eitaa logo
زندگی شیرین🌱
51.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
8.9هزار ویدیو
0 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴 https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e رزرو تبلیغات👆 تبادل انجام نمیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون یکسال نامزدی منو کمال در آرامش و خوشی گذشت..در عرض این یکسال اصلا چیزی ندیدم.شروع کردیم به تدارک عروسی،.جهیزیه ی خیلی خوبی بابا و مامان برام خریدند و داخل یکی از اتاقهای مادرکمال چیدند..هیچ وقت توی دوران نامزدی تنها نبودیم ما برای عروسی رسمهای خاصی داشتیم مثلا حتما لباس عروس و کفش پاشنه دار باید میخریدیم که کمال زحمتشو کشید…همه چی خوب و قشنگ پیش میرفت تا شب حنابندون رقص و‌پایکوبی و کادو و شام و همه و همه به راه بود تا اینکه بعداز شام یهو برقها رفت(اون موقع ها قطعی برق عادی بود و حتی ساعتهای خاموشی داشتیم).شمع ها و چراغها روشن شد.مهمونها کم کم به بهانه ی تاریکی رفتند..یه عدده کمی از نزدیکان مونده بود که مادر کمال به مامان گفت:بهتره عروس و داماد برت استراحت کنند..مامان قبول کرد و داخل یکی از اتاقها رختخواب منو کمال رو پهن کرد و من رفتم داخل اتاق نشستم که احساس کردم دوباره اون سایه رو دیدم ... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎ 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 وقتی تصمیم گرفتیم باهم زندگی کنیم هیچی توخونه نداشتم وضعیتم خیلی بد بود..خودم تنهایی تمام خونم روتمیزکردم تویکی ازاتاقهایه کم خرت وپرت گذاشته بودم همه آوردم بیرون شستم چیدیم توخونه..بعدرفتم خونه ی بابام لباس هام روجمع کردم اوردم..ولی نه گازداشتم برای پخت پزنه نه تخت کل وسایل خونم یه موکت بودچندتاکاسه بشقاب..انقدربابام بهم فشاراورده بودکه به این شرایط راضی بودم فقط میخواستم مستقل باشم منت کسی روسرم نباشه من بعدازمرگ مجیدتمام وسایل برقیم روداده بودم به مامانم فقط یه یخچال داشتم..ولی بازم میگفتم عیبی نداره خودمون هرجور شده درستش میکنیم..یه شب داداشم امدخونم که باهام صحبت کنه برگردم اماگفتم من دیگه برنمیگردم..روی پیک‌نیک غذادرست میکردم تایه مدت روموکت میخوابیدیم.من زندگی کنارعلیرضارواینجوری شروع کردم..چون بدون اجازه بابام ازخونه رفته بودم باهام لج افتاده بودبه داداشام گفته بودحق نداریدبریدخونه ی مهسا... ادامه در پارت بعدی 👇 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 میدونستم خانواده ام هرچی هم فهمیدن برای حفظ ابروشون هم شده به کسی چیزی نمیگن..تازه فهمیدم داداشم چراباهام حرف نمیزدنگاهم نمیکرد..عموم مغازه داربودصبح زودازخونه زدبیرون،بعدازرفتن عموم لباسهام روپوشیدم که‌ به برم خونمون..زن عموتواشپزخونه داشت صبحانه میخورد..تامن رو دید لباس پوشیدم گفت....صبح به این زودی کجا،بهش سلام کردم گفتم میخوام برم خونمون،زن عموم خندیدگفت فکرکردی بابات فرش قرمز برات پهن کرده الان میگه بفرما..دیگه حوصله تیکه های زن عموم نداشتم..گفتم..هرجاباشم،،بهترازاینجا وتیکه های شماست..منتظر جوابش نموندم زدم بیرون..پولی نداشتم که سوارماشین بشم..بایدتاخونه روپیاده میرفتم راه نزدیکی نبود..بعداز یک ساعت پیاده روی رسیدم خونمون..جرات زنگ زدن نداشتم،از برخورد بابام ومامانم میترسیدم..ده دقیقه ای جلوی اپارتمان نشستم که یکی ازهمسایه ها امد بیرون..بادیدن من ذوق زده شد..گفت رعناخانم خودتونید..سلام کردم گفتم بله،گفت خداروشکرسالم هستیدوحالتون خوبه..ازش تشکرکردم رفتم ادامه.... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 یه روزکه مامانم مدرسه بودومن کلاس داشتم رایان رواماده کردم وبردمش پایین پیش مادرشوهرم رایان بچه ای نبودکه پشت سرم گریه کنه ولی اون روزتامیخواستم برم میومدجلوی دراپارتمان وگریه میکرد چندباری تاتوی راپله میرفتم ولی میدیدم خیلی بیقراری میکنه دوباره برمیگشتم مادرشوهرم گفت مریم یکساعتی دیرتربرو امروزقرارارین بیادپیشم اون امدتوبروباهم بازی میکنن سرگرم میشن..گفتم خودتون به مهسازنگزدیدگفت نه به محسن زنگزدم وگفتم ارین روبیارن قرارامروزبیاره اینجا ،یک ساعتی موندم دخترکوچیکه خواهرشم ستاره که هشت سالش بود امدولی خبری ازمهسامحسن نشدبه مادرشوهرم گفتم خیلی دیرم شده بایدبرم..رایان رومادرشوهرم بغل کردکه باستاره سرگرمش کنه ولی چشم ازمن برنمیداشت میترسیدتنهاش بذارم ای کاش اون روزلعنتی هیچ وقت نمیرفتم باهرترفندی بود امدم بیرون رفتم دانشگاه نزدیک ظهربودگوشیم زنگ خوردداشتم ناهارمیخوردم مادررامین بودصداش خیلی گرفته بودگفت مریم جان رایان خیلی بی قراری میکنه همین الان راه بیفت بیا... ادامه... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---