eitaa logo
مجله فرهنگی ضیاءالصالحین
4.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
133 فایل
«اهمیت فضای مجازی به‌اندازهٔ انقلاب اسلامی است.» هرکس از شما موقعیت ما را پرسید؛ بگوئید ما در موقعیت تنگه احد هستیم... تبلیغات 👇 @Admin_sardabir313 @adminziaossalehin14 #️⃣ کانال و صفحه ویراستی: @ziaossalehin @sardabir313
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 |🔰خیال خام! ▫️وقتى تو فساد را در گوشه‌اى به وجود آوردى، در دورترين گوشه‌ ها اثر مى‌ گذارد و نسل تو مبتلا مى‌ شود؛ چون دنيا، دنياى مترابط و قانونمند است. ▫️پس حسابِ نظام‌ ها و سنت‌ هاى اوست. آنها را به شوخى نگیریم! ▫️بحث اين نيست كه نيّت تو خوب باشد، دلت پاك باشد، كه از اينها گذشته، اگر عمل هم خوب بود و احسان هم محقق شد، وصال رحمت، منوط به اخبات و انكسار و خشيت است. ▫️مسأله اين نيست كه ما با رضا و تسليم و طاعت و نيّت و دلِ خوب و پاك همراه باشيم. ▫️ اين حرف‌ ها، حرف بچه‌ هاست. حرف خام‌هاست. حرف آنهايى است كه مى‌ خواهند هر كارى بكنند و بعد با اولياء خدا هم همراه باشند و از كوثر حق بنوشند. ▫️ اين ها خيال خام است. راهى را كه انبياء با مرارت چشيدند، به من و تو مفت نمى‌ دهند و الاّ به عزيزان خدا مى‌ دادند. ❛❛ عین‌صاد 📚 | ص ۲۸ #⃣ 🌐 به بپیوندید 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 از خودم، به تو پناه آورده ام! ▫️آن‏جا كه آدم به سنگ تبديل مى‌شود و به جماد و نبات و حيوان دل مى‌بندد، آن‌جا كه طلاها و ياقوت‌ها او را جذب مى‌كنند، او در اين تبديل به اين آتش رسيده است و بايد از اين آتش بترسد و از اين آتش خودش را برهاند، كه كافرهاى چشم پوش، ناچار خودشان را مى‌سوزانند و خودشان هيزم سوختنشان رابه دوش مى‌گيرند. ▫️و همين است كه تو در زيارت امام على بن موسى‌الرضا مى‌خوانى: «اللّهُمَّ الَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ ارْضى‏ وَ قَطَعْتُ الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِكَ»؛ خداى من! من فقط به سوى تو از سرزمينم بريدم. به خاطر رحمت تو، شهرها را پشت سر گذاشتم. ▫️«فلا تُخَيِّبْنى‏ وَ لاتَرُدَّنى‏ بِغَيْرِ قَضاءِ حَوائِجى. و ارْحَمْ تَقَلُّبى عَلى‏ قَبْرِ ابْنِ اخى‏ رَسُولِكَ»؛ پس تو نا اميدم مكن و بدون درخواست‌هايم بازم مگردان و به اين همه رفت و آمد من بر سر خاك فرزند على و محمد رحم كن. ▫️ و اين‏جاست كه با امام مى‌گويى: «اتَيْتُكَ يا مَوْلاىَ زائِراً وافِداً عائِذاً مِمّا جَنَيْتُ عَلى‏ نَفْسى‏ وَ احْتَطَبْتُ عَلى‏ ظَهْرى‏ ...»؛ اى سرپرست من! من به سوى تو آمد‌ه‌ام، هم براى ديدار و هم براى مهمانى و هم براى پناه. ▫️ پناه نه از دشمن و نه از بيگانه، پناه از جنايت خودم كه بر خودم روا داشتم و پناه‏ از اين هيزم‌هايى كه بر پشتم نگاه داشته‌ام كه من «حَمّالَةُ الْحَطَبِ» خويشم و براى سوختن خودم اينها را به دوش كشيده‌ام. ❛❛ عین‌صاد 📚 | ص ۵۵ #⃣ 🌐 به قرارگاه سایبری بپیوندید 👇@ziaossalehin
📜 راهی که باید با سر رفت! ▪️تو به همان اندازه كه معرفت و محبّت پيدا كنى، نسبت به احكام مستحبات پاى‌بند مى‌شوى. ▪️ خيال نكن كه معرفت و عشق و ولايت، تو را از عمل و بلاء جدا كند؛ كه تو را مؤدب مى‌سازد. عمل، ميوه‌ى درخت معرفت است. ▪️تو حتّى در برابر احكامى كه علّتش را نمى‌دانى، بى‌اعتنا و سرسرى نباش؛ كه انسان به خاطر محدوديتش، به وحى روى آورده است. بر فرض دستورى در ميان نباشد، ادب و توجّه تو بى‌بهره نمى‌ماند و تو را بهره‌مند مى‌سازد. ▪️بعضى‌ها خيال مى‌كنند كه از رسول و از على بالاترند؛ چون آن‌ها با عمل و بلاء همراه بودند و اين‌ها مى‌خواهند با ادّعاى ولايت و محبّت، با على‌همراه باشند. ▪️ راستى كه شيطان بى‌كار نمى‌نشيند و سماجت مى‌كند. آخر چگونه مى‌شود ريشه‌ى عشق على، عمل معاويه را و ميوه‌ى او را بار بياورد. تو را گول نزنند، كه: معرفت و فكر؛ و محبّت و قلب؛ و عمل و تقوا، مركب‌هايى هستند كه با بلاى خدا و امتحان او همراه مى‌شوند و مى‌رسانند. ▪️اين راه را، حسين با سر رفته، تو چگونه مى‌خواهى با غرور و بى‌اعتنايى و با خور و خواب و ولنگارى به انجام برسانى‌؟ ▪️خدايى كه، عشق مقدّس او حسين، با هر تنفس و دم‌زدن، فواره‌هاى خونش، از زير حلقه‌هاى زره‌اش به آسمان سر مى‌كشيد، چگونه از من، كه نور چشم شيطان هستم و همراه فواره‌هاى عُجب و غرور، پذيرايى مى‌كند؟ و چگونه مرا به ضيافت خويش مى‌خواند؟! 📚  | ص ۳۸ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 به صحرای عشق بيا... ▪️به صحراى عشق بيا؛ اين شب است و نور غمرنگ ماه؛ بيا و حالا ديگر خطرى نيست؛ شمشيرها را غلاف كرده‌اند و شمشيردارها رفته‌اند و يا آسوده‌اند! ▪️نمى‌خواهد سرت را بدزدى، ديگر تيرى نيست؛ ديگر حرمله تيرى در تركش ندارد، سينه‌ى حسين و حلقوم على‌اصغر، تمامى تيرها را تحويل گرفته‌اند. ▪️نمى‌خواهد بترسى، معركه تمام شده و سرحسين را برده‌اند، به كوفه فرستاده‌اند، نزديك بيا.بلند شو، خبرى نيست، خطرى نيست، گوش‌هايت را نزديك بياور، نزديكتر. از دهان باز اين زخم‌هاى سرخ، از حنجره‌ى استخوانى اين ستون‌هاى شكسته و اين آسمان‌هاى بلند، چه مى‌شنوى‌؟ ▪️اين پيرمرد را ببين، اگر چه سر ندارد، ولى از خطوط انگشت‌هايش، از پوست چروكيده‌اش، مى‌توانى بشناسيش. اين حبيب است! اينكه حنجره‌اش هنوز بوى عطر قرآن مى‌دهد. اين برير است. اين نعش سياه، كه خون سفيدش مثل عطر ياس بر روى دست‌هاى نسيم، تا تمامى نهانگاه‌هاى شش‌ها را پر مى‌كند، اين جوْن، غلام ابوذر است! ▪️اين كودك كه هنوز با گردن خميده دارد به زخم شمشيرى كه برعمويش مى‌نشيند، نگاه مى‌كند، عبداللّه برادر قاسم است فرزند امام مجتبى است! ▪️اينها؛ اينها كه باتير و نيزه به زمين دوخته شده‌اند، ياران حسين هستند، مى‌ترسيدند كه با صداى حسين استخوان‌هاشان، راه بيفتد و نعش‌هاشان سربردارد، همه را با سُم اسب و باتيغ و تير به زمين بسته‌اند! ▪️آيا مى‌توانى دورتر بيايى، بيا با او كه در كنار شريعه، بى دست نشسته، آرى بى‌دست نشسته، نشستن را كه مى‌فهمى، او بى‌دست و بى‌سر نشسته، ابوالفضل است. از آن وقت كه حسين، دست مهربانش را از زير سر او برداشته و چشمش را پاك كرده، دارد حسين را نگاه مى‌كند. حتى وقتى كه سرش را جدا كردند، دارد با گردن افراخته‌اش حسين را مى‌پايد. ▪️باور نمى‌كنى‌؟ ببين همه‌ى اينها دارند با زخم‌هاشان يكديگر را مرهم مى‌زنند. اين مصحف پاره پاره را مى‌شناسى، اين على اكبر است.حسين نتوانست پاره پاره‌هايش را بردارد. صحاف آوردند، با بوريا آوردند، تا از اين ورق‌هاى پاره پاره، قرآنى مجلّد بسازد. مجلّد نه با جلد زركوب، كه با جلد قرمز خون، با رنگ ارغوانى خون، نمى‌دانم با رنگ عشق‌؟ با رنگ محمد؟ با رنگ على‌؟ با رنگ فاطمه‌؟ با رنگ خدا؟ با صبغة اللّه‌؟ راستى كه با بى‌رنگى و بى‌رنگى. بازهم مى‌توانى ببينى‌؟! 📚  | ص ۲۲۰ #⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 برخوردهای آزاردهنده! ▫️ما وقتى مى‌بينيم رفيقمان ضعفى دارد يا حرف‌هايى مى‌زند كه مفسده دارد، به او ناسزا مى‌گوييم؛ او هم به ما ناسزا مى‌گويد و همين‌طور ناسزاها رد و بدل مى‌شود! ▫️ درحالى‌كه بايد بررسى كنيم كه كسرى او چيست؟ چه چيز باعث شده اين كلمات را بگويد؟ و حالا كه گفته، ما چه بايد بگوييم. وقتى او به ما ناسزا مى‌گويد، آيا ما هم ناسزا بگوييم‌؟ يا نه، ساكت شويم و بگذاريم و برويم‌؟! ▫️ يا بدون اينكه به او ناسزا بگوييم، چنين بگوييم: اين حرفى كه زدى اشتباه است! مؤمنى كه به تو تذكرى مى‌دهد، براى آن است كه اين حرف‌هايى كه مى‌زنى، بوى قورمه‌سبزى مى‌دهد و دامنمان را آلوده مى‌كند! ▫️ديگر منتظر جوابش هم نباشيم و صحبت را قطع كنيم. وقتى او مى‌خواهد توضيح دهد و بگويد كه نه اين‌طور نيست؛ اِعراض كنيم. اصلاً مسئله، در خود اِعراض از قضيه، جا مى‌افتد. ▫️ما بايد اين پختگى‌ها در معاشرت‌ها را ياد بگيريم تا عين بچه‌ها عمل نكنيم! ▫️گاهى با خودم مى‌گويم خدايا همين‌طور كه ما از دعواى بچه‌ها آزار مى‌بينيم، انبياى تو از جمع‌هاى ما آزار مى‌بينند! چون صحبت‌ها و برخوردهايمان، بدون تأمل است و محبت و وِداد در آن نيست! 📚 | ص ۸۷ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 اگر شیعه‌ایم... ▫️اگر شيعه باشيم، حرف‌ها و جمع‌هايمان نبايد جز اين نتيجه داشته باشد كه دلى زنده شود و گفته‌هاى تازه ائمه عليهم السلام بين ما مطرح، و به آنها عمل شود. ▫️ اگر شيعه‌ايم بايد بدانيم كه اهل‌بيت عليهم السلام فرمودند: «لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِب نَفْسَهُ‌»؛«از ما نيست كسى كه به حساب خود رسيدگى نكند!» ▫️انسان بايد حساب كند كه واقعاً چه كرده است‌؟ پيرامون كار تربيتى، در خانه‌ها، در همسايه‌ها، در فاميل‌ها چه اثرى گذاشته و خودش چه حركتى كرده است‌؟ ▫️مسئله‌ی خيلى مهم، اين است كه ما مدت‌هاست در جمع‌هايمان با يكديگر آشناييم؛ يكى از مواردى كه بايد محاسبه كنيم، همين است كه نتيجه اين آشنايى‌ها چه بوده است‌؟ ▫️هركس براى خودش، چه برنامه‌هايى داشته‌؟ آيا قرار بود فقط همين‌طور حرف بزنيم، گويا عشق به حرف زدن داريم و بقيه هم، چون وقت خسته‌اى دارند و تنوع مى‌خواهند، دور هم بنشينيم و شبى را با هم به صبح برسانيم‌؟ ▫️ يا جمع ما از تنوع‌ها خسته‌اند و واقعاً مى‌خواهند تحركى داشته باشند؟ ▫️اينجاست كه قدم‌ها و راهى كه قدم‌ها در آن جارى است، بايد حساب شود. حساب شود كه تا حالا چقدر از مسير طى شده است و چقدر بايد طى شود؟ 📚  | ص ۱۶ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 من زندانبان خویشم! ▫️آنكس كه با هر حركت و سكون او بهره‌اى و يا خسارتى بار مى‌آيد، يله و رها نمى‌رود! ▫️ ما بچه كه بوديم بر تمامى در و ديوار و كتاب و دفتر امضاء مى‌انداختيم و مى‌خواستيم امضاء زيباترى داشته باشيم و چقدر كه كتك خورديم و توبيخ شديم. ▫️ ولى امروز كه مى‌فهميم با هر امضاى ما، مبالغى بر عهده‌ى ما مى‌آيد و يا با هر حركت قلم ما، جانى و مالى گرفتار مى‌شود و يا گرفته مى‌شود. ▫️حال، ديگر در و ديوار را آلوده نمى‌كنيم كه دلمشغوليم و گرفتار، چون خدايى داريم مسلط و آينده‌اى كه با دست‌هاى ما ساخته و يا سوخته مى‌شود و فرصت هم زياد نيست كه بى‌خيال باشيم. ▫️لحظه‌اى هستم و لحظه‌اى ديگر دست مرگ گلويم را گرفته و نفسم را بريده است. با اين همه من در محاصره هستم. ▫️ديوار حساب و بازخواست، مرا در خود گرفته و من در گروِ كارهاى خودم هستم و زندانى و زندانبان خويشم. ▫️بگذر از اينكه من در واقع محدود و محكوم هستم و كارها در دست من نيست و به اختيار من نيست. ▫️اگر با تمامى خوبى‌ها، حساب پس بدهم، تازه سرمايه را آورده‌ام و كارى نكرده‌ام، پس مى‌تواند عذابم كند و همين رنجم بس كه دست‌هاى خالى و طلبكارهاى زياد دارم و اگر بخواهد مى‌تواند بر انكسار و دلشكستگى من ببخشد و بر من، برابر باكرامتش ببخشايد. ▫️پس من در دارايى و ثروتم تهيدست و فقيرم! 📚 | ص ۶۸ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 تماشاگر نباشیم! ▫️آنهايى كه آمده‌اند در اين عالم، آدم ببينند، فقط انتظار نمايشنامه‌اى را مى‌كشند كه هنوز ساخته نشده است. ▫️ ما در اين عالم نيامده‌ايم تا به ما آدم نشان بدهند؛بلكه آمده‌ايم آدم شويم و آدم بسازيم. ▫️ وقتى معيارمان «آدم ديدن» شد، هنگامى كه همين آدم‌هايى كه ما را جمع كردند، تو زرد درآمدند، تصميم مى‌گيريم مسير حق را رها كنيم. ▫️به رها كردن مسير حق نيز قانع نمى‌شويم، بلكه جلوى حق مى‌ايستيم؛ غافل از اينكه وقتى ديگر آدم‌ها تو زرد از آب درآمدند، تازه بار ما سنگين‌تر مى‌شود! ▫️اما وقتى ديديم كه نمى‌توانيم رها كنيم، بايد بنيادى را بريزيم. وقتى فردى از جمع، حتى رهبر جمع كه اين مقدار از راه را آمده، خودش آلوده شده، نمى‌توانيم طب را رها كنيم؛ بلكه بايد طبيب‌هاى پاكى را بسازيم. ▫️ اينجاست كه آنچه تا حال برايمان يك استحباب بود، به صورت يك ضرورت درخواهد آمد. ▫️اين است كه اگر الله ما را جمع كرده و او ما را به هم ربط داده باشد، با ديوارها، فاصله‌ها، فرسنگ‌ها و شغل‌ها از همديگر جدا نمى‌شويم. 📚 | ص ۱۴۳ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 کارهای بی‌حساب 👇 ▫️آتش‌هاى بزرگ از يك شراره منشأ مى‌گيرد؛ ولى ما در جمع‌ها به اندازه يك شراره و يك دانه كبريت هم نيستيم. تا به حال چه روشنى‌اى ايجاد كرده‌ايم‌؟! ▫️درس ما بى‌حساب، بحث ما بى‌حساب، رفت‌وآمدهاى ما بى‌حساب و معاشرت‌هاى ما بى‌حساب است؛ بعد هم يك ذكرى مى‌گوييم و تمام مى‌شود! ▫️ هر بحثى به اين شكل كنيم، همه‌اش ضايع شده است، يا حداقل بى‌استفاده تلمبار مى‌شود. خيال مى‌كنيم يك ساعت كار كرده‌ايم! ▫️ درحالى‌كه يك ساعت غافل بوده‌ايم. اين است كه ذكر ما غفلت است: «أَنَا الْجاهِلُ في عِلْمي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولًا في جَهْلي.» ما درآگاهى‌هايمان هم نمى‌دانستيم بايد چقدر عمل كنيم. ▫️اينكه مى‌گويند اگر بدون ولايت قدم برداريد، حتى طاعاتتان مقبول نيست، دليلش اين است كه درست است كار كرده‌ايم، اما نمى‌دانستيم كجا و چگونه بايد كار مى‌كرديم. 📚 | ص ۱۰۳ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 هدفِ شیرین 🔻كسى كه از هدفش بگذرد، همه چارچوب‌ها و مبانى‌اش به هم مى‌ريزد؛ زيرا مقاصد با مبانى ارتباط دارد. 🔹مبانى و مقاصد، نظام فكرى و نظام رفتارى و دادوستدها را تعيين مى‌كنند و تغيير و تحول در اين قسمت، همه چيز را متحول خواهد كرد. 🔻اگر هدف براى ما شيرين شد، سختى راه و ملامت همراه، برايمان سبك مى‌شود و ديگر رنجى نمى‌بريم. 🔹اگر مبانى محكم بود، اگر ما را دعوت كردند و دعوت را اجابت كرديم، خارِ مغيلان باعث نمى‌شود كه از راه برگرديم. 🔻قدرت و صلابت اولياى خدا در برخوردها از احاطه و از وعى آنها سرچشمه مى‌گيرد كه براى همه‌چيز حساب باز كرده، آماده هستند و در اين فكرند كه چگونه كسانى را كه در كنارشان هستند، بارور كنند و حتى در آخرين لحظه آنها را به حجت برسانند. 📚  | ص ۱۶۰ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 محبّت، کافی نیست... ▫️ اينكه چند هزار ساعت از على و پيامبر سخنرانى كنيم، آيا عشقى از آنها در دلمان مى‌آيد؟ اگر عشقى هست، در حد جُرج جُرداق و احمد حنبل است يا نه، عشقِ بالاتر است‌؟ ▫️ آنچه مطلوب است، ولايت على است، نه صرف محبت او. محبت على را هر كسى دارد. كسانى كه در اين هستى عاشق يك بلبل و يك برگ مى‌شوند، شكوه يك جنگل يا يك منظره آنها را مى‌گيرد، چگونه شكوه و عظمت على، آنها را به خودش جذب نكند؟!معاويه هم على را دوست داشت. ▫️ مگر كسى مى‌تواند على را دوست نداشته باشد؟! ولى مسئله، ولايت است؛ يعنى فقط على را دوست داشته باشيم و فقط او را حاكم بگيريم. اين ولايت به‌معناى اولويّت است: «اَلَسْتُ اَولى بِكُمْ مِنْ اَنفُسِكُم» يعنى آنها در ما نسبت به ما حاكم‌تر و سزاوارتر باشند. 📚  | ص ۱۵۶ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 شوق پرواز ▫️ روح‌هايى كه گسترده شده‌اند، دنيا برايشان تنگ مى‌شود و شوق پرواز پيدا مى‌كنند. آنها وطن را جاى ديگرى مى‌بينند و دنيا را راهى مى‌دانند كه مى‌خواهند تا آن منزل اصلى حركت كنند. آنها خود را طاير گلشن قدس و رهروى تا منزل عشق مى‌دانند و براى رسيدن به آن مقصد و پرواز در آن فضاست، كه شب و روز خود را فراموش مى‌كنند. عشق معاد در آنها رسوخ و شوق لقاء حق در آنها نفوذ پيدا مى‌كند. 📚  | ص ۲۵ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
☝️☝️☝️ 📜 فرزندِ هستی ▫️هر كس افراد تحت اختيارش را براى محيطى كه در نظر دارد، تربيت مى‌كند. من فرزندم را براى خانه‌ام، استاد شاگردش را براى جامعه‌ى محدودش و يك دانشمند، انسان را حداكثر براى اين زمين و براى هفتاد سال زندگى، تربيت مى‌كند و بر طبق شرايط موجود، بارور و شكوفايش مى‌سازد. ولى انسان فرزند خانه و جامعه و حتى دنياى محدود و سرزمين خاكى نيست. ▫️انسان سرمايه‌هاى زيادترى دارد. انسان فرزند تمام هستى است و تا بى‌نهايت راه در پيش دارد. لذا بايد طورى تربيت شود كه در تمام اين عوالم و در تمام اين مسير بتواند چه بكند و چگونه بماند و چگونه برود. 📚 | ص ۴۹ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
❣️ 📜 حکومت، ضرورت و مشروعیت ▫️یک نگاه به استناد روايتِ‌: «كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ‌»: هر پرچم و هر جريانى را كه در دوران غيبت برافراشته شده و قيام نمايد حتى اگر مقبوليت هم داشته باشد، بدون مشروعيت و طاغوت مى‌داند. ▫️استاد به اين نگرش اين‌گونه پاسخ مى‌دهند: آن‌جا كه پذيرش جهانى براى حكومت مهدى نيست، نمى‌توان از پذيرش‌هاى مقطعى و منطقه‌اى چشم پوشيد، بلكه بايد از اين امكان استفاده كرد و به زمينه‌هاى بيشتر و گسترده‌تر دست يافت. ▫️ آن چه در اين روايت نفى شده اين است كه در اين مرحله به خويشتن دعوت كرد و از معصوم چشم پوشيد، كه دعوت به خويشتن و بالا بردن پرچم و استقلال در حكومت، همان طاغوت‌تراشى و حمايت و دعوت به طاغوت است. ▫️بنابراين، تلاش براى تشكيل حكومتى كه به معصوم دعوت نموده و زمينه‌ساز حاكميت او باشد ضرورى و مشروع است و آن چه نامشروع مى‌باشد دعوت به خويش است. 📚 | ص ۱۳ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
❣️ 📜 چرا معلم شده‌اى‌؟ ✍🏻 عین‌صاد ❞ چرا معلم شده‌اى‌؟ انگيزه و نيت تو براى انتخاب اين كار چه بوده است‌؟ آيا معلمى را به عنوان يك «شغل» همانند ساير شغل‌ها، براى كسب درآمد گزيده‌اى‌؟ آيادر طلبِ يك كار به اصطلاح بى‌دردسر و با چند ماه تعطيلى با مزد و مواجب، بوده‌اى‌؟ اگر چنين است، در خويش، تجديد نظر كن و مسئوليت خدايى و انسانى‌ات را به خاطر آور، كه تو همانند يك كارمند اداره نيستى. تو با «انسان‌هايى» سر و كار دارى كه بسيارى از مسائل «زندگى» شان را از تو مى‌آموزند، اعمال و حركات تو را الگو قرار مى‌دهند. بخش عظيمى از شخصيت‌شان را «حرف‌ها» و «رفتار» «تو» مى‌سازد. اگر فاسد باشى، نسل‌هايى را فاسد كرده‌اى و اگر صالح باشى، نسل‌ها را اصلاح كرده‌اى. 📚 | ص ۹ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 استاد و شاگرد ✍🏻 عین‌صاد ❞ استاد بايد ملاک‌ها را براى محصل مشخص كند و برايش توضيح بدهد كه داده‌ها ملاک نيست و سودها هم ملاک نيست. داده‌ها از خداست و سودها از سرمايه‌ها. نه مقدار سرمايه مهم است و نه مقدار سود، بلكه نسبت سود به سرمايه مهم است. ده تا آجرى را كه يك پير زن با كم كردن غذاى خود به مسجدى کمک كرده است نمى‌توان با ده ميليون تومان کمک تاجرى مقايسه كرد؛ چون تاجر از غذايش كم نشده و نسبت به سرمايه‌اش كارى نكرده است. مهم مبلغ سرمايه‌اش و يا مبلغ كمكش نيست؛ كه سرمايه از ديگرى است و کمک هم مربوط به سرمايه است. آنچه براى اوست مقدار كوششى است كه بر روى سرمايه دارد. اگر اين ملاک‌ها روشن شود ديگر درس‌ها و علوم بت شاگرد نمى‌شود و مِراء و رياء بوجود نمى‌آورد كه هر چقدر بيشتر بيابد بيشتر بايد بكوشد در حالى كه نه به يافته‌هايش نگاه مى‌كنند و نه به كوشش‌هايش، بلكه به نسبت اين دو با هم. و مهم‌تر به جهت اين نسبت، كه براى چه كسى و در چه راهى اين همه كوشش كرده و خود را به زحمت انداخته است. 📚  | ص ۶۵ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📜 اسیرِ پوچی‌ها ✍🏻 عین‌صاد ❞ انسان براى مسأله‌اى بالاتر از شكل گرفتن و تكامل يافتن بايد بكوشد، چون تنها اين كافى نيست كه شكل بگيريم و در ابعاد وسيع ماده و معنا تكامل پيدا كنيم، زيرا با اين تكامل يافتن، مسأله‌ى بن‌بست و عبث و پوچى زودتر پيش مى‌آيد و عميق‌تر، مطرح مى‌گردد. كسى كه بهترين ماشين را و شكل گرفته‌ترين وسيله‌ها را و تكامل يافته‌ترين مركب‌ها را با خود دارد مسأله‌ى بن‌بست و ترافيك و محدوديت‌ها را بيشتر احساس مى‌كند و عميق‌تر مى‌فهمد. انسانى كه در دو بُعد ماده و اخلاق شكل گرفته و به تكامل رسيده، اما جهت ندارد و راه ندارد، به بن‌بست و عبث و پوچى عميق‌ترى گرفتار خواهد شد و اين بن‌بست و عبث و پوچى را ديگر نمى‌توان با عرفان شرق هم درمان كرد و با هيپى‌گرى مداوا نمود، چون اين عرفان، خود يك نوع تكامل براى استعدادهاى عظيم‌تر انسان است كه پس از شكل گرفتن و تكامل يافتن، بايد به دنبال راهى بزرگ‌تر براى حركت كردن و جهتى برتر براى دويدنش بود. براى اين انسان مسأله‌ى جهت و صراط و مركب‌ها و رهبرى‌ها و روش حركت و منزل‌ها، مطرح مى‌شوند و تنها استعدادهاى تكامل يافته در دو بُعد ماده و اخلاق مسأله‌اى را حل نمى‌كنند. ... انسان هنگامى آدم مى‌شود كه به استعدادهاى شكل گرفته‌اش جهت بدهد. براى اين انسان، مكتبى، مكتب مى‌شود، كه جهت حركت و صراط و روش حركت را به او ياد بدهد و بياموزد، بدون آنكه او را مسخ كند و او را در راه بغلطاند و يا بغل بگيرد. 📚  | ص ۲۱ #️⃣ 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin