8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای شرح شفاعت تو مشهور، سلام
آمیزهای از کرامت و نور، سلام
گویند زیارت تو حج فقراست
برگنبد و بارگاهت از دور سلام😔✋
صلی الله علیک یا علی ابن موسی الرضا💚
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫
🌼شتر را به نمد داغ میکنند
🌱شتری از صاحب خود به شتری دیگر شکایت
کرد که همواره بارهای گران بر پشت من
میگذارد و مرا طاقت تحمل آن نیست.
شتر پرسید: بار او چه چیز است که از
حمل آن عاجزی؟ گفت: اغلب اوقات نمک
است. گفت: اگر در راه جوی آبی باشد،
یکی دو مرتبه در آن جوی آب بخواب تا
نمکها آب شود و بار تو سبک گردد و
نقصان به صاحب تو رسد تا بعد از این
تو را رنجه ندارد. شتر به سخن ناصح
عمل کرد. صاحب شتر دریافت که خوابیدن
شتر در میان آب، به سبب ضعف و
بیقوتی نیست، بلکه از روی حیله است.
پس این بار نمد بارش کرد. شتر سادهلوح
به طریق معهود، در میان آب خوابید، ولی
بارش دو چندان شد.
صاحب شتر به زجر ، بلندش کرد و شتر
از بیم چوب، دیگر هرگز در میان آب نخوابید
و این مثل ساخته شد که :شتر را به نمد
داغ میکنند.🌱
نیرنگ و فریب ، سرانجامی جز شکست ندارد
📌#داستانهای_عبرت_آموز📖
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه عشق واقعی باشه …🌱
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🔴 #سیاستهای_زنانه
💠 لباس آشپزی را براي شوهر و لباس تميز و گرانقيمت را برای مهمانی اختصاص ندهيد!
💠 بلكه بهترين و تميزترين لباس را برای شوهر خود بپوشيد! و از نتایج آن لذت ببرید!
💠 هر چند وقت یکبار، عطر و ادکن و لباس خود را عوض کنید چرا که مردها از ایجاد تنوّع در اطراف خود به وجد میآیند.
💠 مهم این است که شوهرتان احساس کند که برایش ارزش قائل هستید و برای لذّت و آرامش او وقت میگذارید.
💠 همیشه برای پوشش، عطر و آرایش خود سلیقهی همسرتان را جویا شوید تا ظاهرتان صد در صد، برای او خوشایند و لذتبخش باشد.
#همسرداری
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅یه جمله قشنگ از یکی شنیدم که میگفت:
«تو نمیتونی چیزی که قسمت کس دیگه هست رو ازش بگیری »
حالا شما هی رقـ.ـابت کن
هی تقلید کن
هی فکر کن از کسی جلوتر رفتی
ولی حقیقت اینه
چیزی که خدا برای یکی دیگه قسمت کرده
دست هیچکس دیگه بهش نمی رسه
دیر یا زود سهم خودش میشه
پس تو زندگی دنبال
قسمت خودت باش✨🤍
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
سرگذشت
برشی_از_یک_زندگی
عشق_قدیمی
قسمت_هفتم
روز عقد،، صبح زود بیدارشدم و رفتم آرایشگاه و دستی به سر و صورت و ریش و سبیلم کشیدم و برگشتم خونه….
مامان تا منو دید کلی قربون صدقه ام رفت و بعد گفت:عروس اماده است برو سر کوچه ،آرایشگاه سهیلا خانم و معصومه رو بیار….
گفتم:چشم مامان….
رفتم دنبال عروس….عروس روبند داشت و هنوز صورتشو درست ندیده بودم….به همراه عروس برگشتم خونه……
داخل حیاط میز و صندلی چیده بودند و مهمونا با دیدنمون دست زدند و کل کشیدند…..
بالاخره سر سفره ی عقد خطبه خونده شد و منو معصومه رسما زن و شوهر شدیم….
بعداز اینکه تعدادی از مهمونا رفتند مامان صدام زد و گفت:حسین جان دست خانمتو بگیر و بیایید این اتاق استراحت کنید….
گفتم:چشم…..
اما روم نشد دستشو بگیرم و حتی نمیدونستم چی صداش کنم…همسرم…؟؟خانمم؟؟؟معصومه جان؟؟؟؟
در نهایت از شرم و خجالت گفتم:معصومه خانم بفرمایید داخل اتاق استراحت کنیم….
معصومه بیچاره هم که هنوز روبند روی صورتش بود مونده بود چطوری حرکت کنه که نخوره زمین……
وقتی دیدم نمیتونه جلوی پاشو ببینه رفتم جلوتر و گوشه ی چادرشو گرفتم و راهنمایی کردم بطرف اتاق و گفتم:بفرمایید ….من کمکتون میکنم…………….
مامان که داخل اتاق بود به من گفت:حسین!!کمک کن عروس لباس راحت بپوشه….
مامان اینو گفت و از اتاق خارج شد و در رو هم بست…..
وای که داشتم از خجالت میمردم…..عروس هم با همون روبند یه گوشه نشسته بود،،،انگار از من خجالتی تر بود……
رفتم سمت پنجره و پرده رو زدم کنار….توی حیاط همهمه ایی بود و همه داشتند میز ناهار رو میچیدند…..
مامان تا منو پشت پنجره دید چشم غره ایی رفت که فهمیدم که باید پرده رو بندازم……
پرده رو انداختم و برگشتم سمت معصومه…..مونده بودم چطوری سر صحبت رو باز کنم……
در نهایت گفتم:معصومه خانم!شما گرمتون نیست؟؟؟اجازه بدید کمکتون کنم تا چادر رو از روی سرتون برداریم…..
معصومه حرفی نزد و من رفتم کنارش نشستم و روبندشو بالا زدم…..
اونجا بود که برای اولین بار چهره اشو دیدم…..صورتش قشنگ بود،،به دلم نشست….پوست سفید و چشم و ابرو و موهای مشکی داشت…..
با دیدنش هر دو بهم لبخند زدیم…..بعد کمکش کردم و لباس عروس و توریشو عوض کرد و لباس راحتی پوشید….از خجالت زود بلند شدم و مشغول عوض کردن لباسهای خودم شدم….
خلاصه لباس راحتی پوشیدیم کنار هم نشستیم…..همون لحظه برامون توی یه سینی ناهار اوردند…..باهم ناهار رو خوردیم وکمی حرف زدیم……
از انتخاب مامان خداروشکر کردم چون معصومه هم نجیب بود و هم زیبا و باوقار……
کمکم خجالت معصومه هم کم شد چند کلمه ایی حرف زد….
کمکم مهمونا رفتند و معصومه هم باید با خانواده اش میرفت….بهش گفتم:برات نامه مینویسم………..
معصومه همگرفته و ناراحت قبول کرد ،،انگار دوست نداشت برم……..
موقعی که میخواستیم از اتاق بیاییم پیشاپیش خداحافظی کردم چون صبح زود باید میرفتم….
اون روز خیلی بهم خوش گذشت و فردا صبح برگشتم جبهه اما با این تفاوت که دلم پیش معصومه مونده بود……
ادامه دارد…..
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
هیچ نیرویی به اندازه "دوستت دارم "زن را متحول نمی کند
اگر به او بگویی دوستش داری
هزار هزار غزل عاشقانه برایت می سراید .
با گریه هایت اشک می ریزد
با لبخندت از ته دل می خندد
تب کنی واقعا برایت میمیرد.
زیباترین لباسها رابرایت می پوشد
خوشبوترین عطرها را می زند .
در آغوشش آرامش موج می زند
وبا بوسه هایش کامت راشیرین می کند.
هیچ نیرویی نمی تواند این زن عاشق را نابود کند
جز اینکه "به دروغ به او گفته باشی دوستش داری "
آنگاه نه عاشقانه ای می سراید
نه لبخند می زند
آن گاه زن به همین سادگی میمیرد
زن را زنانه بفهمیم
زن را دوست داشته باشیم
دوستت دارم هایمان دروغ نباشد…♥️
#همسرداری
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم ها قدر چیزهای مفت رو نمیدونن....
حکایت #بهلول
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
📝
#پندانه
ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ آدمى ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ نکن ،حتى ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ!
ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ که ﺑﻴﻞ ﺑﺰنى ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ کرم ﺗﻮﺵ ﭘﻴﺪﺍ میکنی
ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ کسی ﺣﺴﺎﺩﺕ نکن ﺑﺨﺎﻃﺮ نعمتی که خدا به ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ...
زیرا ﺗﻮ نمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چیزی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ...
ﻭ غمگین ﻣﺒﺎﺵ ﻭقتی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ چیزی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺯيرا ﺗﻮ نمى دانى ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چيزى ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ .
پس همیشه شاکر ﺑﺎﺵ
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کال کباب شمالی ...
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---