افراد با خودشفقتی بالا تمایل به انجام موارد زیر دارد:
مراقب خودش است.
نسبت به خود پذیرش دارد.
در هنگام پریشانی یا شکست، با خودش مهربان است.
تجربههای خود را مشابه تجربههای سایر افراد میداند.
بهجای فکر کردن به گذشته یا آینده، خود را در لحظۀ اکنون میبیند.
نسبت به خود درک دارد.
میداند که هرکسی ممکن است اشتباه کند.
✍️
خودشفقتی با رضایت عمومی از زندگی و روابط اجتماعی ارتباط مستقیم دارد و با انتقاد از خود، خلق پایین و اضطراب رابطۀ معکوس دارد. از سوی دیگر، اگر اضطراب اجتماعی دارید، ممکن است مستعد رفتارهای زیر باشید که مخالف خودشفقتی است:
مشاهدۀ خود به روشی منفی
انتقاد همیشگی از خود
مشاهدۀ موقعیتهای اجتماعی از دریچۀ درک منفی خود از خود
اجتناب از موقعیتها به دلیل ترس از انتقاد یا ارزیابی منفی
ترس از ارزیابی و قضاوت دیگران
✍️
اضطراب اجتماعی با کمبود خود شفقتی ارتباط دارد، اما بهطورقطع نمیدانیم
که آیا یکی از این دو باعث ایجاد دیگری شده است یا اینکه عامل سومی در آن دخیل است.
آنچه ما میدانیم این است که افزایش خود شفقتی برای درمان مبتلایان به اضطراب اجتماعی شیوۀ خوبی است.
✍️
معرفی کتاب
📕بهترین انتخاب: همراه با پرسشنامهای جهت شناخت بهتر خود و انتخاب همسر
✍️مؤلف: محمدصالح طیبنیا
ناشر: مهرستان، قبسات
سال چاپ: 1390
تعداد صفحات: 120 پالتویی
✅پرسشنامه ازدواج:
1️⃣اطلاعات فردی
شناسنامه ای، تحصیلاات، ویژگی های جسمانی، ویژگی های ظاهری، عادات، ورزش و تفریحات، بیماری، سابقه جراحی، سربازی، سابقه کیفری و..
2️⃣اطلاعات اقتصادی(وضعیت مالی و درآمد و مسکن)
3️⃣ویژگی های اخلاقی - تربیتی (صفات بارز، شخصیتی، حساسیت ها و...)
4️⃣ویژگی های مذهبی و اعتقادی
5️⃣ویژگی های فرهنگی سیاسی(آداب و رسوم، مطالعات، هنرها و علائق،
6️⃣اطلاعات خانوادگی و بستگان(شغل،تحصیلات،روابط خانوادگی،
7️⃣اطلاعات دوستان (مدت دوستی، قهرها، معرف ها و ..)
8️⃣ایده آل ها و آرزوها
9️⃣آینده زندگی(ویژگی های همسر مطلوب شما،شیوه برخورد با مشکلات، شغل آینده، پس انداز، مسکن، مهریه و جهیزیه و..)
🔟ناگفته ها: سابقه عقد یا نامزدی یا دوستی با جنس مخالف
معرفی کتاب (مطالعه یا دانلود):
همسرگزینی و منابع خودیار
.
امید به پیروزی
امام على (عليه السلام): «غالِبوا أنفُسَكُم عَلى تَركِ العاداتِ تَغلِبوها، و جاهِدوا أهواءَكُم تَملِكوها؛
با نفْس خود در راه ترك عادتها بستيزيد، تا بر آنها چيره گرديد و با هوسهاى خود مبارزه كنيد، تا آنها را در اختيار گيريد.»(1) بیمار #وسواسی که عادت به تکرار، چک کردن، اطمینانجویی و تأییدطلبی دارد، اگر مقابل این عادت با شهامت و صبر، ایستادگی کند، به یاری خداوند، امید به پیروزیاش زیاد است و برای این زحمتش اجر فراوانی میبرد.(2)
1. آمدی عبدالواحدبن محمد، غرر الحکم، ج۱، ص۴۷۳
2. به می سجاده رنگین کن( احکام وسواس همرا با نکات روان شناخنی)، محمدحسین قدیری، مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی ص260.
.
هدایت شده از شوخ طبعيها و حكايات طلبگي
کتاب مجازی علیه همسران (مهارت های زناشویی در فضای مجازی همراه با داستان های واقعی)
محمدحسین قدیری
نشر مهرستان
تابستان 1403
خرید نسخه چاپی در سایت های مختلف
خرید نسخه دیجیتالی در کتابخوان طاقچه
.
هدایت شده از ⚘️ قرار شاعرانه ⚘️
دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی ...
⚘️ حسین منزوی ⚘️
@gharareshaerane
کتاب بالا تخصصی است و ویژه کارشناسان احکام و روان شناسان و روان پزشکان است
باید دو جا اثر داره یک بخش پیشگیرانه که فرد قدرت داره ولی بیشتر جایگاهش در فرایند درمان است که کارشناس احکام به کمک خدمات روان شناختی و روان پزشکی میاد.
به نظرم بی اعتنایی مورد نظر فقه با معتبرترین روش درمان وسواس یعنی مواجهه و جلوگیری از پاسخ (ERP) همخوانی زیادی دارد.
بی اعتنایی یعنی ترتیب اثر ندادن به وسواس ها (فکرها، تصویرها و تکانه ها) و جلوگیری از کامپالژن ها و اجبارها.
بی اعتنایی یعنی ترتیب اثر ندادن به درخواست ذهن برای اعمال تکراری.
بی اعتنایی یعنی تنظیم خود و خودمراقبتی برای رساندن خود به متعارف
این که فرد می رود دستشویی ولی یک بار طهارت می گیرد و به تکرار بی اعتنا می شود ( هم مواجهه است هم جلوگیری از تکرار)
این که فرد وضو می گیرد یا غسل می کند ولی تکرار نمی کند ( مواجهه است + جلوگیری از پاسخ)
و...
هدایت شده از مرکز مشاوره ماوا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زنگ_تفریح
امام علی(علیه السلام) می فرمایند:
یاری خدا به تناسب تلاش آدمی است.
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد وعجــــــل فـــــــــرجهم»
#مأوا 🌹(مرکز روان درمانی ومشاوره اسلامی)
@moshaveremava
هدایت شده از استاد مؤیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر، طی ده سال، به خادمش اعتراض نکرد.
خدا عَلم هدایت نهاییِ تمام انبیاء و صُلحا و صدیقین و شهدا و پاکانِ روزگار را بر دوش چنین عزیز نوریای نهادهاست.
شنبه ۹دی۱۴۰۲
https://eitaa.com/OstadMoayyedi/2044
تذکر: آیا روزی بر شما میگذرد که به کسی اعتراض نکنید؟
برای عضویت در کانال «استاد مؤیدی» روی اینجا
بزنید.
آسیبشناسی فرقههای نوظهور
آیت الله مصباح یزدی
خاستگاه مشكلات روانی غرب
فرقههای انحرافی و رسیدن به آرامش
اضطراب
عرفان بودیسم و هندو
یوگا
آرامش
عرفان اسلامی
مرحوم آیتالله العظمی بهجت(رضواناللهعلیه) و کرامات فراوانش
بشنوید
هدایت شده از مرکز تحقیقات،آموزش و مشاوره خانواده
📌تاحالا به این فکر کردید که خانوادگی باید پیش تراپیست برید؟
یا اصلا چه زمانی احتیاج هست که کل خانواده پیش تراپیست برند؟
-پیشنهاد میکنم این عکس اسلایدی هارو بخونید تا متوجه بشید چه زمانی به خانواده درمانی نیاز هست👌🏻
————————————————
🔻خانواده همراه شماست از طریق:
https://zil.ink/khanevadeh_clinic
🌱⭕️
#سایت #مرکز_مشاوره #مشاور #روانشناسی
برای حفظ محرمانی مشخصات مراجع تغییر کرده ولی کلیت داستان واقعی است.
سلام وقت بخیر من متوجه خیانت بابام به مامانم شدم. خودم متاهلم. بابام مغازه پوشاک و روسری زنانه داره من بهش مشکوک شدم چون میریم مغازه میبینم مغازه بسته زنگ میزنیم الکی میگه تو مغازه ام. دروغ زیاد میگه. مامانم خیلی بهش اعتمادداره من دیدم یه شماره به اسم مرد تو گوشیش هست اما صدای زنه. تو خونه جوابش رو نمیده یا ما باشیم جواب نمیده.رفتم روبیکا بابام رو رویگوشی خودم وصل کردم دیروز دیدم دختره یه کلیپ عاشقانه فرستاده . پیام داده بود داری اذیتم میکنی هم با منی هم با زنت؟! طلاقش بده. رفتار بابامم یه بار خوبه با مامانم یه بار بد. من دیگه دیشب به مامانم گفتم و به اون دخترم پیام تهدید دادم دیگه امروز بابام حاشا میکرد و رد میکرد و میگفت چیزی بینمون نیست حالا میخوام بدونم پیام های دختره رو نشون مامانم بدم تا کاملا بفهمه بابام داره خیانت میکنه یا نه چون من دیشب فقط گفتم شک کردم نگفتم پیام هاشون رو دارم
نمونه بالا را خواندید؟
نمونه های دیگر را با تحلیل روان شناختی در کتاب مجازی علیه همسران بخوانید.
✍️
The axe forgets what the tree remembers
تبر فراموش می کنه و درخت در ذهنش می ماند.
#پیمان_شکنی در رابطه زناشویی از یاد پیمان شکن زود می رود ولی #قربانی در یادش ماندگار خواهد بود در مشاوره ها پیمان شکن می گوید بابا من ی غلطی کردم چرا زندگی به روال بر نمی گردد با این که عذرخواهی کردم!
✍️معرفی کتاب: مجازی علیه همسران
سال نشر: تابستان 1403 (داغه تازه از تنور نشر درآمده) 😂😁
داستان: تسبيح هدف
محمدحسین قدیری
زندگي ماشيني کاري کرده که از صبح تا شب دنبال يه لقمه نون حلال بدووم و شب به شب خسته و کوفته به خونه برگردم. اون شب وقتي به خانه برگشتم براساس برنامه اي که داشتم قسمتي از وقتم را به دخترم #مليکا و پسرم #ايليا اختصاص داده بودم.
هنوز گرد هم ننشسته بوديم که #برق، بدون سابقه قبلي، رفت. حلقه وار دور هم نشستم و ايليا، چراغ گوشي همراهش را روشن کرد. نور گوشي حلقة نشست ما را تنگ تر و صميمي تر کرده بود. اگر چه از برق رفتن ناراحت شده بودم، ولي بچه ها چون مي ديدند احتمالا زمان بيشتر دور هم خواهيم بود، شادتر بودند. مليکا که حسابي بابايي بود با خواهش و اصرار گفت: باباجون دلم مي خواد تو اين تاريکي ما رو مهمون يکي از خاطرات ايام کودکي تون کنين.
راستش براي من انتخاب ناب ترين خاطره زندگي ام زياد سخت نبود چون اون خاطره را هر روز مرور مي کردم و شده بود جزي از زندگي ام. رو کردم به فرزندانم و گفتم: خب يه شرطي داره و اون اين که اين خاطره را به عنوان هديه اي معنوي از من قبول کنن و تو زندگي به کار ببرن؟ با تأييد اونا شروع کردم به تعريف ماندگارترين خاطره زندگيم خاطره اي که بي اختيار گاهي آسمون چهره ام را با نم نم اشکم باروني مي کرد:
وقتي کوچيک بودم کمي شيطون بودم يه چيزي تو مايه هاي داداشت ايليا، البته کمي رقيق تر. مادرم -خدا رحمتش کنه-يه صندوقچه قديمي داشت که طلاها، چيزهاي قيمتي و عتيقه اش را توش نگه مي داشت. دلم لک مي زد خودم را به اون صندوقچه که يادگاري مادربزرگم بود، برسونم و داخل اون را ببينم. مادرم هميشه اون را از دسترسم دور مي کرد و من بيشتر حساس مي شدم که سر در بياورم که داخل اون چيه؟گاهي هم مادرم وقتي مي ديد من خيلي اصرار دارم داخل اون را ببينم آن را مي آورد و يکي يکي وسايلش را بيرون مي آورد و نشان مي داد.
از بين همه اونا چشمم يک تسبيح سنگي و قيمتي را گرفته بود. هميشه از مامانم مي خواستم که اون را به من بدهد. مادرم نيز مي گفت: اين يه تسبيح عادي نيست؛ چون هم يادگار مادر بزرگ است که از کربلا آورده و ديگر اين که از سنگ هاي بسيار کم ياب و قيمتي است و مي ترسد که پاره شود و مهره هايش گم و گور شود. راستش وقتي مامانم باهام حرف مي زد که نبايد آن را براي خودم بردارم راضي مي شدم، ولي بعد از مدتي دوباره وسوسه مي شدم خودم را به اون برسونم و برش دارم.
بزرگ تر شده بودم و دبيرستاني. يک سال ايام عيد، موقع خونه تکوني، وقتي از مدرسه برگشتم، صندوقچه را کف اتاق ديدم. مادرم به شدت مشغول غبارروبي و گردگيري بود. کمي دور و بر صندوقچه پرسه زدم تا اين که وقتي مامانم براي شستن ظرف ها به آشپزخانه رفت خودم را به اون رسوندم و سريع از بين همه اونا تسبيح را برداشتم داشتم به بقيه وسائل و چند چيز عتيقه نگاه مي کردم که متوجه صداي مامانم شدم: سعيد سعيدجان
صدا نزديک تر و نزديک تر مي شد من که نمي خواستم مادرم بفهمه که بدون اجازش سر صندوقچه رفته ام با عجله در صندوقچه را بستم. مامانم که وارد اتاق شد، براي رد گم کني، وانمود کردنم که دارم تو کيف مدرسه ام دنبال چيزي مي گردم. اي داد بي داد. يادم رفته بود که تسبيح را داخل صندوقچه بگذارم وقتي مامانم رسيد به من گفت: معلومه حواست کجاس؟ يه ساعته دارم صدات مي زنم. تسبيح را داخل کيف انداختم و در کيف را بستم و با لکنت گفتم: ب با با من بودين؟ مامان خنديد و گفت پ نه پ. با ديوار بودم.
پسر حواست کجاس؟ پاشو، پاشو که نون نداريم و برا شام چيزي نپختم جنگي خودت را به نونوايي بروسون و...هنوز صحبت مامان تموم نشده بود که بلند شدم و با لبخند گفتم: شما جون بخواه کي يه که بده. مامان با دستة جارويي که دستش بود با شوخي کمي دنبالم دويد و من در حالي که مي خنديدم با او خداحافظي کردم و از منزل خارج شدم.
چند روز از آن ماجرا گذشت. يک روز ساعت ورزش دوستم، مهدي، از من اجازه گرفت که قبل از بازي ساعتش را داخل کيفم بگذارد. وقتي سر کيفم رفت، صداي او توجه همکلاسي ها را به خود جلب کرد: اُه اُه اُه
بچه ها اينجا رو نگاه کنين. چه تسبيح مشتيِ باحالي. با ناراحتي خودم را به مهدي رسوندم: کي به تو گفت که اون را برش داري؟ بدش به من ياالله زودباش. مهدي با شيطنت گفت: خب باشه بابا نميخوام که بخورمش نگاهش مي کنم بعدشم اگه نخواستي بهم هديه بدي مجبوري به زور بهم يادگاري بدي.
ادامه داره..