🏅بهتر از همه عالَم
🔻امام خمینی: شغل تربیت فرزند، از همه شغلها بالاتر است. یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همه عالَم.
اگر یک انسان شما تربیت کنید، برای شما به قدری شرافت دارد که من نمیتوانم بیان کنم.
مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است.
زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند؛
و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد میکند.
مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند میشود.
@zendegiyemahdavi
14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸#معرفی_الگوی_برتر
❤️#مادر_عزیز
🌹💐 #سخنان_سردار_سلیمانی درباره #مقام_مادر❤️
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با نقل خاطرهای از مادر خود، از عظمت مقام مادر❤️ سخن میگوید.
حتما تا آخر ببینید👌👌
🍃🌸 سلامتےماماناےگلمون 🎁
و هدیه به ماماناےآسمانے،...
یه صلوات بفرستیم:
#اللهم_صلےعلےمحمد_وآل_محمد #وعجلفرجهم 🌸🍃
@zendegiyemahdavi
4_5803106677867682309.mp3
5.07M
#موکب_دل ❣
کرب و بلا کاش...
خونه م کنار خونهٔ
شاهِ کرم بود😢
🎙 عبدالرضا هلالی
#نوآهنگ #احساسی
🖤🕊 @zendegiyemahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ باران کربلایم😭
@zendegiyemahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یــــارِ دِلَــــ💔ـــــم
تـــــویی کَــــــسو کـــــــارِ دِلَـــــــم
فَــــــــقَط تـــــــو رو دارِه دِلَــــــــم
#عزیزم_حسین
#شب_جمعه_ست
#کاش_کربلا_بودیم😭
@zendegiyemahdavi
💚زندگــےِ مـهـدوے💚
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت 📌#قسمت_ششم 6⃣ 💠خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که میتوانستم گناهانم را گردن
ادامــــــــــــه داستـــان👇👇👇
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
📌#قسمت_هفتم 7⃣
💥بعد از سقوط صدّام، در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.
دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت:
میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟
🔰خیلی دوست داشتم تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.
♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا گم نشود.
تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.
🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمیگشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.
✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمیشود قیمت راچند برابر گفت....
جلو رفتم و گفتم:چه میگویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...
🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.
♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم!
این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...
🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.
🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.😭
باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.
🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو میرفت،اعمال خوبِ این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شبهای جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و... داشتیم.
❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت.
ما هم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت میکردیم.
البته تاوان تمام این اذیت ها را در آنجا دادم.
♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود.
یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان برود و برگردد؟
💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان میروم.
او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.
🔷 صدای خس خسِ پای من بر روی برف از دور شنیده میشد.
اواخر قبرستان که رسیدم صوت قرآن شخصی را شنیدم...
🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شبهای جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن میشد.
🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با اینکار با سید شوخی کنند!
میخواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم میکنند.
🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.
📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید.
من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم.
پیرمرد رد پایم را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد.
🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود.
ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت.
🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!😢
🌒نمیدانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل میدیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب میکشیدم.😔
⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت.
طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ میشد.
وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و اینگونه آتش را در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت.
💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت.
💥سپس به آن جوان گفت:
من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.
من هم گفتم به خدا من نمیدانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت میکند.
💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که دارد قرآن میخواند چرا برنگشتی؟
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...😔
♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دوسال از عبادتهایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود.
دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...!😭
🖇 ادامه دارد...
#التمــــاس_دعــــــا....
@zendegiyemahdavi