#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_شصت_هشت🌺
میدونستم خانواده ام هرچی هم فهمیدن برای حفظ ابروشون هم شده به کسی چیزی نمیگن..تازه فهمیدم داداشم چراباهام حرف نمیزدنگاهم نمیکرد..عموم مغازه داربودصبح زودازخونه زدبیرون،بعدازرفتن عموم لباسهام روپوشیدم که به برم خونمون..زن عموتواشپزخونه داشت صبحانه میخورد..تامن رو دید لباس پوشیدم گفت....صبح به این زودی کجا،بهش سلام کردم گفتم میخوام برم خونمون،زن عموم خندیدگفت فکرکردی بابات فرش قرمز برات پهن کرده الان میگه بفرما..دیگه حوصله تیکه های زن عموم نداشتم..گفتم..هرجاباشم،،بهترازاینجا
وتیکه های شماست..منتظر جوابش نموندم زدم بیرون..پولی نداشتم که سوارماشین بشم..بایدتاخونه روپیاده میرفتم راه نزدیکی نبود..بعداز یک ساعت پیاده روی رسیدم خونمون..جرات زنگ زدن نداشتم،از برخورد بابام ومامانم میترسیدم..ده دقیقه ای جلوی اپارتمان نشستم که یکی ازهمسایه ها امد بیرون..بادیدن من ذوق زده شد..گفت رعناخانم خودتونید..سلام کردم گفتم بله،گفت خداروشکرسالم هستیدوحالتون خوبه..ازش تشکرکردم رفتم
ادامه....
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگی می گفت : کاری که ((یک آفرین)) درست می کند گاهی ((دو آفرین)) در تربیت خراب می کند ، لطفا مکان مناسب محبت کردن را پیدا کنید !
#دکترعزیزی
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫
ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼
ـ🌼🤍🌼🤍🌼
🌺حکایت همسر نیکو✨
✍️زنی بود که بیشتر وقتها همسرش در مسافرت بود. این زن همیشه بخاطر همسرش و بخاطر فرزندانش می ترسید که دچار فتنه نشوند.
روزی همسرش به پیشش آمد وبه او گفت که هر بار ،در طی سفر ، حالتی به من دست می دهد که برایم عجیب است؛ انگار که چیزی مرا از انجام دادن کار حرام باز می دارد. حال چه این کار حرام، یک نگاه کردن باشد یا تلفن کردن باشد و یا چیزهای دیگر….
و در روز دیگری پسر بزرگش به پیشش آمد و از مادرش پرسید: مادرم چه دعایی برایم می کنی؟!!!!
من هنگامی که با دوستانم به کنار مدارس دخترانه میرویم؛ قلبم حالت گرفتگی دارد. پس از آنجا بر می گردم…
دوستانم شماره تلفن دخترها را به من می دهند. و هنگامی که به آنها زنگ می زنم باز همان حالت گرفتگی در من بوجود می آید، تا وقتی که تلفن راقطع کنم و سر جایم بنشینم
و حتی وقتی که بر روی اینترنت هستم ، چیزی مرا از انجام دادن حرام باز می دارد؛ حتی اگر یک نظر کردن به عکسی باشد…
پس زن آنها را با خبر کرد به این که بعد از هر نماز این دعا را میخوانده:
« ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺇﻧﻲ ﺃﺳﺘﻮﺩﻋﻚ ﺩﻳﻨﻲ ﻭﺍﻣﺎﻧﺘﻲ ﻭ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﻗﻠﺒﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﺳﻤﻌﻬﻢ ﻭ ﺟﻤﻴﻊ ﺟﻮﺍﺭﺣﻬﻢ »
(خداوندا همانا من دینم و امانت هایم و فرزندانم و همسرم و قلبم و قلب فرزندانم و قلب همسرم و گوشهایشان را و چشم هایشان را و تمام اعضای بدنشان را در دست تو یا الله، به امانت می گذارم که نگهدارشان باشی )
📌#داستانهای_عبرت_آموز📖
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهی خوشمزه ...
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_شصت_نه🌺
اپارتمانمونطبقه سوم بودرفتم بالاوگوشم روچسبوندم به درشایدصدای بشنوم
ولی سکوت کامل بود..روپله چنددقیقه ای نشستم..بعدآروم چندضربه به درزدم
شایدمامانم بیدارباشه وبشنوه..طولی نکشیدکه مامانم درروبازکرد..بادیدن من دستش روگذاشت جلو دهنش که جیغ نزنه..اروم بهم اشاره کردبرم تو..کفشهام رودراوردم بی سرصدارفتم تو,دوستداشتم ازخوشحالی جیغ بزنم..اون لحظه تازه قدرارامش خونهروفهمیدم..واقعاهیچ جاخونه ی خودآدم نمیشد..بابام خواب بودبامامانم رفتیم تواتاق همدیگر وبغل کردیم..ارومگریه میکردیم.خیلی شرمنده ی مامانم بودم..خوب که نگاهش کردم دیدم چقدرشکسته شده..شایدازمرگ شیرین انقدرداغون نشده بودکهازگمشدن وبی خبریه من شده بود..بعدازاینکه یه دل سیرهمدیگررونگاه کردیم..مامانم گفت رعنانبایدمیومدی اینجا..کاش چندوقتی خونه ی عموت میموندی..تایه کم پدروبرادرهات آروم میشدن.گفتم خودتاخلاق زن عمورومیدونی ازدیشب سوهان روح وروانمه...
ادامه...
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ی آدم ها وقتی بیش از اندازه
بهشون محبت کنید ،قدر محبت تون
رو نمیدونن ...
#اشکان_حُریت
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دمنوش سیب دارچین😋
توی فصل پاییز بهترین دمنوش واسه کسانی که
سرماخوردگی دارن همینه
مواد لازم :
سیب ۲ عدد
پودر دارچین ½ ق چ
آب ۲ پیمانه
هل ۲ عدد
🍃❤️🍃
#ایدههای_باسلیقگی
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_هفتاد🌺
مامانم گفت خیره سری تو وشیرین زندگیمون رونابودکردین ..گفتم میدونم نادونی کردم واشتباهاتم زیاده.ولی من خیلی سعی کردم به شیرین بفهمونم میلادپسرخوبی نیست ولی باورنکرد..مامانم گفت بابات تو رو مقصرمرگ شیرین میدونه ومیگهتوباعث اشناییه این دوتاشدی..دوستیه توبااون پسره باعث تمام این بدبختیهاشد.داشتیم بامامانم اروم حرف میزدیم که صدای زنگ امد..یکی دستش روگذاشته بودروزنگ وقصدبرداشتن نداشت..مامانم که ترسیده بودگفت رعناازاتاق بیرون نیا..رفت بیرون ،تادرروبازکردصدای برادرم به گوشم رسید..میگفت غلط کرده پاش روتواین خونه گذاشته،شیرین روکه کشت..تااین پیرمردبدبختم نکشه ول کن نیست دختره ی هرزه..تاحالاداداشم رواینقدرعصبانی ندیده بودم هرچی مامانم سعی میکردارومش کنه فایده نداشت،فهمیدم زن عموم بهش خبرداده
باسرصدای داداشم باباهم بیدار شد و فهمید من برگشتم خونه و..ازترس داشتم میلرزیدم..یدفعه دراتاق بازشدداداشم امدتو،گفت توفلان فلان شده غلط کردی پاتوگذاشتی تواین خونه...
ادامه ...
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز خانواده آن را نگو ، حتی مادر و خواهرت
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---