☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #ششم
این تازه اولش بود
یه سال دیگه هم همین طور گذشت ... کم کم صدای بچه ها در اومد ...
اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ 🔥دزدی مسلحانه،🔥
یه عده هم می خواستن برن سراغ
🔥پخش مواد🔥 ... از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد ... .
.
برادر «جاستین» توی یکی از باندهای مواد 🔥بود ...
پول خوبی می دادن ... قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم ...
پلیس👮 کمتر به رفت و آمد یه نوجوون👦 بین بچه های دبیرستانی شک می کرد ... .
.
همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن ...
و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم ... جایی که نه سرد بود نه گرم ... اما حداقل توی روزهای بارونی☔️ خیس نمی شدم ... .
.
اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد ... کم کم خودم هم کشیده شدم
🔥سر مواد🔥 ... .
.
بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود ... خیلی از کارم راضی بودن ...
قرار شد برم قاطی بالاتری ها ... روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد ...
یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، 🔥مشروب 🔥و فاحشه ها🔥 بودن ...
اما تازه این اولش بود ... .
.
رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده ... گروه ها با هم درگیر شدن ...
بی خیال و توجه به مردم ... اوایل آروم تر بود ... ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن ...
بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن ...
درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود ...
منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم ...💨🚗
ادامه دارد....
📚
☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #هفتم
زندان بزرگسالان
هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک ترین صدایی از خواب می پریدم ...
چشمم که گرم می شد تصویر جنازه ها و مجروح ها میومد جلوی چشم هام ... جیغ مردم عادی و اینکه با دیدن ماها فرار می کردن ...
کم کم خاطرات گذشته و تصویر آدلر و ناتالی هم بهش اضافه می شد ...
فشار عصبی، ترس، استرس و اضطرابم روز به روز شدیدتر می شد ...
دیگه طاقت تحمل اون همه فشار رو نداشتم ...
مشروب🔥 و مواد🔥 هم فقط تا زمان خمار بودن کمکم می کرد ...
بعدش همه چیز بدتر می شد ...
اونقدر حساس شده بودم که اگر کسی فقط بهم نگاه می کرد می خواستم لهش کنم ...
کم کم دست به اسلحه هم شدم ... اوایل فقط تمرینی ...
بعد 🔥حمل سلاح🔥 هم برام عادی شد ... هر کس دو بار بهم نگاه می کرد اسلحه ام رو در میاوردم ...
علی الخصوص مواد🔥 هم خودش محرک شده بود و
#شجاعت_و_اعتمادبه_نفس_کاذب بهم داده بود ...
در حد ترسوندن بود اما انگار سلطان🐅 اون جنگل شده بودم ... .
درگیری به حدی رسید که پای پلیس👮 اومد وسط ...
یه شب ریختن داخل خونه ها و همه رو دستگیر⛓ کردن ...
دادگاه⚖ کلی و گروهی برگزار شد ...
با وجود اینکه هنوز هفده سالم کامل نشده بود و زیر سن قانونی بودم ... مثل یه بزرگسال باهام رفتار می کردن ... وکیلم هم تلاشی برای کمک به من یا تخفیف مجازات نکرد ... .
به 9 سال حبس محکوم شدم ...✋
یه نوجوان زیر 17 سال، توی زندان و بند بزرگسال ها ...
آدم هایی چند برابر خودم ... با انواع و اقسام جرم های ...
ادامه دارد....
📚
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #هشتم
هم سلولی عرب
توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم ...💪
دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم ...
.... #تنها ...
وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود ... .
هر روزم سخت تر از قبل ...
کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود ...
به بن بست کامل رسیده بودم ... همه جا برام جهنم بود ...😖🔥
امیدی جلوم نبود ...
این 9 سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ ... چه کاری بلد بودم؟ ...😞😖
فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها ... اولین بار که دست به خودکشی🔥 زدم رو خوب یادمه ... .
6 سال از زمان زندانم می گذشت ... حدودا 23 سالم شده بود ...
یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم ...
حس خوبی بود ...
#تنهایی و #سکوت ... بدون مزاحم ... اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم ...
21 نوامبر، در سلول باز شد و جوان👨 چهل و دو سه ساله ای اومد تو ...
قد بلند ... هیکل نسبتا درشت ... پوست تیره ...
جرم: قتل ... اسمش «حنیف» بود ....
ادامه دارد...
📚
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #نهم
تصویر مات
ساکت بود ...
نه اون با من حرف می زد، نه من با اون ...
ولی ازش متنفر بودم ...
فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود ...
یه کم هم می ترسیدم ... بیشتر از همه وقتی می ایستاد به ✨نماز،✨ حالم ازش بهم می خورد ... .😠
هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم:😡
_تروریست عوضی ...
و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری👊💪 مختلف رو باهاش تجسم می کردم ... .
حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت ...
حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن ...
حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود ...😠
یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت ...
و من هر شب با استرس😖 می خوابیدم ...
دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم ... .
خوب یادمه ...
اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن ...
با هم درگیر شدیم ... این دفعه خیلی سخت بود ...
چند تا زدم اما فقط می خوردم ... یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد👊👊 توی سر و صورتم ... .
سرم گیج شده بود ...
دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم ...
توی همون گیجی با یه تصویر تار ... هیکل و چهره 🌸حنیف🌸 رو به زحمت تشخیص دادم ... .
اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد ...
صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم ...
ادامه دارد....
📚
☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️
قسمت #دهم
کابوس های شبانه
بعد از چند روز توی بیمارستان🏥 به هوش اومدم ...
دستبند به دست، زنجیر شده⛓🛌 به تخت ... هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم ...
چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم ... تمام صورتم کبودی و ورم بود ...
یه دستم شکسته بود ...
به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن ... .
همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن ...
اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم ... .
هنوز حالم خوب نبود ...
سردرد و سرگیجه داشتم ... نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد ... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد ...
مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود ... .😖😖
برگشتم توی سلول، یه نگاه به 🌸حنیف🌸 کردم ...
می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم ...
بین زمین و هوا منو گرفت ...
وسایلم رو گذاشت طبقه پایین ...
شد پرستارم ... .🌟
توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد ...
توی سالن غذاخوری از همهمه ... با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم ...
من حالم اصلا خوب نبود ... جسمی یا روحی ...
بدتر از همه شب ها🌃 بود ...
سخت خوابم می برد ...
تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد ... تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها ...
فشار سرم می رفت بالا...
حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه ...
دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم ...😖😵
نگهبان ها👮👮👮 می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن ...
چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود ... .
اون شب 🌸حنیف🌸 سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت ...
همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود ...
کنار گوشم تکرار می کرد ...
_اشکالی نداره ... آروم باش ... من کنارتم ... من کنارتم ...😊
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال☝️ بود ...
ادامه دارد...
📚 #نویسنده_شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
جنگ شناختی یعنی این:
🦄تبلیغات فراوان برای کاشت ناخن
🦄ایجاد وسوسه و نیاز کاذب در مخاطب
🦄انجام کاشت ناخن با هزینه بالا و احتمال قارچ و عفونت ناخن و نوک انگشت
و مهمتر از آنها ایجاد مانع در رسیدن آب به ناخن و :
📌😔📌وضوی باطل و غسلهای باطل
📌😔📌نماز باطل و روزه باطل
📌😔📌جنابت دائمی و واجب الغسل بودن دائمی
📌😔📌حرام بودن رفتن به مساجد
📌😔📌حرام بودن رفتن به حرم امامان معصوم
📌😔📌ممنوعیت و حرام بودن دست زدن به قرآن و حتی قرائت بسیاری از سوره ها و آیات آن
📌😔📌 حرام شدن خیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض حرام است
📌🙊📌وخیلی چیزهای دیگر که بر جنب و حائض مکروه است
📌🙊📌حرام شدن سفر حج وباطل بودن اعمال حج
📌😤📌 حرام بودن نشان دادن ناخن کاشته شده به نامحرم
📌😔🙊📌ودر هنگام مردن غسل میت هم باطل است و این زن در حال جنابت و حائض بودن و با غسل میت باطل راهی جهان آخرت و دیدار با پروردگارش می شود!!!؟؟؟.
جنگ شناختی فقط ظاهر را عوض نمی کند بلکه باطن انسان را هم مثل ظاهرش ظاهربین و نمایشی می کند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#تلنگر
نباید بگذارید هیچ شک و سوظنی در دلتان بماند
شکاک بودن و شک داشتن اگر از یک حدی بگذرد و ذهن شما را درگیر کند خود یک بیماری روانی است !
اگر شکی در دلتان به وجود آمد سریعا آن را با همسرتان در میان بگذارید و آن را از میان ببرید!
با شک زندگی کردن آدمی را از پای در میآورد..
شک درباره ی یک چیز خوب بسیار بدتر و ویرانگر از یقین داشتن و دانستن یک موضوع بد است!
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🌺چطور همسرم با من صادقتر باشه؟
💠اگه می خواید، همسر شما با شما صادق باشه و همیشه حقیقت رو به شما بگه، مهمه که فضای امنی برای گفتن حقیقت ایجاد کنید.
💠گاهی واکنشهای هیجانی و سختگیرانه یکی از زوجها در مورد اشتباه دیگری، باعث میشه طرف مقابل حقیقت رو پنهان کنه.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#خانمها_بدانند
💖بـه مرد زندگیـت بگـو:
چقدر من خـوش شـانسـم که تو توی #زندگی من هستی"
💖این یک راه بسیار زیبا برای اینه که بهش نشون بدید تا چه اندازه براتون ارزشمنده.
💖این جمله را میتونید در مواقعی که کار خوبی براتون انجام میده و یا وقتی در جمع هستید و حرف قشنگی در مورد شما میزنه بهش بگید
💖وقتی در کنار هم خوش میگذرونید ،فقط اینو بدونید شنیدن این جمله از کسی که عاشقـش هستید خیــلی حس خوبی داره، امتحانش کنید
💖با کلمات زیبا و تاثیرگذار به زندگی جـان ببخشید و از بازتاب آن بهرمند شوید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#نکات_کلیدی
از ابتدای ازدواجتون این رو یاد بگیرید که قرار نیست دیگران طبق استاندارد های ما رفتار کنند
عزیزدل
چون شما دوست داری زیاد هدیه گرفته بشه ایشونم زیاد هدیه بگیره
چون شما دوست داری فلان جور بره باید همون جور بره
و....
نه جان من
آدم ها دنیای متفاوتی دارن
رفتار متفاوت تربیت متفاوت و...
پس قرار نیست طبق خواست ما رفتار کنن یا ما بهشون شکل بدیم
بلکه در زندگی مشترک ما باید یاد بگیریم درست نیازمونو مطرح کنیم و البته به طرف مقابل حق انتخاب هم بدیم!
بنا بر این
لطفا
اقتدار مرد و گوش کنید و طرح نیاز رو بیاموزید و نیازهاتون رو از این طریق درخواست کنید تا نتیجه ی بهتری بگیرید👌
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#همسرانه
✅این تفکر که هرگز نباید مشکلی وجود داشته باشد را فراموش کنید،
بدانید در موقع بروز مشکلات، همکاری و صمیمیت زن و مرد، مشکلات را حل و روابط را نزدیکتر میکند...
👫... ...👫
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g