👸🏻 #سیاست_های_زنانه
برخورد درست با مخارج
آقای عزیز ؛
درسته که ما میگیم نیاز های اصلی زنان محبت و نوازشه و اگه فقط از نظر مالی تمام و کمال حواستون باشه و فقط پول خرج کنید کمکی به آنها نمیکنه
امااااا این حرف به این معنی نیست که فقط محبت رو داشته باشین و خرج رو کنار بزارین
☑️ یاد بگیرید برای خانوم هایتان خرج کنید:
پول، محبت، نوازش، توجه، وقت
و...........
و شما خانوم عزیز
چرا وقتی آقاتون برات میخواد یه چیزی بخره یا وقتی دعوتت میکنه به رستوران میگی: نه نمیخواد یا این مانتو گرونه یا فلانه و....
درسته که باید با توجه به وضعتون زندگی کنید ولی وقتی خودش دوست داره بگیره برا چی میگید نه؟
اینجوری دفعه بعدم که شما گفتی یه چیزو میخوام اونم میگه نه پول ندارم
آقایون عزیز
خانوم هایتان را زیر بال و پر خودتون بگیرید، یاد بگیرید توجه و خرج کردن به اندازه برای همسر رو برای خانومت خرج نکنی برا کی میخوای خرج کنی؟
🌹🌿🌹🌿
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🚫 رفتارهایی که مردان را کم کم سرد میکند
🔸فرصت تنهایی ندادن
🔸مدام زنگ زدن
🔸شکاک بودن
🔸بدگویی از او در جمع
🔸آرایش بیش ازحد
🔸عدم شروع رابطه جنسی
🔸قهر کردن و حرف نزدن
🔸مقایسه مرد با دیگران
خانمها_بدانند
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🚫 زندگي با مادرشوهر 🚫
💢 اگرجزو اون عروس هایی هستین که با خانواده همسرتون توی یه ساختمون زندگي مي کنين يه چيزي رو بايد براشون جا بندازين و اونم اينه که قرار نيست هر وقت خواستن بلند شن بيان خونه شما و يا هر مهموني که اومد خونشون، شما هم پاشين برين اونجا...
💢 مثلا زنگ مي زنن ميگن فلاني اومده اينجا، شما هم بيا، اگر اين مسئله اذيتتون مي کنه يه بهونه اي بيارين مثلا الان خسته اين، شوهرتون خوابه، بچه درس داره و... و ١٠ دقيقه برين با لباس مهموني بشينين و بعدش برگردين.
💢 کم کم متوجه مي شن و بي خيال شما ميشن. اگه هر مهموني خونشون مياد بعدش مستقيم و بدون دعوت مياد خونه شما سعي کنين اون ساعت حموم برين، خونه نباشين و... بلاخره بايد متوجه بشن که خونه شما هم براي خودش حريمي داره و از خونه مثلا مادرشوهرتون جداست.
⚠️البته حواستون باشه
❌به هیچ وجه بی احترامی صورت نگیره !!❌
🍃
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#بانو
📌 بانوهای عزیز ، مرد ها « ناز و عشوه » دوست دارند و از « غر زدن » متنفر هستند !
👌« عشوه » یک زن میتونه یک مرد 200 کیلویی رو از پا دربیاره
👈 بعد از ازدواج خودتون رو رها نکنید
هميشه همان دختر زيبا، خوش اندام و خوش بو باشيد ،نگذاريد خنده زيباي روي لبتان محو گردد ، هر بار كه به هم مينگريد گمان كنيد روزهاي اول اشناييست...
✔️باید یاد بگیرید که جسمتان را دوست داشته باشید. این شوهرتان را خیلی تحریک می کند. آنها از اینکه بخواهید مدام در مورد نواقص و اشکالاتتان غر بزنید خسته می شوند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
❣ 5 راه صمیمیت با همسر
👈 همسرتان را ببینید و بشنوید.
👈 به چشم یکدیگر نگاه کنید، چشم ها هیچ وقت به هم دروغ نمی گویند!
👈 بگویید «دوستت دارم»
« دوستت دارم » جمله معجزه گری است که شنیدن به موقع آن، گوش همسرتان را می نوازد و به زندگی شما امید تزریق می کند.
👈 همسرتان را در آغوش بگیرید، او را ببوسید و موهایش را نوازش کنید.
👈 احترام بگذارید، در همه حال حتی شرایط بحرانی به همسرتان بی احترامی نکنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
نکاتی برای عمل به تصمیمهایتان
۱. آمادگی ذهنی برای تغییر
تغییر عادات ریشهدار کار سادهای نیست، بنابراین قبل از غوطهور شدن در اهداف جدید، مهم است یک قدم به عقب بردارید و برای تغییرات قریبالوقوع آماده شوید.
۲. هدفی که به شما انگیزه دهد
هر چقدر اشتیاق کمتر باشد شانس موفقیت نیز کمتر خواهد شد. بنابراین باید مطمئن شوید که هدف تعیین شده برای شما مهم است و دلیلی برای آن دارید.
۳. تبدیل اهداف بزرگ به اهداف کوچکتر
بسیاری از ما به طور ناخودآگاه هدف بزرگی را انتخاب میکنیم که رسیدن به آن آسان نیست. تقسیم یک هدف بزرگ به اهداف کوچک که دست یافتنیتر هستند مفید خواهد بود.
۴. اهداف خود را بنویسید
در حالی که داشتن اهداف عالی است، مستندسازی آنها به نوعی حیاتی است.
۵. تصمیمات خود را مرور کنید
بخش مهمی از تحقق هدف شما، مرور منظم آن است.
۶. اگر از مسیر خارج شدید، به راه خود باز گردید
همانطور که پیشتر گفتیم زمان میبرد تا تصمیم شما به واقعیت تبدیل شود، و میدانیم که تغییر دشوار است. در واقع، ما از قبل گفتیم که باید جایی برای اشتباهات و شکستها بگذاریم.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
شروع دوباره ی درد
شونزده سالگی پدر پیرم از سر نداری منو مجبور به ازدواج با مردی کرد که شانزده سال ازم بزرگ تر بود.
از روستا اومدم شهر، بالای خونه ی مادرشوهرم زندگی می کردم.. مادرشوهرم هی بچه بچه می کرد اما همسرم همش میگفت نه من بچه میخوام چیکار و اینا.
دو سال بعد ناخواسته باردار شدم، همسرم وقتی فهمید کلی اخم و تخم کرد ولی بعد از چند وقت دیگه چیزی نگفت.
پسرم که دنیا اومد اصلا بهش محل نمی داد، انگار که اصلا بچه ی خودش نیست.
مادرشوهرم هی قربون صدقه ی پسرم می رفت اما همسرم اصلا کاملا بی اعتنا بود.
دو سال همونطور گذشت.
درست چهار روز بعد از تولد دو سالگی پسرم، پدر شوهرم از بالای نردبان افتاد و فوت شد!
تا چهلم پدر شوهرم اصلا شوهرم رو درست و حسابی نمیدیم، انقدر هم کار بود که وقت نمی کردم زیاد پیگیرش بشم.
بعد از چهلمش، یه روز مادر شوهرم سراسیمه اومد خونمون و با اخم و ناراحتی رو به شوهرم گفت از مجید پسر جاریش شنیده که شوهرم خونه رو فروخته!
آخه پدر شوهرم هر دو طبقه رو به اسم شوهرم زده بود!
شوهرم هم با خونسردی گفت آره، مال خودمو اختیارشو دارم، خودم می خواستم بهتون بگم حالا مجید دهن لقی کرده، اول ماه دیگه باید خالی کنیم خونه رو.
مادر شوهرم با گریه و داد و فریاد گفت کجا خالی کنیم؟ کجا بریم؟
رضا (همسرم) در حالی که بلند می شد سمت سرویس می رفت گفت یه خونه گرایه کردم دو کوچه پایین تر، فعلا میریم اونجا تا یه خونه ی دیگه بخرم.
بعد رفت داخل سرویس و درو بست.
از گریه ی مادرشوهرم منم اشکم در اومده بود اما کاری از هیچ کدوممون بر نمی اومد.
چشم بر هم زدن شد اول ماه و ما اسباب کشی کردیم تو خونه ی اجاره ای.
خواهر شوهرم سهم ارثشو که مغازه ی پدر شوهرم بود رو با طلاهای مادرشوهرم فروخت برای مادرش یه خونه گرفت، می گفت مادر یه عمر خانم خودش بوده، حالا نمیخوام بخاطر بی عقلی پسرش اجازه نشین بشه.
مادر شوهرم که ازمون جدا شد کم کم دیر اومدنا و الکی دعوا راه انداختن های رضا هم شروع شد.
به ماه نکشید که گفت میخواد طلاقم بده و با زنی که دوستش داره ازدواج کنه.
بدون هیچ مهری، حضانت پسرم رو داد بهم و طلاقم داد.
رو نداشتم برگردم روستا.
بر می گشتم هم چیزی درست نمی شد، پدر پیرم برای خودش و زن و بچه اش به زور نون در میاورد، دیگه نمی تونست من و بچه امو هم تحمل کنه!
مادر شوهرم منو برد پیش خودش.. فقط آه می کشید و رضا رو نفرین می کرد.
انگشترمو فروختم و رفتم کلاس آرایشگری ثبت نام کردم.
بعد از یک سال یه آرایشگاه کوچیک تو محل خودمون زدم و در آمدشو زدم به زخم های زندگیم.
خبر های رضا رو می شنیدیم که با زن پول داری ازدواج کرده و یه خونه ی بزرگ ویلایی بالا شهر خریده.
به درک..
سپرده بودمش به اون بالایی، خداست، حق منو و پسرمو مادر پیرش رو ازش می گرفت، به خودش قسم که می گرفت!
#پایان
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سلام خدمت همه شما لطفا حرفهای منو داخل کانال خوبتون بگذارید
من اقا هستم این شرح حال من هست
من وقتی ازدواج کردم همش از روی لج بازی و ندونم کاری خودم بود
من 20 سال پیش ازدواج کردم ولی همون موقع فهمیدم که اشتباه کردم و اصلا به هم نمیخوریم چه اخلاق چه طرز فکر و همه چیز، همش با هم هر روز مشگل داشتیم و دعوا و اعصاب خوردکنی، من هم به دنبال عشق بیرون خونه رابطه داشتم ولی یک شب خواب دیدم که در عالم خواب بهم گفت توبه کن و گرنه به 6 ماه عذاب میشی و میمیری من اول توجه نکردم ولی به عزت و جلال خداوند اون اتفاق افتاد و من توبه کردم و خداوند توبه منو قبول کرد و از اون وقت فهمیدم هیچ چیز ی ارزش نداره جز خانواده خودم و عاشق همسرم شدم و سعی کردم خوبی هاش رو ببینم و از همه مهمتر همیشه خدا رو اول از هر چیزی جلوی چشم هام داشته باشم و رابطه معنوی خودم رو با خدا و پیغمبر و اولاد اون بیشتر کنم الان هم 2 تا بچه دارم که عاشقانه دوستشان دارم و یک لحظه دوری همسر و بچه هام رو نمتونم تحمل کنم و در این همه سال حتی سرم هم از روی زمین بلند نکردم و به همسرم وفادار هستم و اون رو با اینکه یک زن معمولی هست با تمام دنیا عوض نمیکنم و همسرم هم همینطور میخوام به این برادر و خواهر های که داخل کانال هستش بگم به خدا باید در محضر خدا جوابگو باشن واز خدا بترسن مخصوط کسانی که میفهمم با طرفشون متاهل هستش ارتباط دارند بترسن از خدا و سعی کنن به همسرشون به چشم خوب نگاه کنن تا زندگی براشون شیرین بشه و اول تغییر رو از خودشون شروع کنن زندگی و عمر خیلی کوتاه تر از این حرف هاست و اگر نمیتونن زندگی کنن با احترام از هم جدا شن نه به هم خیانت کنن چون طرف مقابل میشکنه ببخشید زیاد درد و دل کردم برای همشون از خدای متعال میخوام چشمشون رو باز کنه و خوشبخت بشن
گول ظاهر آدم هارو نخوریم
ما انسان ها گاهی چقدر زود گول میخوریم، گول ظاهر، گول اخلاق، گول مادیات!
من ترانه هستم.. دختری ۳۱ ساله که بخاطر درس و کار ازدواج نکردم.
یه روز توی شرکت با یه آقایی آشنا شدم.. دو سال ازم بزرگ تر بود، کمی باهم ارتباط داشتیم، پسر خوب و کاری بود، خونه و ماشین و کار هم داشت.
خیلی هم جنتلمن و مهربان بود.
تقریبا هر دو هفته برام کادو می گرفت، حتی یک شاخه گل.
خیلی وقت ها میومد دنبالم میبردم سر کار، بعدش میرفتیم شام بیرون.
بعد از شش ماه ازش خواستم بیاد خواستگاری اما اون هر بار بهونه می آورد و شونه خالی می کرد.
کم کم رفتار هاش سرد شد.
هرشب باهام تصویری تماس میگرفت که دیگه اونم تماس نگرفت، منم که دو سه باری تماس گرفتم رد داد و گفت تنها نیست.
شبا دیگه حتی پیام هم نمیداد و باعث شد من بهش شک کنم.
یه روز مرخصی ساعتی گرفتم و تعقیبش کردم، از شرکت خارج شد رفت بالا شهر جلوی یه در بزرگ ایستاد.
طولی نکشید که خانومی جوان بچه بغل از خونه بیرون اومد و سوار ماشین شد.
حالم خیلی بد شده بود، خواستم برم جلو ببینم اون خانم کیه اما منصرف شدم.
برگشتم شرکت اما مدت ها ذهنم درگیر بود.
به پیشنهاد خواهرم تصمیم گرفتم برم تحقیق.
بعد از پرس و جو تو شرکتش فهمیدم متاهله و یه دختر هم داره!
انقدر شوکه شده بودم که واقعا نمی دونستم چی بگم و چی کار کنم!
شب بهش پیام دادم و گفتم که از جریان خبر دارم و میدونم زن و بچه داره!
بعد از یک ساعت پیام داد و خواهش کرد ببخشمش، گفت خانومش اون مدت ترکش کرده بود و از سر تنهایی اومده بود طرف من، یعنی من شده بودم عروسک خیمه شب بازی براش که بعد از بازی کردن باهام انداختتم بیرون!
خیلی خیلی به غرورم برخورده بود.
خیلی سعی کردم آروم باشم و خودمو جمع و جور کنم اما نشد!
با تمام کادو هایی که برام گرفته بود و چت ها و پیام های تو گوشیم رفتم سمت اون خونه.
همان خانم اون روزی اومد دم در..
با کلی من من کردم همه چیزو بهش گفتم، گفتم که تازه فهمیدم اون بی همه چیز متاهله، اومدم بهتون بگم تا متوجه بشید با چه جور آدمی داری زندگی میکنی!
اشک توی چشم هاش جمع شد و با بغض گفت شما اولین نفری نیستی که اومده سراغم، خدا شاهده نمی دونم دیگه از دست این مرد چیکار کنم.. هر کاری هم بگی کردم اما دست از سر این کارا بر نمیداره، فقط بخاطر دخترم مجبورم به ادامه ی این زندگی، یک دقیقه هم نمی موندم پیشش!
با اشک و بی حرف عقب عقب رفته و تند تند سمت بالای کوچه رفتم.
چقدر دلم برای خانومش سوخت، بیچاره گیر چه خدا نشناسی افتاده بود، خدا بهش رحم کنه.
موقع سوار تاکسی شدن، لحظه ای نگاهم به نگاه متعجب سروش که داشت میپیچید تو کوچه افتاد و مطمعنا فهمیده رفتم سراغ زن اش!
مواظب باشیم، مواظب خودمون، احساسمون، پاک بودنمون، مواظب وجدان هر چند کممون!
پایان
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g