eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
25.3هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
86 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
"برخی عواقب هواپرستی" 💢 اگه شما چشمت رو باز بذاری تا هرچی خواست ببینه و دلت رو رها کنی تا هر لحظه از هر چیزی خوشش اومد به سمتش متمایل بشه؛👀 ⭕️ چند وقت دیگه این بیماری ها رو دچار میشی: 🔺 دیگه از لذت بخش ترین اموری که توی زندگی هست لذت نمی بری. زود بی حوصله، خسته و افسرده میشی!😤😪 باید کلی پول خرج کنی برای چند لحظه شادی و بعدش در طول روز دیگه لذت نبری...😓 به جای عشق و محبت، دشمنی ها دلت رو پر میکنه...😠 ❌ به سرعت اهل کینه توزی میشی و خیلی زود با دیگران دشمنی پیدا میکنی. ❌ علاوه بر اینا، بیماری های جسمی، عصبی میگیری و مجبوری که هزار تا درد بی درمان دیگه رو هم تحمل کنی. 🚫 و بدترین و وحشتناک ترین اثری که این طرز زندگی داره اینه که از خدا دور میشی.... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💢و بدترین و وحشتناک ترین اثری که این طرز زندگی داره اینه که از خدا دور میشی.... 🔸 خب آخه عزیزم، چرا آدم باید یه جوری زندگی کنه که از خدا دور بشه؟ 😒 🔺دور شدن از خدا در حقیقت به معنای از دست دادن بزرگترین پشتیبان زندگی انسان هست... ⭕️میدونید که روز قیامت هم بدترین عذاب بین همۀ عذاب ها اینه که «خدا به یه نفر نگاه نکنه...» ❌ و طبق روایات، کسی که هر کاری که دلش بخواد انجام بده، خدا به اون آدم نگاه نمیکنه... بزرگترین ضربه ای که هواپرستی و هرزگی به آدم میزنه اینه که آدمو از خدا دور میکنه.... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🔸 اشتباه بزرگ بعضی از آقایون اینه که به جای احترام به والدین خانم خصوصا مادرزن، در صدد رقابت با اونا بر میاد که روابط رو تیره و تار می کنه .. 🔸 در حالی که یک مدیر خوب برای اداره امور، افراد دلسوز رو به عنوان دستیار انتخاب می‌کنه تا از تجربیات اونا بهره‌مند بشه و در صدد حذف‌شون بر نمیاد 🌸 برای ورود به قلب همسرتون لازمه کلید دروازه‌اش رو داشته باشید که احترام به خانواده اش هست. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
های عزیز 😉 💖 اگر شوهرتان در کمک کردن به شما در امور خانه کم‌کاری می‌کند و شما خواهان کمک و حمایت‌های بیشتر او هستید حتما بابت کارهایی که برای شما انجام می‌دهد از او و قدردانی ویژه کنید. تشکرِ مهربانانه و همراه با روی گشاده‌ی شما حتی در موارد جزئی، نشانگر واقع‌بینی و درک و توجه شما نسبت به نقاط مثبت همسرتان است که انگیزه خوبی برای ادامه‌ی حمایتها و کمکهای اوست. ترک قدردانی و نداشتن زبان تشکر، شما را در نزد او انسانی مغرور، راحت‌طلب و قدرنشناس جلوه می‌دهد و یقینا از شما می‌کاهد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت85 از #حسرت صدایش دلم لرزید، حس می‌کردم در این مدتِ بی‌خبری از خانواده، خبر خ
💠 نگاهش روی صورتم می‌گشت و باید تکلیف این زن روشن می‌شد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا می‌شناختی؟» دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد می‌خواست بره ، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!» 💠 بی‌غیرتی سعد دلش را از جا کَند، می‌ترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من می‌خواستم خیالش را تخت کنم که (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد ، فکر می‌کرد وهابی‌ام. می‌خواستن با بهم زدن مجلس، تحریک‌شون کنن و همه رو بکشن!» که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای و حرم نذاشتن و منو نجات دادن!» 💠 می‌دید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه می‌کنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«می‌خواست به ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟» به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرف‌ها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه‌ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی‌توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم می‌رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمی‌گردی و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!» حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟» 💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمه‌چینی می‌کرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟» سرش را چرخاند، می‌خواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی می‌گشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو بمبگذاری کردن، چند نفر شدن.» 💠 مقابل چشمانم نفس‌نفس می‌زد، کلماتش را می‌شمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...» دیگر نشنیدم چه می‌گوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمی‌شد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس می‌کردم بلکه با ضجه‌ای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که به‌جای نفس، قلبم از گلو بالا می‌آمد. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به 😍😍😍😍 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
جنس تنهایی تـ❤️ـو از نخ بی مهری ماست .... 🌾🌹 🍃🌾🕊🍃🌾🕊🍃🌾🕊🍃🌾🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حضرٺ آقا،سلام حضرٺ عشق چہ ڪرده اےڪہ بپاڪرده اے قیامٺ عشق بہ غیرٺوهمه معشوقهاخیالےوپوچ فقط ٺویےڪہ به غایٺ شدے حقیقٺ عشق ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا