eitaa logo
زندگی شیرین🌱
52.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
9.8هزار ویدیو
0 فایل
کپی بدون لینک ممنوع اینجا کانالی است سرشار از مهر و محبت 😊🥰 به کانال زندگی شیرین خوش آمدید.🌹 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴 https://eitaa.com/joinchat/1558708876Ccdcc3a597e رزرو تبلیغات👆 تبادل انجام نمیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
Homayoun Shajarian - Mahve Tamasha (Ft Ali Ghamsari) (128).mp3
6.67M
🎻 ✨ 🎙 ✨ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
هیچ نیرویی به اندازه "دوستت دارم "زن را متحول نمی کند اگر به او بگویی دوستش داری هزار هزار غزل عاشقانه برایت می سراید . با گریه هایت اشک می ریزد با لبخندت از ته دل می خندد تب کنی واقعا برایت میمیرد. زیباترین لباسها رابرایت می پوشد خوشبوترین عطرها را می زند . در آغوشش آرامش موج می زند وبا بوسه هایش کامت راشیرین می کند. هیچ نیرویی نمی تواند این زن عاشق را نابود کند جز اینکه "به دروغ به او گفته باشی دوستش داری " آنگاه نه عاشقانه ای می سراید نه لبخند می زند آن گاه زن به همین سادگی میمیرد زن را زنانه بفهمیم زن را دوست داشته باشیم دوستت دارم هایمان دروغ نباشد…♥️ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم ها قدر چیزهای مفت رو نمیدونن.... حکایت 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
📝 ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ آدمى ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ نکن ،حتى ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ! ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ که ﺑﻴﻞ ﺑﺰنى ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ کرم ﺗﻮﺵ ﭘﻴﺪﺍ میکنی ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ کسی ﺣﺴﺎﺩﺕ نکن ﺑﺨﺎﻃﺮ نعمتی که خدا به ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ... زیرا ﺗﻮ نمیدانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چیزی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ... ﻭ غمگین ﻣﺒﺎﺵ ﻭقتی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ چیزی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ... ﺯيرا ﺗﻮ نمى دانى ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چيزى ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ . پس همیشه شاکر ﺑﺎﺵ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کال کباب شمالی ... آشپزی در طبیعت 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
سرگذشت برشی_از_یک_زندگی عشق_قدیمی قسمت_هشتم هر هفته برای معصومه نامه میفرستادم و اون هم خیلی سریع جوابمو میداد…..معصومه توی تمام نامه هاش بدون استثنا ازم میخواست که زودتر مرخصی بگیرم و برگردم….. این بار دل خودم طاقت نیاورد و همون ۴۰روز که شد مرخصی گرفتم و برگشتم خونه…..تمام یکهفته با معصومه بودم….از صبح میرفتم دنبالش و تا غروب باهم میگشتیم….امامزاده میرفتیم یا خرید میکردیم و یا سینما و پارک و غیره….. بعد هم غروب میرسوندم خونشون و برمیگشتم خونه…..روزهای خیلی خوب و قشنگی بود و هر دو از هم راضی بودیم…… گذشت و یه بار که مرخصی اومده بودم صبح خیلی زود از صدای کوبیدن در هممون از خواب پریدیم…..بقدری محکم در میزدند که نگران شدم و‌خواستم برم در رو باز کنم که دیدم بابا زودتر از من رسید به در….. بابا در رو باز کرد و دیدیم دو تا از داداشام هستند…..با تعجب نگاه کردم ،،،آخه تازه از مرخصی رفته بودند….. برادرام هر دو بابا رو بغل و شروع به گریه کردند…….از دیدن این صحنه متوجه شدم که برادرم محسن شهید شده…… مامان وقتی گریه های اونا رو دید جیغ بلندی کشید و زانوهاش تحمل نکرد و افتاد روی زمین…. دویدم سمت مامان و بلندش کردم…. بابا هم شوکه و اروم همون دم در نشست و به نقطه ایی نامعلوم خیره شد…. همه ی اعضای خونه ریختند توی حیاط…..از صدای گریه ها همسایه ها هم ریختند خونمون….. به فاصله ی دو ساعت کل فامیل اومدن خونه ی ما……حتی معصومه و خانواده اش هم اومدند…………….. پیکر محسن رو اوردند و توی قسمت شهدا محسن ۲۴ساله رو به خاک سپردیم…… محسن از بین ما رفت و به همون میزان مامان و بابا هم از جمع فاصله گرفتند و هر کدوم توی اتاقی خودش حبس کرد…. سه ماه از شهادت محسن گذشت…..از وقتی محسن شهید شده بود هیچ کدوم جبهه نرفته بودیم و تو خونه یه جورایی درگیر خانواده و همسر محسن بودیم….. یه روز که از مسجد برمیگشتم خونه ،،،دوستمو دیدم و بعداز سلام و احوالپرسی ازم پرسید:هنوز برنگشتی منطقه؟؟؟؟ گفتم:نه والا….بعداز شهادت محسن دل و دماغی برای رفتن ندارم….. تا اینو گفتم دوستم گفت:راستی خبر داری که شوهر سیمین هم شهید شده؟؟؟؟ وای خدای من….این دیگه چه خبری بود؟؟؟؟شاید اگه بچه نداشت اینقدر ناراحت نمیشدم اما سیمین بیچاره پا به ماه بود و بچه اش هم دوقلو بود……وای خدا ….…حالا چطوری بچه هاشو بزرگ کنه…..؟؟؟؟؟؟خیلی دلم براش سوخت و ناراحت شدم….. مسیرمو عوض کردم و رفتم سمت کوچه ی سیمین اینا….جلوی درشون پارچه ی سیاه زده بودند و عکس اقای دکتر رو هم بزرگ کرده و به دیوار چسبونده بودند…… غم عجیبی اومد توی دلم…..الان که فکر میکنم با خودم میگم:تو که شاهد بودی چه جوونهایی رفتند و چه دخترهایی بیوه شدند و چه بچه هایی یتیم……کاش قدر این شهدا رو بدونیم…… برای روح پاک دکتر و محسن همونجا فاتحه ایی فرستادم و برگشتم خونه….. بعداز شهادت محسن ،یه روز معصومه بهم گفت:حسین!!اصلا از دلم نمیاد و نمیخواهم جشن عروسی بگیریم….توی خونه ایی که جوون از دست داده و پدر و مادری داغ جوون دیده ،خوب نیست توی حیاطش بساط عروسی راه بندازیم…………..،…. ازش تشکر کردم و گفتم:مشکلی برای جشن نداریم فقط اگه واقعا دلت عروسی و جشن بخواهد باید سالگرد محسن تموم شه بعد….. ولی معصومه اصلا دلش با جشن نبود و فقط دلش میخواست زودتر باهم عروسی کنیم….. از طرفی یکی دو بار همسایه ها که برای دیدن مامان اومده بودند مستقیم و غیر مستقیم بهش گفته بودند:فکر کنیم از پا قدم نامزد حسین بوده که محسن شهید شد….آخه چرا توی این چند سال این اتفاق براش نیفتاد تا عروس جدید گرفتید شهید شد؟؟؟؟؟ مامان هم خیلی جدی باهاشون برخورد کرده بود و گفته بود:این‌حرفها خرافاته و دیگه همچین حرفی رو نشنوم و به گوش عروسم نرسه که دلش میشکنه…… این شد که دیگه همسایه ها اون حرفهارو نزدند……… گذشت و من هم بخاطر محسن راضی به عروسی نشدم و تا سالگردش صبر کردم……. 🖌 _زندگی شیرین 💞 @maryam_sfri 💫@zendegiishirinn💫 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیال کن...❤️‍🩹 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
وقتی خودت با کفش وارد خونه‌ات بشی نفر بعدی هم پشت سرت با کفش میاد... وقتی تو ماشین خودت تخمه بخوری و پوستشو بریزی تو ماشین، اون نفری هم که کنارت نشسته همین کارو انجام میده وقتی خودت وسط خونه‌ات سیگار بکشی، مهمونی که اونجا نشسته هم نمیره کنار پنجره یا بیرون سیگار بکشه وقتی خودت به خودت احترام نمیذاری، خودتو دوست نداری، وقتی برای خودت ارزش قائل نیستی... از دیگران هم توقعی نداشته باش که بهت احترام بذارن و دوستت داشته باشن. پس اینو یادت باشه، این خود ماییم که به دیگران و اطرافیانمون یاد میدیم چطوری باهامون رفتار کنن.... 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طبق این روایت از امیرالمومنین(ع) رسیدن به خوشبختی یعنی👇 رعایت حال شیعیان و مومنین، خاصه از جایی که آسیب پذیری بیشتری دارن❤️‍🩹 چقدر جوانمردانه و زیباست نه؟🥲 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوست داشتن کافی نیست رابطه مراقبت میخواد؛ 👌❤️ ‌ 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
یکی از راه هایی که خیلی کمک میکنه همسرتون بیشتر تابع شما بشه اینه که هر از گاهی در تصمیم گیری ها و یا موقعیت های مختلف بهش بگین: "هرچی شما بگی" "شما آقای خونه ای" "هرچی خودت صلاح میدونی، بالاخره مردی گفتن ، زنی گفتن" اگر به موقع و نه دائمی و با لحن مناسب این حرفها رو بزنید مطمیئن باشین که به اصطلاح عام، شوهرتون پر رو نمیشه!!! یه وقت هایی بد نیست گفتن این حرفها به جاش انرژی مثبته اون حس اعتماد به نفس و قدرتی که در شوهرتون ایجاد میشه غوغا میکنه اونوقته که اگه شما هم یه چیزی بگین شوهرتون تمایل بیشتری به انجام حرف شما نشون میده. خیلی بسته به موقعیت هم داره ... 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارااا ✨در این شب ✨دفتر دل دوستانم را ✨به تو میسپارم ✨با دستان مهربانت ✨قلمی بردار ✨خط بزن غمهایشان ✨و دلی رسم کن ✨برایشان به بزرگی دریا ✨شاد و پر خروش ✨شبتون خوش و سراسر ارامش 🌹 💫@zendegiishirinn💫 شیرین 🍃 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---