14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸#معرفی_الگوی_برتر
❤️#مادر_عزیز
🌹💐 #سخنان_سردار_سلیمانی درباره #مقام_مادر❤️
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با نقل خاطرهای از مادر خود، از عظمت مقام مادر❤️ سخن میگوید.
حتما تا آخر ببینید👌👌
🍃🌸 سلامتےماماناےگلمون 🎁
و هدیه به ماماناےآسمانے،...
یه صلوات بفرستیم:
#اللهم_صلےعلےمحمد_وآل_محمد #وعجلفرجهم 🌸🍃
@zendegiyemahdavi
4_5803106677867682309.mp3
5.07M
#موکب_دل ❣
کرب و بلا کاش...
خونه م کنار خونهٔ
شاهِ کرم بود😢
🎙 عبدالرضا هلالی
#نوآهنگ #احساسی
🖤🕊 @zendegiyemahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ باران کربلایم😭
@zendegiyemahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یــــارِ دِلَــــ💔ـــــم
تـــــویی کَــــــسو کـــــــارِ دِلَـــــــم
فَــــــــقَط تـــــــو رو دارِه دِلَــــــــم
#عزیزم_حسین
#شب_جمعه_ست
#کاش_کربلا_بودیم😭
@zendegiyemahdavi
💚زندگــےِ مـهـدوے💚
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت 📌#قسمت_ششم 6⃣ 💠خیلی ناراحت بودم،ای کاش کسی بود که میتوانستم گناهانم را گردن
ادامــــــــــــه داستـــان👇👇👇
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
📌#قسمت_هفتم 7⃣
💥بعد از سقوط صدّام، در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.
دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت:
میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟
🔰خیلی دوست داشتم تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.
♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا گم نشود.
تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.
🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمیگشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.
✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمیشود قیمت راچند برابر گفت....
جلو رفتم و گفتم:چه میگویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...
🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.
♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم!
این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...
🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.
🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.😭
باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.
🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو میرفت،اعمال خوبِ این سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شبهای جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و... داشتیم.
❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت.
ما هم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت میکردیم.
البته تاوان تمام این اذیت ها را در آنجا دادم.
♻️یک شب زمستانی برف سنگینی آمده بود.
یکی از رفقا گفت: کی میتواند الان به ته قبرستان برود و برگردد؟
💠 گفتم: اینکه کاری ندارد. من الان میروم.
او به من گفت باید یک لباس سفید بپوشی. من از سر تا پا سفید پوش شدم و حرکت کردم.
🔷 صدای خس خسِ پای من بر روی برف از دور شنیده میشد.
اواخر قبرستان که رسیدم صوت قرآن شخصی را شنیدم...
🔸 یک پیرمرد روحانی از سادات بود شبهای جمعه تا سحر داخل یک قبر مشغول قرائت قرآن میشد.
🔮فهمیدم که رفقا میخواستند با اینکار با سید شوخی کنند!
میخواستم برگردم اما با خودم گفتم اگر الان برگردم رفقا من را به ترسیدن متهم میکنند.
🛡 برای همین تا انتهای قبرستان رفتم هرچی صدای پای من نزدیکتر میشد صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد. از لحنش فهمیدم که ترسیده ولی به مسیر ادامه دادم.
📘 تا این که بالای قبر رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود.
تا مرا دید فریاد زد و حسابی ترسید.
من هم که ترسیده بودم پا به فرار گذاشتم.
پیرمرد رد پایم را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد.
🌾وقتی وارد پایگاه شد حسابی عصبانی بود.
ابتدا کتمان کردم اما بعد معذرت خواهی کردم و با ناراحتی بیرون رفت.
🍀حالا چندین سال بعد از این ماجرا در نامه عمل حکایت آن شب را دیدم!😢
🌒نمیدانید چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباهی را در نامه عمل میدیدم مخصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم از درون عذاب میکشیدم.😔
⚡️از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت.
طوری که نیمی از بدنم از حرارت آن داغ میشد.
وقتی چنین عملی را مشاهده کردم و اینگونه آتش را در نزدیکی خودم دیدم دیگر چشمانم تحمل نداشت.
💫 همان موقع دیدم که این پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود از راه آمد و کنار جوان پشت میز قرار گرفت.
💥سپس به آن جوان گفت:
من از این مرد نمیگذرم او مرا اذیت کرد و ترساند.
من هم گفتم به خدا من نمیدانستم که سید در داخل قبر دارد عبادت میکند.
💮جوان به من گفت: اما وقتی نزدیک شدی فهمیدی که دارد قرآن میخواند چرا برنگشتی؟
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم...😔
♻️ خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دوسال از عبادتهایم را برداشتند و در نامه عمل سید قرار دادند تا از من راضی شود.
دوسال نمازی که بیشتر به جماعت بود...دو سال عبادت را دادم فقط به خاطر اذیت و آزار یک مومن...!😭
🖇 ادامه دارد...
#التمــــاس_دعــــــا....
@zendegiyemahdavi
🎒بسته ویژه توبه🎊🎊
تولدی دوباره🎈
✳چند توصيه🔴🔴
👈1⃣هيچ گناهي را كوچك نشماريد💥
👈2⃣در ابتداي روز با خداي متعال شرط كنيد كه گناه نكنيد ⛔
در طول روز مراقب اعمال و رفتار خود باشيد 🙈🙉🙊
در پايان روز از خويش حساب بكشيد...
👈 اگر از عملكرد خويش راضي بوديد😊 خداي را شكر گوييد 🙏
در صورتي كه راضي نبوديد😞 بر خويش سخت بگيريد💉(خودتان را جریمه کنید 👈صدقه و استغفار)
👈3⃣بدانيد كه همواره در محضر خداي بزرگ هستيد،
او بر سراسر وجود شما اشراف دارد و از ظاهر و باطن شما آگاه است💥
👈4⃣از خداوند با دعا و نيايش استعانت و استمداد بجوييد💫
☝ زيرا كه خود فرمود:
اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هيچكدام به فضيلت و تزكيه روي
نمي آورديد💥
👈5⃣اعمال و عادات نيكو را جايگزين رفتار ناپسند نماييد💫
👌مانند شركت دائمي در نماز جماعت، نماز شب، زيارت اهل قبور و دعا💠
💎 خداوند قرآن كريم ميفرمايد:
خوبيها سرانجام ميدان را بر بديها تنگ خواهد كرد،....
و آنها را از بين خواهد برد💠
👈6⃣مطالعه پيرامون زندگي پارسايان و علماء وبزرگان داشته باشید...📖
🔆💫با ما همراه باشید💫🔆
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔱
@zendegiyemahdavi
🍃✨🍃✨✨🍃✨🍃
♦️ باز ڪردنِ
♦️ راهِ ڪــربلا
♦️ سهـمِ شما بود
♦️ #و_دعا_ڪنید ، تا خدا
♦️ برای باز ڪردن راهِ قدس
♦️ #انتخابمان_ڪند😍
❣#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
@zendegiyemahdavi