#هر_دو_بدانیم
"همدیگر را بفهمید!!!"
🍃 فرض کنید همسر شما کمی زود از کوره در میره و این ویژگی شخصیتی ایشون هست، با همچین فردی نباید تو شرایط بحث و دعوا دهن به دهن گذاشت چون اینکار فقط و فقط باعث تشدید تنش میشه.
👈 سکوت و گفتن جمله «حق با شماست!» میتونه بهترین تصمیم یک زن یا مرد با سیاست باشه که در شرایط بحرانی همسرشو آروم میکنه.
✅ اما این نکته رو در نظر بگیرید که حتماً وقتی حال هر دوتون خوب هست، در مورد اون موضوع با هم حرف بزنید...
#همسرداری
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه #خواهر داری این ویدیو رو حتما ببین..
قدر خواهرتون بدون🙏❤️
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
#هر_دو_بدانیم
"همدیگر را بفهمید!!!"
🍃 فرض کنید همسر شما کمی زود از کوره در میره و این ویژگی شخصیتی ایشون هست، با همچین فردی نباید تو شرایط بحث و دعوا دهن به دهن گذاشت چون اینکار فقط و فقط باعث تشدید تنش میشه.
👈 سکوت و گفتن جمله «حق با شماست!» میتونه بهترین تصمیم یک زن یا مرد با سیاست باشه که در شرایط بحرانی همسرشو آروم میکنه.
✅ اما این نکته رو در نظر بگیرید که حتماً وقتی حال هر دوتون خوب هست، در مورد اون موضوع با هم حرف بزنید...
#همسرداری
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه #خواهر داری این ویدیو رو حتما ببین..
قدر خواهرتون بدون🙏❤️
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
#سرگذشت
#منشی
#صبا
#پارت_هفتم🌺
امید گفت:باید برای آینده ی شقایق تلاش کنم و پس انداز داشته باشم بخاطر همین باید تا دیروقت کار کنم……
گفتم:ما به اندازه ی کافی پس انداز داریم و بابا هم هر ماه و هر سال به حسابم پول واریز میکنه ،بنظرم کافیه ،،مگه نه؟؟؟
امید گفت:بس کن صبا!!!من کارمو دوست دارم و دلم میخواهد تا توانایی دارم کار کنم …..
دیگه حرفی نزدم…..
گذشت….یکماهی بود هیچ رابطه ایی نداشتیم یا من خواب بودم یا اگه بیدار میموندم به شقایق میرسیدم
و یا اگه پیش قدم میشدم میگفت:خسته ام بگیر بخواب…..
بعداز اون یک ماه به یکباره امید با من خیلی خیلی مهربون شد مثلا حرفهای عاشقونه ایی که توی این شش سال اصلا بهم نگفته بود رو میزد و مرتب هوامو داشت و روزهای تعطیل با شقایق سرگرم میشد تا من باصطلاح استراحت کنم……
برام جای تعجب داشت اما خوشحال هم بودم که با من خیلی مهربونه چون اخلاق و رفتار امید جوری بود که باید بهش اهمیت میدادی وگرنه اصلا نمیتونست وبلد نبود منت بکشه……
دو ماهی غرق در مهر و محبت و مهربونی بودم که بعداز دو ماه یهو عوض شد…..دیگه نه به من توجه کرد و نه به شقایق…..
با خودم گفتم :اگه توی زندگی تنوع ایجاد کنم درست میشه ،،،باید کاری کنم که بیشتر درگیر خونه و خونواده بشه………
با این فکر دوباره باردار شدم تا یه بچه ی دیگه ایی بدنیا بیارم تا دل امید بیشتر به زندگی گرم بشه………..
دختر دومم بنام شادی هم بدنیا اومد و شور و حال به خونه برگشت……اما فقط یکسال این اشتقیاق توی زندگیمون دووم اورد و دوباره امید بی توجه به ما سه نفر بیشتر وقتشو داخل مطب گذروند………….
با وجود شادی بجای امید من بیشتر درگیر بچه ها و کارهای خونه و خرید و مدرسه بردن و اوردن غیره شدم………
از نظر مالی مشکلی نداشتم چون هم امید خوب درامد داشت هم بابا بیش از حد توی دست و بالم پول میریخت ولی همیشه حس تنهایی منو اذیتم میکردچون امید رو نمیدیدم …..
امید به مرور کارشو بیشتر کرد و حتی بعضی شبها با دکتر فرزاد توی همون ساختمون پزشکان میموند……..
یه شب بهش اعتراض کردم و گفتم:امید!تو خودتو غرق کار کردی و به منو بچه ها اصلا توجه نمیکنی و منو با بچه ها دست تنها گذاشتی…..
امید گفت:چرا تنها؟؟؟دستشون درد نکنه هم مامانت و هم مامانم و هم خواهر وبرادرت کلی کمکت میکنند و همیشه دوروبرتن ……اگه نمیتونی و نیاز به پرستار داری برات استخدام کنم…..
گفتم:امید حرف من اینکه تنهام……
به شوخی گرفت و گفت:دو تا بچه و چندنفر خانواده باز تنهایی؟؟؟
گفتم:بنظرت من یه خانم ۲۸ساله هیچ نیاز دیگه ایی ندارم؟؟؟
یه اخم کوچولو کرد وگفت:خب چیکار کنم صبا؟؟؟؟من هم تمام وقت کار میکنم برای شماها دیگه….…طلبکار هم هستی….!!من اگه شب رونمیام خونه با دکتر داریم روی مقاله کار میکنیم برای یه سمینار……دنبال عشق و حال نیستم که………
گفتم:حالا یه مقاله رو بیخیال شو و یکی از سمینارها رو نرو ،،مگه چی میشه؟؟؟؟
عصبی گفت:بیسوادی و نمیفهمی ….اگه سواد داشتی اونوقت متوجه میشدی که این مقاله ها و سمینارها چقدر مهمه…….
با این حرفش خفه خون گرفتم و با خودم گفتم:فکر میکنی چرا دانشگاه نرفتم؟؟؟بخاطر تو و بچه ها…..حالا بهم میگی بیسواد…؟؟
همیشه تمام درد ولهامو به نازنین میگفتم و اونو رازدار خودم میدونستم و بیشتر از نسرین باهاش صمیمی بودم……
اون روز تمام حرفهای امید رو به نازنین تعریف کردم…..
نازنین گفت:فکر کنم باید بیشتر به خودت برسی…..مثلا توی ارایش و مدل و رنگ لباس و مو و غیره تغییر ایجاد کن و تنوع داشته باش تا امید رو به خودت جلب کنی…….
تصمیم گرفتم همون کار رو انجام بدم…..یه روز اول بچه هارو بردم پیش مامان و از همونجا رفتم چند دست لباس لباس خیلی قشنگ خریدم و بعد رفتم آرایشگاه و حسابی از این رو به اون رو شدم ……
برگشتم خونه و غذا خوشمزه پختم و منتظر امید شدم………..(مثل اکثر خانمهای خانه دار )..
ادامه دارد…..
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آب بندی کردن گمج ...
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گدای محبت و احترام نباش...
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
25.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهی شوریده شکم پر ...
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه کسی اشتباهی کرد و ازتون عذر خواهی کرد اونو ببخشید...
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«یا الله »❤️🌸
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
۲ مهر ۱۴۰۳
۲ مهر ۱۴۰۳
۲ مهر ۱۴۰۳