eitaa logo
مجله فرهنگی ضیاءالصالحین
4.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
5هزار ویدیو
134 فایل
«اهمیت فضای مجازی به‌اندازهٔ انقلاب اسلامی است.» هرکس از شما موقعیت ما را پرسید؛ بگوئید ما در موقعیت تنگه احد هستیم... تبلیغات 👇 @Admin_sardabir313 @adminziaossalehin14 #️⃣ کانال و صفحه ویراستی: @ziaossalehin @sardabir313
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 به صحرای عشق بيا... ▪️به صحراى عشق بيا؛ اين شب است و نور غمرنگ ماه؛ بيا و حالا ديگر خطرى نيست؛ شمشيرها را غلاف كرده‌اند و شمشيردارها رفته‌اند و يا آسوده‌اند! ▪️نمى‌خواهد سرت را بدزدى، ديگر تيرى نيست؛ ديگر حرمله تيرى در تركش ندارد، سينه‌ى حسين و حلقوم على‌اصغر، تمامى تيرها را تحويل گرفته‌اند. ▪️نمى‌خواهد بترسى، معركه تمام شده و سرحسين را برده‌اند، به كوفه فرستاده‌اند، نزديك بيا.بلند شو، خبرى نيست، خطرى نيست، گوش‌هايت را نزديك بياور، نزديكتر. از دهان باز اين زخم‌هاى سرخ، از حنجره‌ى استخوانى اين ستون‌هاى شكسته و اين آسمان‌هاى بلند، چه مى‌شنوى‌؟ ▪️اين پيرمرد را ببين، اگر چه سر ندارد، ولى از خطوط انگشت‌هايش، از پوست چروكيده‌اش، مى‌توانى بشناسيش. اين حبيب است! اينكه حنجره‌اش هنوز بوى عطر قرآن مى‌دهد. اين برير است. اين نعش سياه، كه خون سفيدش مثل عطر ياس بر روى دست‌هاى نسيم، تا تمامى نهانگاه‌هاى شش‌ها را پر مى‌كند، اين جوْن، غلام ابوذر است! ▪️اين كودك كه هنوز با گردن خميده دارد به زخم شمشيرى كه برعمويش مى‌نشيند، نگاه مى‌كند، عبداللّه برادر قاسم است فرزند امام مجتبى است! ▪️اينها؛ اينها كه باتير و نيزه به زمين دوخته شده‌اند، ياران حسين هستند، مى‌ترسيدند كه با صداى حسين استخوان‌هاشان، راه بيفتد و نعش‌هاشان سربردارد، همه را با سُم اسب و باتيغ و تير به زمين بسته‌اند! ▪️آيا مى‌توانى دورتر بيايى، بيا با او كه در كنار شريعه، بى دست نشسته، آرى بى‌دست نشسته، نشستن را كه مى‌فهمى، او بى‌دست و بى‌سر نشسته، ابوالفضل است. از آن وقت كه حسين، دست مهربانش را از زير سر او برداشته و چشمش را پاك كرده، دارد حسين را نگاه مى‌كند. حتى وقتى كه سرش را جدا كردند، دارد با گردن افراخته‌اش حسين را مى‌پايد. ▪️باور نمى‌كنى‌؟ ببين همه‌ى اينها دارند با زخم‌هاشان يكديگر را مرهم مى‌زنند. اين مصحف پاره پاره را مى‌شناسى، اين على اكبر است.حسين نتوانست پاره پاره‌هايش را بردارد. صحاف آوردند، با بوريا آوردند، تا از اين ورق‌هاى پاره پاره، قرآنى مجلّد بسازد. مجلّد نه با جلد زركوب، كه با جلد قرمز خون، با رنگ ارغوانى خون، نمى‌دانم با رنگ عشق‌؟ با رنگ محمد؟ با رنگ على‌؟ با رنگ فاطمه‌؟ با رنگ خدا؟ با صبغة اللّه‌؟ راستى كه با بى‌رنگى و بى‌رنگى. بازهم مى‌توانى ببينى‌؟! 📚  | ص ۲۲۰ #⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 من زندانبان خویشم! ▫️آنكس كه با هر حركت و سكون او بهره‌اى و يا خسارتى بار مى‌آيد، يله و رها نمى‌رود! ▫️ ما بچه كه بوديم بر تمامى در و ديوار و كتاب و دفتر امضاء مى‌انداختيم و مى‌خواستيم امضاء زيباترى داشته باشيم و چقدر كه كتك خورديم و توبيخ شديم. ▫️ ولى امروز كه مى‌فهميم با هر امضاى ما، مبالغى بر عهده‌ى ما مى‌آيد و يا با هر حركت قلم ما، جانى و مالى گرفتار مى‌شود و يا گرفته مى‌شود. ▫️حال، ديگر در و ديوار را آلوده نمى‌كنيم كه دلمشغوليم و گرفتار، چون خدايى داريم مسلط و آينده‌اى كه با دست‌هاى ما ساخته و يا سوخته مى‌شود و فرصت هم زياد نيست كه بى‌خيال باشيم. ▫️لحظه‌اى هستم و لحظه‌اى ديگر دست مرگ گلويم را گرفته و نفسم را بريده است. با اين همه من در محاصره هستم. ▫️ديوار حساب و بازخواست، مرا در خود گرفته و من در گروِ كارهاى خودم هستم و زندانى و زندانبان خويشم. ▫️بگذر از اينكه من در واقع محدود و محكوم هستم و كارها در دست من نيست و به اختيار من نيست. ▫️اگر با تمامى خوبى‌ها، حساب پس بدهم، تازه سرمايه را آورده‌ام و كارى نكرده‌ام، پس مى‌تواند عذابم كند و همين رنجم بس كه دست‌هاى خالى و طلبكارهاى زياد دارم و اگر بخواهد مى‌تواند بر انكسار و دلشكستگى من ببخشد و بر من، برابر باكرامتش ببخشايد. ▫️پس من در دارايى و ثروتم تهيدست و فقيرم! 📚 | ص ۶۸ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin