#سرگذشت_مریم
#کینه
#پارت_شصت_نهم🌺
ازلرزش صداش میترسیدم گفتم مامان حال رایان خوبه به زورحرف میزدگفت اره تو فقط زودبیا
دلم شورافتادبیخیال بقیه کلاسام شدم راه افتادم هرچی گازمیدادم مگه میرسیدم انگارمسیریک ساعت نیمه برام شده بود هزارساعت باهربدبختی بود خودم رو رسوندم خونه ولی کسی خونه نبود سریع همراهش روگرفتم مادرشوهرم جواب دادگفتم کجایید
من خونه ام ولی خونه نیستیددیگه طاقت نیاورد زد زیرگریه گفت بارامین بیمارستانیم بیابیمارستان تودلم خالی شد گفتم طوری شده گفت بیا بهت میگم..باهربدبختی بودرسیدم بیمارستان مادرشوهرم رامین ستاره بودن باندیدن رایان دلم ریخت گفتم رایان کونگاه رامین کردم گریه میکردگفت ازپله هاافتادسرش ضرب دیده توی مراقبتهای ویژه است، فعلابیهوشه،،ستاره توی حرف رامین پریدگفت نیفتادمن خودم دیدم زندایی مهساهلش دادباارین دعواشون شدبود.نگاه رامین میکردم باورم نمیشد مهساتااینقدرپست باشه که بخوادهمچین کاری رو بایه بچه دوساله کرده باشه...
ادامه...
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---