خاطرهای از آزاده سرافراز، ........... در کتاب #کمی_تا_آخر_دنیا
«مرتضی افتتاحی» از اهالی کرمان و از اعضای سپاه پاسداران بود. او در اردوگاه موصل 4 (آسایشگاه 6) کنار من میخوابید.
شبها از سرفهی زیاد خوابش نمیبرد. نه تنها ایشان خواب نداشت بلکه صدای سرفهاش بچهها را نیز از خواب بیدار میکرد.
روح #فداکاری و #ایثارگری بچهها نه تنها به کسی اجازهی اعتراض نمیداد، بلکه همه درصدد بودند تا به شکلی کوچکترین کمکی به ایشان بکنند.
کاری از دست ما ساخته نبود. او به علت شدت سرفه حتی نمیتوانست درست غذا بخورد. ساعتی طول میکشید تا مقداری آب یا غذا بخورد. به همین خاطر غذای ایشان جداگانه و اغلب با کمک من به ایشان داده میشد.
او بهخاطر مقاومتش در مقابل توهین به ساحت مقدس #قرآن_کریم مجروح شده بود.
ماجرا از این قرار بود که:
ایشان وقتی در «عملیات رمضان» اسیر شده بود، بعثیها خواسته بودند تا پا روی #قرآن گذاشته و از روی آن عبور کند، ولی ایشان مقاومت کرده بود. آنها با دیدن این مقاومت، او را خوابانده و دوپایی روی سینهاش پریده بودند که موجب فشار به ریه و شکسته شدن قفسه سینهاش شده بود.
مرتضی سرانجام پس از تحمل 19 ماه درد و رنج غیر قابل توصیف، در تاریخ 18/11/1362 به شهادت رسید.
پیکر مطهر او در قبرستان موصل به خاک سپرده شد.
https://ketabrah.ir/go/b17790