✔️✔️نمونه هایی از جملاتی که نباید در همدلی هنگام فقدان يا بحرانى از آنها استفاده شود:
از به کار بردن جملات زیر پرهیز کنید، چرا که موجب خراب شدن همدلی می شوند:
*👎سعی کن شاد باشی
*👎این اتفاق ها برای همه پیش میاد
*👎حتما خیری توش هست
*👎قوی باش، سعی کن بر خودت مسلط باشی
*👎خیلی احساساتی شدی، این چیزها پیش میاد
*👎فکر می کنی موقعیت تو خیلی سخته؟ به بقیه نگاه کن !
❇️انقدر خودت را ناراحت نکن، چیز مهمی نیست
❇️اگر من به جای تو بودم، ..... " اگر ها ، ملامت کردن، توبیخ و نکوهش کردن "
*چرا بیشتر مراقبش نبودی ؟ "سوالات چرایی"
*کاری که باید انجام بدهی، این است که ... "نصیحت کردن"
✳️کاری که شما باید انجام بدین سکوت است و فقط شنونده باشید یا صحبتهای او را به نوعی تکرار کنید.
#همسرداری 🥀
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سیاستهای_مردانه
🔺اگر ميخواهيد هميشه براي همسر خود عزيز بمانيد:
زنها سرشار از احساساتند و اگر مردي بتواند قلب همسرش را هميشه راضي نگه دارد ميتواند هميشه براي او عزيز بماند و راضي شدن قلب با اهميت دادن به احساسات زن اتفاق ميافتد.
استفاده از كلام محبتآميز و هر چيزي كه نشان دهد شما به او علاقهمنديد، محبت واقعي و پرهيز از افراط و تفريط، ميتواند نتيجه خوبي به همراه داشته باشد.
#همسرداری 🥀
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺۶ موردی که باعث نابودی مغز کودک شما میشه ...
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_شصت_هشت🌺
میدونستم خانواده ام هرچی هم فهمیدن برای حفظ ابروشون هم شده به کسی چیزی نمیگن..تازه فهمیدم داداشم چراباهام حرف نمیزدنگاهم نمیکرد..عموم مغازه داربودصبح زودازخونه زدبیرون،بعدازرفتن عموم لباسهام روپوشیدم که به برم خونمون..زن عموتواشپزخونه داشت صبحانه میخورد..تامن رو دید لباس پوشیدم گفت....صبح به این زودی کجا،بهش سلام کردم گفتم میخوام برم خونمون،زن عموم خندیدگفت فکرکردی بابات فرش قرمز برات پهن کرده الان میگه بفرما..دیگه حوصله تیکه های زن عموم نداشتم..گفتم..هرجاباشم،،بهترازاینجا
وتیکه های شماست..منتظر جوابش نموندم زدم بیرون..پولی نداشتم که سوارماشین بشم..بایدتاخونه روپیاده میرفتم راه نزدیکی نبود..بعداز یک ساعت پیاده روی رسیدم خونمون..جرات زنگ زدن نداشتم،از برخورد بابام ومامانم میترسیدم..ده دقیقه ای جلوی اپارتمان نشستم که یکی ازهمسایه ها امد بیرون..بادیدن من ذوق زده شد..گفت رعناخانم خودتونید..سلام کردم گفتم بله،گفت خداروشکرسالم هستیدوحالتون خوبه..ازش تشکرکردم رفتم
ادامه....
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگی می گفت : کاری که ((یک آفرین)) درست می کند گاهی ((دو آفرین)) در تربیت خراب می کند ، لطفا مکان مناسب محبت کردن را پیدا کنید !
#دکترعزیزی
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫
ـ🤍🌼🤍🌼🤍🌼
ـ🌼🤍🌼🤍🌼
🌺حکایت همسر نیکو✨
✍️زنی بود که بیشتر وقتها همسرش در مسافرت بود. این زن همیشه بخاطر همسرش و بخاطر فرزندانش می ترسید که دچار فتنه نشوند.
روزی همسرش به پیشش آمد وبه او گفت که هر بار ،در طی سفر ، حالتی به من دست می دهد که برایم عجیب است؛ انگار که چیزی مرا از انجام دادن کار حرام باز می دارد. حال چه این کار حرام، یک نگاه کردن باشد یا تلفن کردن باشد و یا چیزهای دیگر….
و در روز دیگری پسر بزرگش به پیشش آمد و از مادرش پرسید: مادرم چه دعایی برایم می کنی؟!!!!
من هنگامی که با دوستانم به کنار مدارس دخترانه میرویم؛ قلبم حالت گرفتگی دارد. پس از آنجا بر می گردم…
دوستانم شماره تلفن دخترها را به من می دهند. و هنگامی که به آنها زنگ می زنم باز همان حالت گرفتگی در من بوجود می آید، تا وقتی که تلفن راقطع کنم و سر جایم بنشینم
و حتی وقتی که بر روی اینترنت هستم ، چیزی مرا از انجام دادن حرام باز می دارد؛ حتی اگر یک نظر کردن به عکسی باشد…
پس زن آنها را با خبر کرد به این که بعد از هر نماز این دعا را میخوانده:
« ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺇﻧﻲ ﺃﺳﺘﻮﺩﻋﻚ ﺩﻳﻨﻲ ﻭﺍﻣﺎﻧﺘﻲ ﻭ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﻗﻠﺒﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﺳﻤﻌﻬﻢ ﻭ ﺟﻤﻴﻊ ﺟﻮﺍﺭﺣﻬﻢ »
(خداوندا همانا من دینم و امانت هایم و فرزندانم و همسرم و قلبم و قلب فرزندانم و قلب همسرم و گوشهایشان را و چشم هایشان را و تمام اعضای بدنشان را در دست تو یا الله، به امانت می گذارم که نگهدارشان باشی )
📌#داستانهای_عبرت_آموز📖
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهی خوشمزه ...
آشپزی در طبیعت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_رعنا
#تاوان_سادگی
#پارت_شصت_نه🌺
اپارتمانمونطبقه سوم بودرفتم بالاوگوشم روچسبوندم به درشایدصدای بشنوم
ولی سکوت کامل بود..روپله چنددقیقه ای نشستم..بعدآروم چندضربه به درزدم
شایدمامانم بیدارباشه وبشنوه..طولی نکشیدکه مامانم درروبازکرد..بادیدن من دستش روگذاشت جلو دهنش که جیغ نزنه..اروم بهم اشاره کردبرم تو..کفشهام رودراوردم بی سرصدارفتم تو,دوستداشتم ازخوشحالی جیغ بزنم..اون لحظه تازه قدرارامش خونهروفهمیدم..واقعاهیچ جاخونه ی خودآدم نمیشد..بابام خواب بودبامامانم رفتیم تواتاق همدیگر وبغل کردیم..ارومگریه میکردیم.خیلی شرمنده ی مامانم بودم..خوب که نگاهش کردم دیدم چقدرشکسته شده..شایدازمرگ شیرین انقدرداغون نشده بودکهازگمشدن وبی خبریه من شده بود..بعدازاینکه یه دل سیرهمدیگررونگاه کردیم..مامانم گفت رعنانبایدمیومدی اینجا..کاش چندوقتی خونه ی عموت میموندی..تایه کم پدروبرادرهات آروم میشدن.گفتم خودتاخلاق زن عمورومیدونی ازدیشب سوهان روح وروانمه...
ادامه...
🖌#کانال _زندگی شیرین 💞
@maryam_sfri
💫@zendegiishirinn💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ی آدم ها وقتی بیش از اندازه
بهشون محبت کنید ،قدر محبت تون
رو نمیدونن ...
#اشکان_حُریت
💫@zendegiishirinn💫
#زندگی شیرین 🍃
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---