eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
10.1هزار ویدیو
611 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╔═🔹══ ๑❈๑ ══🔹═╗ @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #در_مکتب_غيبت_و_انتظار 📘 #قسمت_ه
╔═🔹══ ๑❈๑ ══🔹═╗ @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 📘 و 📝 همه می دانیم، هر فرد برای انجام کارهایش می اندیشد و سپس برای رسیدن به یک هدف مشخص، ریزی می کند. حکیم و دانا، که خود عقل و اندیشه است، آدمی را برای رسیدن به مقدس بیافرید. اگر بخواهد یک میوه بسیار با ارزش پرورش دهد، را آبیاری می کند و در کنار پرورش آن خاص، تعدادی علف و خار رشدمی کند، اما ، رسیدن به همان است. در آدمی، اولین انسان، یعنی حضرت (ع) پیامبر الهی و خدا بوده زمین همواره از این گونه انسانهای کامل بوده و دیگران از برکت وجود آنها زندگانی نموده اند. در زمان امام زمان (عج) اگر چه ما شایستگی ایشان را نداریم، اما وجود ایشان روی کره خاک، مایه برکتی شده که انسانهای دیگر نیز کنند و در مسیر رسیدن به کمال تلاش کنند. این است معنای جمله پیامبر (ص) که فرمودند: 🔹 لو خلت الارض ساعه واحده من حجه الله لساخت باهلها🔹 اگر زمین حتی یک ساعت از خدا تهی گردد، زمین ساکنانش رادر خود فرو برد. همچنین حضرت (عج) در پاسخ به یکی از نواب در زمان صغری که پرسیده بود: نقش شما در زمان چیست؟ فرمودند: 🔹 انی لامان لاهل الارض، کما ان النجوم امان لاهل السماء🔹 بدان که من سبب ساکنان زمین هستم، چنانکه ستارگان، سبب ساکنان آسمان هستند. بنابر این، اگر امروز بر کره خاک زندگانی می کنیم، و از چون گیاهان، جنگلها و معادن زر خیز بهره می بریم و بر دریا کشتی رانی می کنیم و از درونش بهره می بریم، اگر قطرات زیبای باران بر سرزمین ما می بارد و خوشه های طلایی گندم به ما می کند و... همه و همه از برکت امام زمان (عج) است و به احترام آن انسان کامل، که هدف خلقت آدمی است، زندگی ما را بر قرار ساخته است. 🔰منبع🔰 برگرفته از کتاب ستاره مومنان : آشنایی با امام زمان (عج)، ص24و25 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═🔹══ ๑❈๑ ══🔹═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂ @zohoreshgh ❣﷽❣ ♾ #لبیک_یا_حسین_یعنی⁉️ ♾ #قسمت_ششم آنان که زنده بو
⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂ @zohoreshgh ❣﷽❣ ♾ ⁉️ ♾ که معروف است با همین قومی است که از راه دور، گویان، آمده بودند که منجی خود را یاری کنند. آنان (منتظران منجی موعود)، در گذشته ماندند و چون حال را حال خود ندیدند، خود را فراموش کردند و تمام ثواب های های انتظار را دادند و به دشمنِ اصلی منجیِ موعود تبدیل شدند و در نتیجه با شمشیر او کشته شدند. و این است که فقط در گذشته زندگی کند و «حسین» را فقط «حسین بن علی علیهما السلام» و «یزید» را فقط «یزید بن معاویه علیهما اللعنه» بداند. ♾ 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂✧◆✧⁂
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌷رمان واقعی #نسل_سوخته 🌷قسمت ۱۴۳ 🌷 این آیات کتاب حکیم است تلفن رو که قطع کرد ... بیشتر از قبل
🌷رمان واقعی 🌷قسمت ۱۴۴ 🌷 تو ... خدا باش بالای کوه ... از اون منظره زیبا و سرسبز به اطراف نگاه می کردم ... دونه های تسبیح،بالا و پایین می شد و سبحان الله می گفتم ... که یهو کامران با هیجان اومد سمتم ... - آقا مهران ... پاشو بیا ... یار کم داریم ... نگاهی به اطراف انداختم ... - این همه آدم ... من اهل پاسور نیستم ... به یکی دیگه بگو داداش ... - نه پاسور نیست ... مافیاست ... خدا می خوایم ... بچه ها میگن ... تو خدا باش ... دونه تسبیح توی دستم موند ... از حالت نگاهم، عمق تعجبم فریاد می زد ... - من بلد نیستم ... یکی رو انتخاب کنید که بلد باشه ... اومد سمتم و مچم رو محکم گرفت ... - فقط که حرف من نیست ... تو بهترین گزینه واسه خدا شدنی ... هر بار که این جمله رو می گفت ... تمام بدنم می لرزید ... شاید فقط یه نقش، توی بازی بود اما ... خدا ... برای من، ... بود ... بود ... بود ... خدا بودن ... بودن ... صداش رو بلند کرد سمت گروه که دور آتیش حلقه زده بودن... - سینا ... بچه ها ... این نمیاد ... ریختن سرم ... و چند دقیقه بعد ... منم دور آتش نشسته بودم ... کامران با همون هیجان داشت شیوه بازی رو برام توضیح می داد ... برای چند لحظه به چهره جمع نگاه کردم ... و کامرانی که چند وقت پیش ... اونطور از من ترسیده بود ... حالا کنار من نشسته بود ... و توی این چند برنامه آخر هم ... به جای همراهی با سعید ... بارها با من، همراه و هم پا شده بود ... - هستی یا نه؟ ... بری خیلی نامردیه ... دوباره نگاهم چرخید روی کامران ... تسبیحم رو دور مچم بستم ... - بسم الله ... تمام بعد از ظهر تا نزدیک اذان مغرب رو مشغول بازی بودیم ... بازی ای که گاهی عجیب ... من رو یاد دنیا و آدم هاش می انداخت ... به آسمون که نگاه کردم ... حال و هوای پیش از اذان مغرب بود ... وقت نماز بود و تجدید وضو ... بچه ها هنوز وسط بازی ... 👈 .... رمان واقعی نويسنده:سيد طاها ايماني 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀.🌱.🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🌱.🥀،═╝