eitaa logo
مربیان قرآن دبستان (درست‌خوانی و زیباخوانی)
2.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
355 ویدیو
56 فایل
﷽ هماهنگی، هم‌افزایی و محتوای تدریس برای مربیان قرآن دبستان کتاب درست‌خوانی و زیباخوانی قرآن کریم ویژه کودکان تألیف علی قاسمی ادمین: استاد حسینی و استاد ده باشی سفارش کتاب ۰۲۵۳۷۸۳۹۴۷۴ ۰۹۰۲۷۸۳۹۴۷۴ مشاوره و برگزاری دوره تربیت مربی قرآن @H_N_S_1_1_4
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدای بخشنده مهربون ... درس امروز رو با یک قصه زیبا شروع می‌کنیم: آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته برای یک فرشته که پیش روم نشِسته امروز بچه‌های کلاس اول برای بازی و شادی به باغ ادبستان آمده‌اند. بچه‌های کلاس برای آب بازی کنار رود رفتند. اَحمد و زَهرا برای مراقبت، کنار وسایل نشستند. خانم کرمی مربی مهربان قرآن بعد از چند دقیقه پیش احمد و زهرا آمد. با لبخند زیبایی گفت: سلام گل‌های خندان. زهرا گفت: سلام خانم. احمد گفت: سِلام خانم کِرِمی. زهرا رو به احمد کرد و گفت: سَلام نه سِلام. خانم کَرَمی نه خانم کِرِمی. احمد گفت: خانم اجازه مگه فامیلی شما کِرِمی نیست؟ خانم مربی گفت: هست گلم، ولی کَرَمی درسته نه کِرِمی. احمد گفت: خب کرمی با کرمی چه فرقی داره؟ خانم مربی گفت: زهرا خانم گل می‌تونه این سؤال را جواب بده؟ زهرا گفت: اگر بگیم خانم کِرِمی یعنی خانم رنگش کِرِمی شده... . همه با هم خندیدند. خانم مربی گفت: آفرین عزیزم! درسته. دو حرف اول فامیلی من صدای َ داره. کَ رَ می کَرَمی احمد گفت: ببخشید خانم مربی. من نمیخواستم بگم شما کِرِمی رنگ هستید. خانم مربی گفت: عیبی نداره عزیزم. پیش میاد. حالا اجازه می‌دهید من در کنار شما بنشینم و یه کم قرآن بخونم؟ زهرا و احمد گفتند: خواهش می‌کنیم بفرمایید. خانم مربی شروع کرد به خواندن آیات زیبای قرآن. بعد از اینکه خانم مربی چند سوره زیبای قرآن را تلاوت کرد، زهرا گفت: خانم مربی ما دوست داریم مثل شما قرآن را زیبا بخوانیم. چطوری میتونیم یاد بگیریم؟ خانم مربی گفت: اگر دوست داشته باشید من بهتون یاد میدهم. زهرا گفت: چه عالی! من آماده‌ام. احمد هم گفت: منم آماده ام. خانم مربی شروع کرد به آموزش: ... از اینجا وارد مطالب درس اول می‌شویم و از زبان خانم مربی درس را بیان می‌کنیم و در پایانش قصه را تمام و از بچه‌ها می‌خواهیم که اگر شما هم دوست دارید زیبا تلاوت کردن رو یاد بگیرید، بیایید همراه شخصیتهای کودک داستان تمرین کنیم... مربیان درست‌خوانی و زیباخوانی قرآن کریم https://eitaa.com/zibakhani
ارشیا با پدر و مادر برای دید و بازدید به مسافرت رفته‌اند. به شهری زیبا به نام آبادان. پدر ارشیا در این شهر دوست خوبی به نام سید عماد دارد. زنگ خانه سید عماد به صدا درآمد. سید عماد در را باز کرد و با لهجه عربی گفت: تفضل بفرمایید. اهلا و سهلا. بابای ارشیا هم سید عماد را در آغوش گرفت و گفت: السلام علیکم حبيبي. دلتنگ شما بودیم. بعد از خوش و بش و سلام و احوال ارشیا به بابا گفت: خیلی خوشحالم که به خانه سید عماد آمده‌‌ایم، چون بچه‌هایش هم سن من هستند و می‌توانیم توی باغشان حسابی بازی کنیم. سید عماد گفت: مرحبا خیلی عالیه. پس پیش به سوی بازی. بفرمایید بچه‌ها!شما بروید بازی کنید تا ما بزرگترها هم با هم گپی بزنیم. وقتی ارشیا وارد باغ شد، گفت: من ارشیا هستم، شما هم خودتون رو معرفی کنید. بچه‌ها یکی یک خودشان را معرفی کردند: طاهر، قاسم، نداء ارشیا با تعجب گفت: چه جالب! چرا این طوری گفتید؟ طاهر، قاسم، نداء ما این طوری می‌گوییم: طاهر، قاسم، نداء طاهر گفت: ما با لهجه عربی گفتیم. صدای اِ در لهجه عربی شبیه ای ولی کوتاه تلفظ میشه. ارشیا گفت: چه قشنگ. جالبه. حالا بریم شترسواری. راستی شتر به زبان عربی چی می‌شه؟ نداء گفت: ابل ارشیا گفت: ابل اینم صدای اِ داره که شبیه ای کوتاه شد. همگی خندیدند و گفتند: بله. درسته. ارشیا گفت: پس بیا بریم ابل سواری. بچه‌ها با خنده و شادی مشغول بازی شدند... @zibakhani