @zendegiasheghane_ma