eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
563 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۵۶ نسیم با التماس دستم رو گرفت و عین بچه ها نالید: _تو روخدااا تو
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۵۷ داشتیم از مسجد بیرون میرفتیم که با مهربونی بهش گفتم: _نسیم جون از این به بعد سعی کن مسجد بدون آرایش بیای. الانم صورتت سیاهه بیا بریم وضوخونه بشورش. داخل وضوخونه رفتیم.داشت صورتش رو میشست که پرسید: _نفهمیدی فاطمه چرا نیومد؟ گفتم: _مریض شده. آه کشید: _خدا شفاش بده.. بی مقدمه پرسید: _دیگه از کامران خبر نداری؟ جا خوردم! !با من من گفتم: _نههه!! من به کامران چیکار دارم؟ از داخل آینه نگاهم کرد. _خب هرچی باشه یه روزی رفیق بودید..قرار بود ازدواج کنید.. به طرفش رفتم و از ترس آبروم آهسته گفتم: _هیس!اینقدر بلند راجع به گذشته حرف نزن. بعدشم کی گفته ما قرار بوده با هم ازدواج کنیم؟! این تصمیمی بود که اون گرفته بود نه من! او هم آهسته گفت: _ببخشید باید رو خودم کار کنم یک کم متین و آروم حرف بزنم. بعد گفت: _خوش بحالت واقعا!! نمیدونم چی داشتی که اینقدر پسرها و جنتلمنها دنبالت بودن! هی هر دیقه میگفتی بدبختی ولی اتفاقا خوشبخت تر و خوش شانس تر از من یکی بودی.به هرچی اراده کردی رسیدی.. هرچی بچه پولدار بود دنبال تو میومد. در حالیکه.. 🍃🌹🍃 حرفش رو خورد و سرش رو پایین انداخت. حدس اینکه ادامه ی جمله ش چی بوده زیاد سخت نبود. چون بارها با حرص وحسد بهم گفته بود.شاید مهمترین علت بدجنسی نسیم حسادت و بخل بیش از حدش بود. لبخندی زدم و گفتم: _درحالیکه من نه به زیبایی تو بودم نه به خوش تیپیت؟! من بی کس وکار بودم و تو.. دستش رو جلوی دهانم گذاشت و با شرمندگی گفت: _نگو دیگه…ببخشید.. زل زدم تو چشمش و با تمام وجودم گفتم: _نسیم اینی که میخوام بهت بگم شعارنیس ولی بخدا خوشبختی و شانس به این چیزهایی که تو میگی نیست.ناراحت نشو ولی مشکل بزرگ تو اینه که همیشه داشته های خودتو میزاری کنار داشته های دیگرونو میبینی و میخوای..تا وقتی که همش حسرت داشتن خوشبختی ظاهری آدمهای دورو برت رو بخوری احساس خوشبختی نمیکنی.. او لبش رو با ناراحتی گزید. میدونستم که از حرفهام خوشش نیومد.ولی بقول پدرشوهرم بعضی وقتا لازمه بهت بربخوره تا تغییر کنی!! 🍃🌹🍃 خیلی دیرم شده بود. چادرش رو که بهم سپرده بود دستش دادم و صورتش رو بوسیدم و گفتم: _ببخشید باید برم..الان حاج آقا نگران میشن. .. او سریع چادرش رو سر کرد و گفت: _منم دارم میام . دوست نداشتم پدرشوهرم و حاج کمیل اونو ببینند ولی ظاهرا چاره ای نبود.او برخلاف تصورم کنار درب آقایون نیومد و به محض پوشیدن کفشهاش باهام خداحافظی کرد. نفس راحتی کشیدم و خداروشکر کردم. 🍃🌹🍃 اون شب دوباره به فاطمه زنگ زدم.حالش بهتر بود و داشت استراحت میکرد.سر میز شام اتفاقات داخل مسجد رو واسه حاج کمیل تعریف کردم.او در سکوت به حرفهام گوش میکرد و چیزی نمیگفت.من از سکوت او میترسیدم.پرسیدم: _چیزی نمیخواین بگین؟؟! او نگاه معنی داری کرد وگفت: _رقیه سادات جان..شما چرا ملاقات مادر ایشون نمیری؟! من که منظورش رو از سوالش درک نمیکردم گفتم: _خببب… بنظرتون لازمه برم؟ حاج کمیل یک لیوان آب برای خودش ریخت و گفت: _هم لازمه ملاقاتشون برید و هم اینکه لازمه بیشتر از احوالات این دوستتون در این چند ماه باخبر بشید.شاید در تصمیم گیری کمکتون کنه. حس میکردم حاج کمیل از دادن این پیشنهاد دلیل خاصی داره. چشمم رو ریز کردم و به او که داشت خیره به چشمهای من آب میخورد نگاه کردم.پرسیدم: _چرا منظورتونو واضح تر نمیگید؟! او از پشت میز بلند شد و با لبخند گفت: _منظورم واضحه! شما خیلی دانا هستید. قطعا با کمی دقت منظور و مقصود من و درک میکنید. ظرفها رو از روی میز جمع کرد و به سمت آشپزخونه رفت که بلند گفتم: _چشم حاج کمیل!اگر اجازه بدید من فردا به عیادت مادرش میرم. او از آشپزخونه گفت: _احسنت به شما خانوم باهوش و دوست داشتنی من! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۵۷ داشتیم از مسجد بیرون میرفتیم که با مهربونی بهش گفتم: _نسیم جون
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۵۸ روز بعد زنگ زدم به نسیم. او با شنیدن صدام خیلی خوشحال شد. گفتم: _امروز میخوام بیام ملاقات مادرت. او من من کرد و گفت: _امروز نمیشه. تحت مراقبتهای ویژه ست ملاقات نداره .. پرسیدم: _توکه دیشب گفتی خونتونه؟ گفت: _آره خوب دیشب خونمون بود.نصفه شبی حالش بد شد بردمش بیمارستان. الانم حالش خوب نیس. من الان تو بیمارستان نشستم تا اگه خبری شد بفهمم. راست میگفت.صدای پیجر از پشت خط به گوشم رسید.گفتم: _میخوای بیام پیشت تنها نباشی؟ تشکر کرد و گفت: _نه فقط برا مادرم دعا کن.. 🍃🌹🍃 چند روزی گذشت و نسیم با من تلفنی در ارتباط بود.او بیشتر اوقات پشت تلفن گریه میکرد و از ترس وتنهاییش میگفت ومن تمام سعیم رو میکردم آرومش کنم. شبها برای مادرش نماز میخوندم و از خدا براش طلب سلامتی میکردم.در این مدت به ملاقات فاطمه هم رفتم.او در این سالها زجر زیادی رو از بابت کلیه ی سنگ سازش میکشید ولی همیشه در اوج درد میخندید ومیخندوند!! من واقعا از این همه صبر و ایمان در شگفت بودم! 🍃🌹🍃 چند روزی بود که حاج کمیل دیر به خونه برمیگشت و یک راست برای اقامه ی نماز مغرب به مسجد میرفت.او در این مدت خیلی کم حرف و مرموز به نظر میرسید. چندبار از او پرسیدم علت چیه ولی او دستش رو روی گونه ام میگذاشت و با لبخند گرم و دوست داشتنیش میگفت: _یک مقدار کارهای عقب افتاده ی شخصی دارم.منو ببخشید اگر کم به شما رسیدگی میکنم. نمیدونم چرا بی جهت دلم شور میزد.فاطمه میگفت بخاطر دوران بارداریه.دلیلش هرچی بود حالم خوب نبود.شبها کابوس می دیدم و روزها بیقرار بودم. 🍃🌹🍃 💤یک شب در خواب، دیدم که یک نوزاد در آغوشمه و بهش شیر میدم.میدونستم که این نوزاد همون کودکیه که انتظارش رو میکشیدم. او با نگاه کودکانه ش به من نگاه میکرد وشیر میخورد. ناگهان دیدم صورتش کبود شد و چیزی شبیه قیر بالا میاره.. از شدت ترس او رو از خودم جدا کردم و بلند بلند جیغ کشیدم.به سینه ام نگاه کردم. بجای شیر سفید از سینه هام مایع سیاه رنگ بدبویی ترشح میشد.. اینقدر درخواب جیغ کشیدم تا بالاخره بیدارشدم. 🍃🌹🍃 حاج کمیل با پریشانی کنارم نشسته بود و صدام میکرد.تشنه بودم.گفتم: _آب.. چند دقیقه ی بعد با آب کنارم نشست.آب را تا ته سر کشیدم و سرم رو روی سینه اش گذاشتم.نفسهای نامرتبم کم کم زیر دست نوازشهای او سامان گرفت. گفتم: _چی کار کنم حاج کمیل؟ چیکار کنم از دست این کابوسها نجات پیدا کنم؟! همش خواب مردن بچه مونو میبینم.. گریه کردم: _میترسم کمیل جان..میترسم. ناگهان او دست ازنوازش موهام برداشت. من که قلبم آروم گرفته بود ومرتب میزد پس این صدای ناهماهنگ قلب چه کسی بود که میشنیدم؟ دقت کردم.قلب حاج کمیل بود که نا آروم به دیواره ی سینه ش میکوبید.سرم رو از روی سینه اش برداشتم و نگاهش کردم.چشمهاش پایین بود و شانه هاش بالا وپایین میرفت..دستم رو مثل خودش روی صورتش گذاشتم و نگاهش کردم. مجبور شد نگاهم کنه..آب دهانش رو قورت داد و خندید.. تلخ تر از تلخ ..غمناک تر از غمگین!! پرسیدم: _چی شد حاج کمیل؟؟ او چشمهاش رو آهسته بازو بسته کرد و با همون لبخند،دروغ گفت: _هیچی!!فقط ناراحت شمام..دوست ندارم اذیت شید..حتی در خواب. 🍃🌹🍃 وبعد غلتی زد و پشت به من روی بالش خوابید.گفتم: _شما از من یه چیزی رو پنهون میکنید درسته؟ مکث کرد.. دوباره پرسیدم: _میدونم اهل دروغ نیستید.پس بهم راستش رو بگید.. هنوز پشتش به من بود.گفت: _آره.. آب دهانم رو قورت دادم!پرسیدم: _چی؟! جواب داد: _وقتی پنهونش میکنم یعنی گفتنی نیست.شما هم نپرس. با دلخوری گفتم: _همین؟!!! یعنی من بعنوان شریکتون حق ندارم بدونم؟ او چرخید سمتم.نفسهاش بلندتر شد. _مربوط به شما نمیشه وگرنه حتما میگفتم. تو رو به جدت قسم نپرس رقیه سادات خانوم. فقط با اون دل پاک و عزیزت برام دعا کن. بیشتر ترسیدم.پرسیدم: _دعا کنم که چی؟؟ نشست و زانوهاش رو بغل گرفت _دعا کن نترسم..دعا کن منم اهلی شم.. این عجیب ترین دعایی بود که او میخواست در حقش کنم.حاج کمیل من یک مرد پاک و اهل و شجاع بود.او از چی میترسید؟پرسیدم: _شما و ترس؟! از چی میترسید حاج کمیل؟ ازبین زانوهاش گفت: _از خودم.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۳۹🌷 🍀اوصاف امام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۴۰🌷 🍀اوصاف امام زمان عجل الله فرجه🍀 🔶 عِزّ الموحّدین 💠امام زمان علیه السلام مایه عزت و افتخار خداپرستان و یکتاپرستان است، از تمام ادیان و امت ها؛ لذا این گونه حضرت را توصیف می‌کند: «أُشْهِدُ اللَّهَ وَأُشْهِدُ مَلآئِکَتَهُ وَأُشْهِدُکَ یا مَوْلای... أَنْتَ نِظامُ الدِّینِ، وَیعْسُوبُ الْمُتَّقِینَ، وَعِزُّ الْمُوَحِّدِینَ»؛ «خدا را گواه می‌گیرم و فرشتگان الهی و خودت را گواه می‌گیرم ای مولای من که... تویی نظام دین و پیشوای پرهیزکاران و عزت بخش یکتاپرستان». 🔶عزّت (و عزیز) 💠به معنای آبرو و شرف است که در هدایة الکبری از القاب امام زمان علیه السلام نام برده شده است. 💠«او» عزیز است و عزت دارد، چرا که خلیفه خداست و خدا نیز دارنده تمام عزت است: «... فَإنَّ الْعِزَّةَ للَّهِ ِ جَمِیعاً»؛ «... با این که همه عزّت‌ها از آن خداست! » 🔶عصر 💠به معنای دوران و زمان است که در کتاب ذخیرة از القاب امام زمان علیه السلام شمرده شده است و در قرآن به آن قسم یاد نموده است: «وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسانَ لَفِی خُسْرٍ»؛ «قسم به عصر و زمان، همانا انسان در خسران و زیان است». 🔶عِصْمَةُ الدِّین 💠یعنی حافظ و نگهبان دین و آیین خداوند که آن را از آسیب‌ها و لغزش‌ها و انحرافات نگه می‌دارد. عصمة الدین نیز از القاب امام زمان علیه السلام است؛ لذا در زیارتش می‌گوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عِصْمَةَ الدِّینِ»؛ «سلام بر تو ای نگهبان و حافظ دین خدا». 🔶 عِصْمَةُ العباد 💠به معنای حافظ و نگهبان بندگان خدا که دچار لغزش و انحراف نشوند و این از لطف خداوند به بندگانش می‌باشد که دائماً مراقب آنان است، شاید که هدایت شوند و رستگار گردند. 🔶 عَقِیدُ العِزّ 💠آن که وابسته و همراه دائمی عزت است، «او» عزیز است، چون خلیفه خدای عزیز است. «إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» ؛ بلکه تمام عزت مال خداست: «فَإِنَّ الْعِزَّةَ للَّهِ ِ جَمِیعاً». 💠 در دعای ندبه می‌گوییم: «بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لا یسامی" «به جانم قسم که تو از سرشت عزتی هستی که هیچ کس بر شما برتری نخواهد داشت». 🔶 عَلامت 💠به معنای آیه و نشانه می‌باشد و از اوصاف و القاب امام زمان و سایر امامان علیهم السلام است؛ چنان که امام صادق علیه السلام در مورد آیه «وَعَلاماتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یهْتَدُونَ» فرموده است: «نَحْنُ الْعَلاماتُ وَ النَّجْمُ رَسُولُ اللَّهِ؛ علامات ما هستیم و نجم نیز رسول اللَّه صلی الله علیه وآله است. » 🔶عِلْم المَصْبُوب 💠دانش خلیفه، امام و حجت خداوند بر روی زمین متصل به علم نامتناهی پروردگار است، لذا بر هر چیزی که خدا بخواهد آگاه است. و امام زمان علیه السلام اکنون تنها خلیفه خدا در زمین است، بنابراین علم الهی از او سرازیر است. 💠در زیارت آل یاسین به ایشان سلام می‌کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ أَیهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ»؛ «سلام بر تو ای پرچم برافراشته و دانش و علم ریزان». ‌ عج 📚اوصاف المهدی (عج) ✍احمد سعیدی ‌ 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «چه شد که کوفیان به یک‌باره تغییر کردند؟» 👤 استاد ⁉️ چگونه جامعه منتظر کوفه از دادن دعوت‌نامه به امام حسین علیه‌السلام به ایستادن و جنگیدن با این امام معصوم رسید؟ عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
4_5830416781470078799.mp3
13.14M
🎙 صحبت‌های جدید استاد درباره تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک ایران 🗓 ۵ آبان ۱۴۰۳ 🎧 کیفیت 64kbps @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادآوری‼️ 🗣️مقام معظم رهبری :اگر حمله کردند ظرف نیم ساعت باید به آنها پاسخ دهید و الا سیاسیون مانع حمله می‌شوند @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨⚠️خطای بزرگی کردید، منتظر پاسخ باشید 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعایی هست برای دفع دشمن استاداخلاق آیت الله شیخ محمدعلی جاودان (اللهم انی ادرا بک فی نحورهم واعوذ بک من شرورهم)🤲 ✅ لطفاً عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به امید ایرانی زیبا ... شهید پدافند هوایی سجاد منصوری شادی روح مطهر شهید فاتحه‌ای بخوانیم @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⭕️آخرین چت شهید محمد مهدی شاهرخی فر عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️منزل پدری "شهید محمد مهدی شاهرخی فر "در شهرستان شوشتر از توابع استان خوزستان، که بامداد امروز در حمله رژیم جنایتکار صهیونیستی به برخی تاسیسات به شهادت رسید عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⭕️در انتظار تو خواهم ماند؛ تصویر الارُز جهان‌ دیده، نوزاد شهید ارتش حمزه جهان‌دیده عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️