eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
71.6هزار عکس
73.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🔸نفس انسانی پذیر است 🔸 انسان به هر چه کند می‌شود 🔸چطور یک زغال در اثر با برافروخته می‌شود 🔸 انسان هم بر اثر و با ، الهی‌ می‌شود 🔸 این جا، جای و و است 🔸و وقت هم کم است 🔸وقت خیلی کم است و در پیش داریم. و نکنید. 🌿علامه حسن زاده آملی http://eitaa.com/joinchat/3024879616Ce095b35cfa 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
🔴 روش حکومتی با ✅ شیوه برخورد امام علی(ع) با کسانی که به حکومت دینی خیانت می کنند و به آغوش دشمنان پناهنده می شوند🔻 نقل شده جریربن عبدالله بجلی قاصد امام علی(ع) به طرف معاویه بود. او که توانسته بود اعتماد امام رو جلب کند و حامل نامه امام باشه، در شام فریب وعده و وعیدهای معاویه رو می خورد، سرانجام پس از گذشت 4 ماه از شام به کوفه برمی گردد. به وی شک کرده، او را مورد ملامت قرار داده و متهم می کند که در شام دین خود را به معاویه فروخته است. طولی نمی کشد که همراه عده زیادی از طایفه کوفه را به قصد قرقیسیا ترک می کند. پس از اینکه خیانت جریر بر همگان آشکار شد نوبت به اقدام انقلابی امام علی(ع) می رسد. امام پس از رفتن جریر، خانه ی او و ثُویربن عامر را که به وی ملحق شده بود، به می کشد.١ بعدها امام صادق(ع)، مسجدی را که در کوفه به نام مسجد جریربن عبدالله بجلی شهرت داشت همراه مسجد ثقیف و مسجد اشعث بن قیس جزء مساجد ملعونه یاد کرد.٢ 📚١_برگرفته از تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص٢٧٩، به نقل از وقعه صفین، ص٦١ 📚٢_همان، به نقل از التهذیب، شیخ طوسی، ج٣، ص ٢٤٩ ||•🇮🇷 @marefat_ir ‌ 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
📝 ‍ حقیقت_گناه 🔹 قبل از این که به دیگری ضرر بزند، به گناهکار ضرر می‌رساند، همان طور که هیزم پیش از این که پارچه را بسوزاند، ماده و بدنه خود را می‌سوزاند. 🔹گناه، در حقیقت است و قبل از این که به کسی آسیب برساند، خود گناهکار را می‌سوزاند؛ از این رو، قرآن کریم، از ظالمان، تعبیر به «حطب» یعنی هیزم می‌کند: «ظالمان هیزم جهنمند! » (سوره جن، آیه ۱۵) منبع: صفحه ۱۶۸ ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓ 🌸 @darentezar14🌸 ┗━✨🌸✨🌹✨━ ┄┅┅✵❁••••••❁✵┅┅┄
ظهور نزدیک است
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
ای آیت سرمستی، ای خلسه ی   برخیز که ساغر را در بزم بچرخانی  برخیز که یک درگیر غم ات گشته  از داغ تو افتادم در  ورطه ی حیرانی  این بی سر و سامانی بی تو باشد  هر روز پر از حسرت،هر شام پریشانی  دیوانه ی چشمانت نمی گیرد  توام ای جان! ای حضرت روحانی  تو زد بر کفرم و تردیدم  من با تو رسیدم تا   ای سرمستان! از خاک سفر کردی  خواندند تو را گویا به   وحیده افضلی . 🍃به مناسبت سالروز وفات . ✍نویسنده: . 📅تاریخ تولد : ۲ شهریور ۱۲۹۵ . 📅تاریخ وفات : ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸. . 🥀مزار: حرم حضرت معصومه (س) . •┈┈••••✾🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• 🖤••👆🏻
❤️رسول اکرم ص : ♦️♦️ هر كه و را بپذيرد و بداند كه آن را ندارد، در و پر از خواهد شد. @deldadegi 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸دَستتان برای اعدام محارب نلرزد!🔸 🔪 امروز ما بگوییم آقا، اینهایی که شیشۀ ماشین ها را شکاندند، یک شوری داشتند، ناراحتی ای داشتند، عصبانی شدند ... بگوییم «فَبِها و نِعمَ!!». یک شیرینی هم به آنها بدهیم که آقا این چند روز اینجا [بازداشت] بوده ای یک وقت ناراحت نشده باشی! رویشان را هم ببوسیم بگوییم بفرمایید [بروید]!! خب فردا چه کار می کند؟! فردا دیگر نمی شِکَند؛ فردا می زند! 🔪 سارق وارد شده و کارهایی کرده، دستش می لرزد که اعدام بکند! این است، است، این است! 🔪 یک سارق مسلح اگر اعدام نشود، ما ضرر کرده ایم. چرا؟ چون محارب است. محارب، حکمش است، کشتنِ تلخ است. قطع یک دست از یک طرف و یک پا از طرفِ دیگر است. این برای اینست که کسی روی دیگری اسلحه نَکِشد. 🔪 آمریکا این کار را نکرد و حالا باید چند تا فرد مسلح در هر مدرسه ای بگذارد! این همه فیلم جنایی نشان داد و با این فیلمها بچه ها را سرگرم کرد. بچه ها هم آموزش دیدند که هر وقت از معلّمشان دلخور شدند او را به رگبار ببندند. این هنر است؟! @haerishirazi ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🌹ظهور نزدیک است .... 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem
💊 💠 راهکار از بین بردن کینه 📿 همۀ کسانی را که از آنها گله دارید، مثل دانۀ تسبیح ردیف کنید و یکی‌یکی دعایشان کنید. نخستین اثر این دعا این است که حبۀ آتشی را که در دلتان بوده، بیرون می‌اندازید. - قدیم‌‌ها که مرسوم بود، گاهی گداخته از سر قلیان روی قالی می‌افتاد و فرصت اینکه بروند و اَنبُر بیاورند، نبود؛ ناچار آن آتش را با دستشان برمی‌داشتند و دور می‌انداختند. - اگر کسی از تو غیبتی کرده یا نسبت ناروایی به تو داده، این افتاده روی دلت که از قالی گران‌بهاتر است. تا بخواهی برایش ثابت کنی که تو تقصیرکار نبوده‌ای، سوخته‌ای! - پس . اول خودت را نجات بده تا دلت بیشتر از این تاول نزند، بعدش خدا خودش می‌داند که چطور مسئله را حل کند. 🟡 سیدمحمدرضاحسینی| پرواز تا اوج ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🤲اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید 🥀 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
آیت الله مصباح یزدیآتش را می بینی؟.mp3
زمان: حجم: 12.69M
.تقاضای کدام حاجت اورژانسی است؟ «آتش را می بینی؟» 🌱 به سوی بهار | قسمت بیست و دوم | ۱۳۸۷/۰۷/۰۳ 🔺مجموعه « »، برش هایی از سلسله جلسات شرح دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه درباره پیشواز ماه مبارک رمضان 🎉بیست میلیون ریال برای چهار نفر از شما مخاطبان که در مسابقه قسمت بیست و دوم «به سوی بهار» برگرفته از محتوای این قسمت، شرکت می کنید. ⏰فرصت شرکت در مسابقه از اکنون تا ساعت ۱۸ فردا متن و صوت کامل جلسه شرکت در مسابقه این قسمت: https://survey.porsline.ir/s/aRSqb1hm 🌙 @mesbahyazdi_ir
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولویت خواسته یک مومن چیست؟ «گناه، آتشی که خودت برافروختی!» | قسمت بیست و دوم| برشی کوتاه | ۱۳۸۷/۰۷/۰۳ 🔺مجموعه « »، برش هایی از سلسله جلسات شرح دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه درباره پیشواز ماه مبارک رمضان تماشای قسمت بیست و دوم «به سوی بهار»: https://eitaa.com/mesbahyazdi_ir/6696 شرکت در قسمت بیست و دوم مسابقه «به سوی بهار» تا ساعت ۱۸ امروز: https://survey.porsline.ir/s/aRSqb1hm ✅لازم به ذکر است برای پاسخ درست به سوالات میتوانید همزمان به فیلم و متن این قسمت از درس اخلاق مراجعه کنید. 🌙 @mesbahyazdi_ir
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا این پوسته ها را از ما جداکن! «سیاهی گناهت را نمی بینی؟» | قسمت بیست و سوم| برشی کوتاه | ۱۳۸۷/۰۷/۰۴ 🔺مجموعه « »، برش هایی از سلسله جلسات شرح دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه درباره پیشواز ماه مبارک رمضان تماشای قسمت بیست و سوم «به سوی بهار»: https://eitaa.com/mesbahyazdi_ir/6696 ✅لازم به ذکر است برای پاسخ درست به سوالات میتوانید همزمان به فیلم و متن این قسمت از درس اخلاق مراجعه کنید. 🌙 @mesbahyazdi_ir