eitaa logo
زندگی شیرین🌱
51.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
8.9هزار ویدیو
0 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴 https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e رزرو تبلیغات👆 تبادل انجام نمیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 خلاصه اون شب تاصبح نخوابیدم صبح زنگ زدم به سرپرستش همه چی روبراش تعریف کردم..سرپرستش گفت اجازه بدیدمن باهاش حرف میزنم..بعدازچندساعت زنگزدگفت من ازتون خواهش میکنم یه باردیگه بهش فرصت بدیداگرخطا کرد از شرکت هم اخراجش میکنم بازکوتاه امدم نمیخواستم به این راحتی پاپس بکشم من عاشق زندگیم بودم.ومیخواستم هرجورشده حفظش کنم گذشت تایه روزخاله اش مارودعوت کردخونش میخواست من وعلیرضا روآشتی بده..شب اول رفتیم بیرون علیرضاخیلی توخودش بودچهره اش ناراحت بودباکسی حرف نمیزدگفتم حتمااز کارایی که کرده پشیمونه...گذشت تافرداشب به علیرضاگفتم گوشیت روبده میخوام ازنتش استفاده کنم..وقتی گوشیش روگرفتم ناخوداگاه رفتم توتلگرامش ایدی اون دختره که به اسم سامان سیوکرده بودروچک کردم دیدم به به چقدرپیام بهم دادن...علیرضا تا قیافه ی من رودیدترسیدسریع گوشی روازدستم گرفت خودشم فهمیداوضاع خرابه چیزی نگفتم تابرگشتیم رفتم تواتاق خواب صداش کردم گفتم گوشیت روبده گفت گوشی یه وسیله ی شخصیه... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎ 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 داشتم دورشدن ماشینش روباحسرت نگاه میکردم که عمه ام موهام روازپشت کشید وکشوندم گوشه ی حیاط،ازرفتارش هنگ بودم بادسته ی جارو شروع کردبه زدنم وفحش میداد بایه دست نمیتونستم ازخودم دفاع کنم فقط میگفتم ترخدانزن عمه مگه چکارکردم..دست پام دردمیکرد..جای کتکهای داداشم هنوزخوب نشده بودکه کبودیه کتکهای عمه ام بهش اضافه شد..عمه افاق قدبلندوچهارشونه وهیکلی بود..بعدازمرگ شوهرش خودش ازراه کشاورزی ودامپروری خرج زندگیش رودراورده بود..بچه هاش روبزرگ کرده بود.عمه افاق روبه‌روم نشست گفت زدمت که بفهمی اینجاخونه ی بابات نیست ومنم مادرت نیستم که نازت رو بکشم وبهت اجازه نمیدم هرغلطی دلت میخواد انجام بدی..مادرت توروخیلی لوس باراورده وانقدربهت روداده که هرغلطی دلت خواسته انجام دادی،،اینجا ازاین خبرهانیست..وای به حالت اگرازت چیزی ببینم یابه حرفم گوش ندی..ازبخوروبه خوابم خبری نیست منم نمیتونم بپزم بدم توبخوری..شرط قبول کردن من برای نگهداریت این بوده که کمک حالم باشی وپدرت بهم اختیارتام داده... ادامه... 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
🌺 ده روزی ازاین ماجراگذشت یه روزکه ازدانشگاه میرفتم خونه مادرم وقتی رسیدم دیدم خاله ام نشسته ناراحته مامانم زیادسرحال نیست رایان روبغل کردم نشستم به مامانم گفتم چه خبر نگاهم کردگفت کاش این مهسامیمرد این همه دردسردرست نمیکردگفتم چی شدگفت هرچی طلا پول بودازمحسن گرفته قاچاقی ازایران رفته،باتعجب گفتم قاچاقی چرا..پس محسن چی خاله ام اشکاشوپاک کردگفت کاش محسن اون زمان که بهش میگفتیم این به دردت نمیخوره حرفمون روگوش میدادخودش روبدبخت نمیکرد..گفتم چی شده خاله ام گفت خونه روباحیله گری زده به نام خودش بعدم بدون اینکه مامتوجه بشیم فروخته پول طلاهام برداشته رفته گفتم بس محسن چی،گفت چند‌وقته بامحسن مشکل داره یک هفته پیش توافقی ازهم جداشدن تازه یادحرف ارایشگرم افتادم گفتم ارین چی گفت اونم باخودش برده گفتم وای مادرشوهرم بفهمه سکته میکنه امیدش این بودارین یه کم بزرگتربشه ارین بیاره پیش خودش اون شب وقتی رامین فهمیدرفت درخونه مهساایناولی اونااظهاربی اطلاعی میکردن مادرشوهرم وقتی شنید خیلی بی قراری میکردفقط نفرین مهسامیکرد... ادامه.... ‎‎‌‌🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---