1_1032504831.mp3
2.42M
#داستان
#یک_آیه_یک_قصه
قسمت 1️⃣
📜سوره مبارکه شرح آیه ۵ و ۶
🔹"فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً"🔹
@zibakhani
🕯🕯وفات حضرت فاطمه معصومه علیها السلام🕯🕯
تو شهر قم خانمی است
که خیلی مهربونه
هر کی میاد شهر قم
تو خونه اش می مونه
مهمونای آشنا
از زن و مرد و دختر
حتّی می بینی اونجا
مهمونای کبوتر
دور حرم می گردند
پرنده های دعا
دعاها رو می برند
بی صدا پیش خدا
بانوی مهربون کیست
پیش خدا معلومه
حالا سلامی بده
به حضرت معصومه (س )
شاعر: مرتضی دانشمند
@zibakhani
روز اول ماه ذی القعده بود .
سال ۱۷۳ هجری، چه روز زیبا و پر خاطره ای!
در شهر مدینه دختری نازنین به دنیا آمد.
دختری که از تمام گلهای بهاری زیباتر بود.
پدرش امام کاظم «علیه السلام» بود و مادرش نجمه خاتون.
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۱
#داستان
@zibakhani
وقتی به دنیا آمد، چشمهای مادر مثل چشمه و ستاره درخشید.
دستها را بالا برد و خدا را شکر کرد.
امام کاظم «علیه السلام» دختر نازش را در آغوش گرفت.
با صدای آرام در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
به نجمه گفت: نامش را فاطمه بگذاریم .
چه نام زیبایی!
همان نامی که خدا برای دختر پیامبر انتخاب کرد.
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۲
#داستان
@zibakhani
فاطمه معصومه «علیها السلام» ۶ ساله شده بود و مثل تمام کودکان، در کنار پدر و مادر مهربانش، زیباترین روزهای زندگیاش را پشت سر میگذاشت.
امّا افسوس که دشمنان خدا، پدر عزیزش را دستگیر کردند.
هارون ستمکار، ۱ دستور داد امام کاظم «علیه السلام » را به زندان بصره ببرند.
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۳
#داستان
@zibakhani
امام کاظم «علیه السلام» یک سال در زندان بصره بود.
از بصره او را به بغداد بردند و سه سال هم در زندان بغداد، در اتاقی تنگ و تاریک زندانی بود.
در این چهار سال سخت، فاطمه معصومه «علیها السلام» نازنین، هر روز نگاهش به در بود .
او هر شب با آرزوی دیدن روی زیبای پدر به خواب می رفت.
در این چهار سال امام رضا «علیه السلام» هر شب به آنها سر میزد.
روزی خبر دردناکی در شهر پیچید:
امام کاظم «علیه السلام» در زندان بغداد به دستور هارون، به شهادت رسیده است.
فاطمه معصومه «علیها السلام» در ده سالگی پدر عزیزش را از دست داد
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۴
#داستان
@zibakhani
فاطمه معصومه «علیها السلام» خواهر امام رضا «علیه السلام» بود.
امام رضا «علیه السلام» خواهرش را بسیار دوست داشت و بعد از شهادت امام کاظم «علیه السلام» مثل پدر از فاطمه معصومه «علیها السلام» مراقبت می کرد.
امام رضا «علیه السلام» لقب معصومه را برای فاطمه گذاشت و برای همین به او فاطمه معصومه میگویند
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۵
#داستان
@zibakhani
فاطمه معصومه «علیها السلام» در دوران کودکی هر روز حرفهای زیبای پدر را شنیده بود.
از برادر عزیزش امام رضا «علیه السلام» هم خیلی چیزها آموخت.
دانش فراوان و هوش زیادی هم داشت و برای همین، یک بانوی دانا و نمونه بود.
خانم های مدینه سؤال هایشان را از او می پرسیدند و از او درس می آموختند
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۶
#داستان
@zibakhani
سال ۲۰۱ هجری بود.
مأمون ستمگر، ۲ دستور داد تا امام رضا «علیه السلام» را به زور از مدینه به خراسان ببرند.
آن روز، دل همه شکست!
فاطمه معصومه «علیها السلام»، مثل ابر بهار گریه می کرد.
او که از ۱۰ سالگی پدرش را از دست داده بود، غم دوری از برادر نیز به غم هایش اضافه شد.
امام رضا «علیه السلام» بیش از ۲۰ سال، از او مراقبت کرده بود
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۷
#داستان
@zibakhani
یک سال از سفر امام رضا «علیه السلام» گذشت.
فاطمه معصومه «علیها السلام»، که شب و روز یاد برادرش بود، تصمیم گرفت به دیدار او برود.
کاروان آماده حرکت بود.
زنان مدینه با چشمهای اشکبار دور فاطمه معصومه «علیها السلام»، حلقه زدند.
او یادگار امام کاظم «علیه السلام» و امام رضا «علیه السلام» بود.
همه نگران بودند که نکند برای فاطمه معصومه «علیها السلام» هم، اتفاق تلخی بیفتد
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۸
#داستان
@zibakhani
کاروان مدینه، یکی یکی شهرهای ایران را پشت سر گذاشت.
در نزدیکی ساوه، فاطمه معصومه «علیها السلام»، بیمار شد.
بیماریاش آن قدر شدید شد که دیگر نمی توانست به سفر ادامه بدهد.
از هم سفرانش پرسید: از اینجا تا قم چقدر فاصله دارد؟
گفتند: ده فرسنگ.
فاطمه معصومه «علیها السلام»، گفت: مرا به شهر قم ببرید؛ روزی پدرم گفت: شهر قم مرکز دوستان و شیعیان ما است
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۹
#داستان
@zibakhani
فاطمه معصومه «علیها السلام» و همراهان روز ۲۳ ربیع الاول کنار قم رسیدند.
خبر رسیدن او مثل نسیم بهار، در شهر پیچید.
همه شادی کنان به سوی دروازه شهر دویدند.
آنها با خوشحالی به هم می گفتند: مژده مژده! فاطمه معصومه «علیها السلام» آمده!
دختر امام کاظم «علیه السلام» آمده!
همه دورشتر او حلقه زدند.
موسی بن خزرج که از دوستان اهل بیت «علیهم السلام» بود،جلو دوید و افسار شتر را در دست گرفت و فاطمه معصومه «علیها السلام» و همراهانش را به خانه خودش برد
📚زندگی حضرت معصومه
✍🏻سید محمد مهاجرانی
تصویر۱۰
#داستان
@zibakhani