eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
یادت باشه گاهی نه دفعه‌ ے بعدی وجود دارد، نه وقفه‌اے و نه فرصتے دوباره. گاهی فقط اڪنون است یا هیچ وقت. پس هواے اڪنونت را داشته باش... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🔵بی توجهی و بی اعتنایی به صحبت ها و نیاز های همسرتون فقط شرایط رو بدتر می کنه. 👈 ریشه اکثر همسرتون در و شماست! ❌👈 اجازه ندید کنار هم بودنتون عادی وروزمره بشه، چشم هاتون رو ببندید رو حس کنید و به اون روزها فکر کنید، ❤️روزهایی که همه دغدغه شما کنار هم بودن بود، 🔴نه تربیت بچه ها،❗️چک، ‼️اجاره خونه و... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae تاوقتی که همسرمان را آزاد نگذاریم نمیتوانیم مدعی شویم که به او اعتماد داریم شک بی مورد ممنوع! بدانید هرمخفیکاری حتما نشانه خیانت به شما نیست و میتواند دلایل مختلفی داشته باشد! کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae محترمانه هم می شود اختلافات زناشویی را حل کرد. می توانیم با همسرمان اختلاف داشته باشیم بدون اینکه دعوا کنیم.. آرامش در گفتگو درباره مشکلات تنها کلید حل اختلافات است کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🔴 💠 در مواقعی که رابطه همسرتان با شما بیش از اندازه شده و از دلخوری یا کینه او، زمان نسبتاً طولانی گذشته است یکی‌از شیوه‌هایی که می‌تواند نقش این رابطه سرد را داشته باشد نوشتن متفاوت با ویژگیهای زیر است. 💠 در ابتدای نامه با ابراز محبت، اعلام دلتنگی شدید کرده و سپس‌ با شمردن چند مصداق ریز و درشت از خوبیهای همسرتان، از او ویژه کنید. 💠 در مرتبه بعد، تمام مصادیق اشتباه و خطاهایی را که مورد شکایت و گلایه همسرتان بوده را ذکر کرده و بدون کوچکترین ، از او عذرخواهی صادقانه کنید و لو حق با شماست. 💠 در مرحله بعد، دست کمک به سمت همسرتان دراز کرده و از‌ او بخواهید که به شما کمک کند و بنویسید به توجه و کمکت نیاز دارم تا بتوانم نواقص و عیبهای خود را اصلاح کنم. 💠 با نامه‌ای که ذره‌ای از طرف شما در آن وجود ندارد، همسرتان شما را فرد منصف، و خواهان تغییر، تلقی می‌کند و در نتیجه محبوب او می‌شوید چرا که ثمره بزرگِ جنگ با خود و منیّت، شدید است. و این بهانه‌ای برای صلح پایدار و شیرین در زندگی می‌شود. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ✅ آقا به خانمت عشق بده اینکه میگویید زن ها پیچیده اند کاملا درست است اما کافی است به همین زن پیچیده عشق بدهی دوستت دارم هایت را مانند وعده های دارویی سر ساعت به خوردش بدهید. بعد بنشینید ببینید این دارو چه اثر معجزه آسایی دارد آنگاه دیگر پیچیدگی ای در کار نیست زلال، شفاف، معلوم و ساده میشود بدون ذره ای ابهام و بهانه اگر در زن پیچیدگی زیادی میبینید بدانید خیلی وقت است داروی تقویتی "دوستت دارم" را از او دریغ کرده اید... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae اگر احساس می کنید کسی که با او هستید درکتان نمی کند یا احساساتتان را نمی فهمد و به نیازهایتان پاسخ نمی دهد، حرف هایتان را مخفی نکنید. نیازها و هیجان های خود را با او در میان بگذارید. شاید باز هم پاسخ مناسبی ندهد و بی تفاوت باشد، اما حداقل شما اطمینان حاصل می کنید که پیش داوری نکرده اید و به طور واضح و روشن خواسته هایتان را با او درمیان گذاشته اید و اینگونه راحت تر می توانید در مورد رابطه تان تصمیم بگیرید. این گونه رفتار کردن بهتر از انتظار برای فهمیده شدن و رنج کشیدن است. یادتان باشد حتی صمیمی ترین دوست و یا همسرتان هم ممکن است از آنچه در ذهن شما می گذرد آگاه نباشد. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درد و دل اعضا ❤️ سلام میخوام یه جریانی رو براتون تعریف کنم ببینید کجای کار من اشتباه بوده من دوساله ازدواج کردم چندتا خونه اونورترم مادرشوهرم میشینه، مادرشوهر من کلا با من حال نمیکنه چون منو شوهرم دوست بودیم و اون دلش میخواسته که خودش واسه پسرش زن بگیره گویا من مورد پسند خانوم نبودم سر هرچیزی بهم ایراد میگرفت همیشه دلم تو این دو سه سال خیلی ازش پر بود دیروز مارو با برادرشوهر و خواهرشوهرام دعوت کرد شوهرم که اومد خونه بهم گفت من میرم خونه مامانم توام زودتر بیا ببین کاری داره کمکش کن منم زود آماده شدم خواستم برم یدفه چشمم خورد به دسته کلید شوهرم که کلید خونه مادرشوهرمم تو دسته کلیدشه گفتم ببرم خودم درو باز کنم کار خدا بود انگار که بی سروصدا برم پشت در رسیدم دیدم مادرشوهرم گفت ساعت ۶ و نیمه پس زنت کی میخواد بیاد شوهرمم گفت اون یکم شله تا بخواد آماده بشه طول میکشه منم دیدم دارن در موردم حرف میزنن گوش وایسادم دیدم مادرشوهرم خندید گفت من تا حالا زن این مدلی ندیدم دست و پای هیچ کاریو نداره اون از خونش که سرزده میری مثل خونه اجنه میمونه اون از آشپزی کردنش که بهش میگم بیا آش امشبو تو درست کن میگه بلد نیستم از ساعت ۴ تا حالا ام داره آماده میشه بیاد اینجا که کمک من سبزی پاک کنه بعد دوباره از مسخره خندید گفت دختر بهرام شیلنگ و میگرفتیم بهتر نبود؟ دختر بهرام شیلنگ همسایمونه دختره یکم کم داره بیچاره خیلی ام زشته با این حرفش یعنی میخواست به شوهرم بگه این دختره با اینکه عقب مونده اس از زن تو بهتره منم که اینو شنیدم کنترلمو از دست دادم درو باز کردم رفتم تو با خنده سلام کردم گفتم مامان جان حق با شماست به نظرم دختر بهرام شیلنگ خیلی مناسب تره براتون یه ضرب المثلی هست میگن خلایق هرچه لایق دقیقا همون دختر لایق شماست شوهرم با اخم اومد سمتم گفت چرت و پرت نگو واسه چی گوش وایسادی گفتم عه گوش وایسادن عیبه ولی غیبت کردن عیب نیست؟ مادرشوهرم رنگش پرید دستشو گذاشت رو سینش نفس نفس میزد ولی هیچی نگفت دست شوهرمو ول کردم رفتم خونه و کلا تو مهمونی دیشب نرفتم شوهرم هی بهم میگه خیلی حرف زشتی زدی مامانم داشت شوخی میکرد بیا برو ازش معذرت خواهی کن الان به نظرتون این شوخیه؟ با اینکه همه حرفاشو زده بازم من باید برم معذرت خواهی کنم؟ امروز خواهرش بهم زنگ زده که برم عذرخواهی و ناراحتی رو تمومش کنم الان واقعا نمیدونم کار درست چیه؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ مغزتو عمل کن نه دماغتو ❌ وقتی ای نداشته باشیم پولمونو خرج آنچه رسانه ها زیبا جلوه میدهند میکنیم، نه آنچه نیاز داریم! ---------------------------------------------------- کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی #لیلا 🌷قسمت ۴۹ و ۵۰ -... حميد لطفي هستم مفتخرم 
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۵۱ و ۵۲ سلطنت شانه بالا مي‌اندازد، چادر بر سرش گذاشته برای آنكه حجت تمام كند در ادامه ميگويد: - ليلا جون ! تو اين دنياي وانفسا... يك زن  جوون نميتونه تنها زندگي كنه من خيرت رو ميخوام . ديگه خودداني ليلا بعد از بدرقه سلطنت خانم ، درون اتاق  مي‌آيد و به ديوار تكيه ميدهد قطرات اشک روي گونه‌هايش ميغلتد، زيرلب  ميگويد: - حسين ! همسرخوبم ! من شوهر ميخوام چكار! من چطور ميتونم  كسي ديگه‌اي رو جاي تو ببينم ! حسين ! غم تو كم نبود كه اين‌ها هم اين جور نمك به زخمم ميپاشند... حسين من از روي تو خجالت ميكشم . اين حرف‌ها رو كه ميشنوم از خجالت آب ‌ميشم  *** مرد پشت تريبون ايستاده است ، نورافكن‌ها به سوي جايگاه نورافشاني ميكنند صداي مرد از درون بلندگوها بر فضاي  آمفي‌تئاتر طنين انداخته است ليلا به ورق كاغذي چشم دوخته است، كه ميان دستانش قرار دارد. نوشته‌ها‌ را از نظر ميگذراند. صداي حسين در گوشش نجوا ميكند. شعر واژه‌هايی كه بر زبان حسين جاري ميشد دست افشان و دامن كشان در فضاي سالن درميپيچيد و بر جان او مينشست و در سراچه‌ی دلش غوغا به پا ميكرد  - خانم ليلا اصلاني ! به جايگاه تشريف  بياورند. ليلا سر بلند ميكند براي لحظه‌اي فراموش ميكند كجاست و در چه زماني سير ميكند مدتي مات و مبهوت به  اطراف مينگرد، صدا از بلندگو دوباره او را فراميخواند  به  خود مي آيد. از پله‌ی جايگاه بالا مي رود و در كنار مرد سخنران مي‌ايستد. صداي سخنران در فضای آمفي‌تئاتر ميپيچد: _خانم اصلاني... «همسرشهيد حسين معصومي»  ما را مفتخر فرمودند تا مجلس شب‌شعر ما را با شعري در رثاي شهيد بزرگوار مزين فرمايند. «شهيد معصومي» يكي از دانشجويان پيرو خط امام بودند كه در جبهه‌هاي دفاع‌مقدس جان خود را نثار انقلاب و دستاوردهای آن  ساخت، ناگفته نماند كه خانم اصلاني نيز در زمينه‌هاي فرهنگي با شهيد بزرگوار همكاري  مينمودند 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۵۳ و ‌۵۴ مرد از پشت تريبون كنار آمده ، به نشانه‌ی تعظيم  سر خَم ميكند و ليلا را به جايگاه دعوت ميكند ليلا پشت تريبون قرار ميگيرد ، به جمعيت نگاه ميكند دلهره‌اي درونش را فراميگيرد، از آن دلهره‌هاي آشنا، از آن دل‌آشوبهايی كه آميخته با شادي بود و او را به وجد می‌آورد چقدر اين دل‌آشوب‌ها را دوست میداشت و چه تلاطمي داشت درياي دلش ، وقتي كه حسين را ميديد و يا صدايش را ميشنيد به ياد آورد آن هنگامي كه ... براي اولين بار به جايگاه آمد و چشم به جمعيت حاضر دوخت براي لحظه‌اي از نور خيره‌كننده‌ی نورافكنها چيزي جز سياهي نديد نفس در سينه‌اش حبس شده بود. قلبش تپشی داشت چون دل‌زدن كبوتری در مشت صياد. ميدانست كه حسين در بين  جمعيت است و او را نظاره میكند خوشحال بود كه حسين شعرهايش را ميشنود در بين چشم‌هايي كه به او دوخته شده بود، تنها نگاه آبي او را دوست داشت ليلا بر تك برگ شعر نظر مي‌افكند با آوايي دردخيز، ترجمه‌اي از قرآن مجيد را ميخواند: _ آنان كه در راه خدا كشته ميشوند، نَمُرده ، بل  زنده‌اند و نشسته بر خوان كرم الهي . با امتنان از برپاكنندگان اين مجلس يادبود و كسب اجازه از حضار محترم سوگ‌نامه‌اي را كه  به ياد آن شهيد براي خودم رقم زده‌ام  ميخوانم ... *** از كتابخانه بيرون می‌آيد و وارد راهرو ميشود، سرش پايين است و نگاهش به كف راهرو دوخته شده كه از سنگ  رُخام فرش شده است،  مقابل تابلوي اعلانات  مي‌ايستد و نوشته‌هاي آن را از نظر ميگذراند - خانم اصلاني ! ليلا رو به سوي صاحب صدا ميچرخاند ابرو بالا داده ، ميگويد:  - خواهش  ميكنم مرا استاد خطاب نكنيد من  در مقابل بزرگواراني چون شما، شاگردم نه  استاد ليلا سرش  را پايين مي‌آورد و با لحن آرام  و آميخته  به شرم ميگويد: - شكسته نفسي ميفرماييد استاد آقاي لطفي سر تكان ميدهد و ميگويد: - خانم اصلاني ! شعرهاي شما و همسر شهيدتان بسيار زيبا و تأثير گذاربود... شعري  كه از دل بجوشه ... بخصوص دل‌سوخته ، به  دل هم مينشينه ... وقتي شما شعر ميخوندين.. سوز و گدازي تو لحن صداتون بود كه بی‌اختيار اشك از چشمام جاري شد... مكث ميكند و آنگاه چون كسي كه مطلب تازه‌اي به ذهنش  خطور كرده باشد‌. با هيجان ادامه ميدهد: - در ضمن وقتي تو شب شعر اسم و فاميل  همسرتون به گوشم خورد خيلي آشنا آمد، خيلي با خودم كلنجار رفتم تا اينكه بالاخره  فهميدم برادر شهيدم ،محمود، هميشه از فرمانده‌ی گردان  تعريف ميكرد، از آقاحسين ... آقا حسين معصومي حميد دستي درون جيب شلوارش فروميبَرَد، عينك به روي بيني بالا ميكشد و ادامه ميدهد:  - محمود ميگفت : آقاحسين را همه‌ی بچه‌هاي گردان دوست  داشتن وقتي به جمع آنها وارد ميشد مثل اين  بود كه يكی از عزيزترين كسانشان به چ جمع  آنها آمده دورش حلقه ميزدند و دست  به  گردنش  مي‌آويختند و برخي او را غرق بوسه  ميكردند وقتي براي بچه ها صحبت ميكرد. 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۵۵ و ۵۶ -....صدايش به قدري گرم و گيرا بود كه همه  از پير و جوان مفتون صحبت‌هايش ميشدند و با عشق و علاقه گوش ميكردند حميد آهي ميكشد و بعد از مكث كوتاهي  در ادامه‌ی سخن ميگويد: - خانم اصلاني ! محمود... برادرم بيسيم‌چي  همسرتان بود، پابه پا و سايه به سايه اش ، ميدونيد محمود مريدي بود عاشق مرادش ، تعريف ميكرد... يك شب بي‌خوابي به  سرش زده بود از سنگر بيرون مي‌آيد تا هوايي تازه كند در حال قدم  زدن بود كه صدايي را تو دل تاريكي ميشنود  مشكوك ميشود شايد دشمن باشد. بااحتياط  به آن سو ميرود. شبحي را ميبيند كه باري  سنگين روي كولش دارد و به سختي آن را حمل ميكند. دنبالش به راه مي‌افتد: «او كيه؟ چرا اين كارو ميكنه ؟»  نزديك سنگرها كه ميرسد آن مرد كيسه را پايين مي‌اندازد و پشت خاكريز پنهان ميشود محمود باعجله به آن سو ميرود و آن محموله  را كيسه‌اي ميبيند كه پر از خاك  است باتعجب  به اطراف نگاه ميكند تا او را پيدا كند. ناگاه  دستي دور گردن و تيغة سرنيزه‌اي را زير گلو احساس ميكند مرد نهيبي ميزند و ميگويد: «دور و برِ سنگرهاي ما چكار ميكني ؟»  محمود صدايش را كه ميشناسد، دلش آرام  ميگيرد، نفس راحتي كشيده و مي گويد: «آقا حسين !...منم  محمود» دست دور گردنش شل ميشود آقاحسين باتعجب ميپرسد: «بنده‌ی خدا! اين موقع شب اينجا چكار ميكني ؟ نكنه داشتي زاغ سياه ما رو چوب  ميزدي ؟» محمود با كمي تأمل متوجه ميشود، كيسه هاي  شني كه پر ميشد و يا ماشين‌مهماتی كه بارش  خالي میشد و يا... همه‌ی اين ها كار فرمانده‌ی گردان  است و در تمام اين  مدت بچه ها در تعجب بودند كه چه كسي اين كارها را انجام  ميداده *** قطرات عرق بر سر و روي او نشسته است. و هُرم گرما راه نفس را بر او بسته مقابل، خانه  ميرسد. در نيمه باز تعجب او را برمي‌انگيزد. در را به آرامي بازميكند، چند تن از همسايگان  را ميبيند، قلبش يكباره تپش شديدي آغاز ميكند، دلش يكهو فرو ميريزد و ترس و وحشت تمام وجودش را فرا ميگيرد،  ناگهان ازجاي كنده شد به سوي آنها شروع به  دويدن ميكند، وحشتزده فرياد ميزند: - امين ! امينم كجاست ؟ باعجله از ميان همسايگان ميگذرد زهره را بر ايوان خانه ميبيند، ترس و هراسش  بيشتر ميشود  به طرف  او دويده و فرياد ميزند: - امين كجاست ؟ 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۵۷ و ۵۸ - چه اتفاقي افتاده ؟ زهره بازوان ليلا را ميگيرد و به آرامي ميگويد: _امين حالش خوبه ... الان هم تو خونه  خوابيده ... ليلا بی‌معطلي به درون اتاق ميرود  امين را ميبيند كه در گوشه‌اي از اتاق خوابيده سراسيمه به طرفش ميرود، دست بر صورت  فرزند ميكشد، و سر تا پاي او را ورانداز ميكند، با اطمينان از سلامتي او نفس راحتي كشيده  و پشت به ديوار ميچسباند: - خدايا شكرت ! شكرت ! كه امينم  سالمه ... اتفاقي براش نيفتاده  از صداي زهره چشمانش را باز ميكند، زهره مقابل او به آرامي مينشيند. چشم هايش  گريان است ليلا به طرف او خَم ميشود و با تعجب ميگويد: - زهره جان ! چي شده ؟ چه اتفاقي افتاده ؟  همسايه ها اينجا چكار ميكنن ؟ زهره لب برميچيند،  با صداي خفه و گرفته اي  ميگويد: - حاج خانم ... حاج خانم ... *** ليلا دستي به سنگ قبر ميكشد سرخي واژه‌ی شهيد در سينه‌ی سفيد سنگ خودنمايی میكند و نقش دو لاله‌ی كوچك در دو گوشة سنگ  قبر. به عكس حسين  مينگرد. هاله اي از اشك در چشمانش موج ميزند: «حسين ! خوش به حالت ، مادرت اومد پيشت ... كاش به  اين زودي ما رو تنها نميگذاشت من و امين خيلي دوستش داشتيم امين اين چند روزه خيلي بهانشو ميگيره ... حسين ! خيلي تنها شديم ... خونه بعد از شماها خيلي سوت و كوره ... تو چراغ خونه بودي و حاج‌خانم چشم و چراغ  خونه ... خونه بدون شماها... ديگه خونه  نيست ... حسين ! من بيشتر براي امين ناراحتم ... براي  امين ... كمكم  كن ! كمكم  كن » ظرف آب  را روي سنگ واژگون كرده ، دست روي آن ميكشد زير لب با ناله ميگويد:  «حسين ! راهي پيش پام بگذار... درمانده ام ... ميفهمي ... درمانده .» سرش را روي قبر ميگذارد و بلندبلند گريه ميكند، ناگاه دستي را بر شانه‌اش احساس ميكند، سرش را به آرامي بالا مي،آورد و اشك هايش را با لبة چادر پاك  ميكند زني را مقابل خود ميبيند، حائل ميان او و خورشيد. سايةه‌ی زن، دامن‌گستر بر او افتاده است چندين بار پلك  ميزند، او را زني بلند بالا می‌يابد با چهره‌اي  خراشيده از غم و چشم بر پشت پا دوخته  لحن آرام كلامش را ميشنود: - شما ليلا خانم هستين ؟ همسر آقا حسين  ليلا جا ميخورد و با تعجب  ميپرسد: ـ ببخشید خانم! .... 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی
✿❀❀✿✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿✿❀❀✿ 🇮🇷رمان عاشقانه، جذاب و شهدایی 🌷قسمت ۵۹ و ۶۰ - ... من شما را به جا نميارم زن به آرامي مينشيند و انگشت روی قبر ميگذارد، فاتحه‌اي  ميخواند سپس با مهرباني به او نظر دوخته ، ميگويد: - پسرم منو سر اين قبر مي‌آورد. نميدوني چقدر آقا حسين رو دوست داشت. چه درددل‌ها و راز و نيازهايي با او ميكرد، سر قبرش مينشست  و مثل ابربهار گريه  ميكرد آخرين بار كه سر قبر آقا حسين آمد رو كرد به من و گفت : «مادر! راضي نيستم  سر قبر من بياييد و آقا حسين رو فراموش كنيد وفاتحه نخوانيد»  زن آهي كشيده و در ادامه میگويد: - حالا هم از وقتي محمودم شهيد شده... محاله سر قبر او برم و اين جا نيام ...آقا حسين رو هم مثل پسرم محمود دوست  دارم ... سخنان زن بر دل ليلا چون باراني بر كوير تشنه مينشيند ليلا با شرم و حيا ميپرسد: - شما مادر آقاي لطفي هستين ؟ زن نگاه از ليلا برميگيرد و به نقطه‌اي ديگر چشم ميدوزد سپس از جاي بلند شده جانبي را اشاره کرده و ميگويد: - اونهاشن ... حميد و فرهاد دارن می‌يان اينجا ليلا بلند ميشود. چادر را بر سر جابه جا ميكند. - خانم اصلاني ! تسليت عرض ميكنم ... تازه  خبردار شديم ... ميخواستيم خدمت برسيم  ولي آدرس خونه رو نداشتيم ... مادرگفتند... بياييم بهشت رضا حتماً شما رو اينجا پيدا ميكنيم حميد اين پا و آن پا ميكند، پسرش را اشاره  كرده و ميگويد:  - پسرم فرهاد  ليلا به پسرك كه نزد مادربزرگش ايستاده بود نگاه ميكند و با مهرباني به او كه صورت  گردش چون گلي شكفته شده لبخند ميزند آنگاه دست نوازش بر سر فرهاد ميكشد و رو به حميد ميگويد:  - پسر قشنگي دارين ، خدا براتون حفظشون  كنه مادر حميد، كنار قبر حسين  مينشيند و به  آرامي ميگويد: - خدا شما رو هم حفظ كنه . سپس دستي به قاب آقا حسين ميكشد و بعد از آه كوتاهي میگويد:  - محمود ميگفت آقا حسين يك پسر داره  عينهو شكل خودش ...آقا حسين عكس  پسرش رو كه هميشه تو جيب بغلش بود به  محمود نشان ميداد آنگاه رو به ليلا ادامه ميدهد: - ببينم مثل باباش ... چشم هاش آبيه ؟ ليلا با متانت ميگويد: - آره ... 🍃🇮🇷ادامه دارد... 🍃نویسنده رمان ؛ مرضیه شهلایی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
"تکـرار بیش از حـد؛ ممنــوع" 🔹 بعضی مواقع برای تغییر رفتارهای همسرمان، به تکرار بیش از حد متوسل می‌شویم و مرتب رفتار او را به رویش می‌آوریم و از او می‌خواهیم آن را تغییر دهد. 🔸 وقتی مسئله‌ای بیش از حد تکرار شود، جایگاه و اهمیت خود را از دست می‌دهد و به مسئله‌ای پیش پا افتاده تبدیل می‌شود. ✅ زن و شوهر‌ها باید توجه داشته باشند که در صورت متوسل شدن به این شیوه، ضمن عصبی کردن طرف مقابل، امکان موفقیت را از دست می‌دهند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🔻 🧒👦 *فرزندان بهشتی* #نوجوان *پدر ومادر عزیزم ، یکی از روشهای برخورد با فرزند نوجوان این ست که والد باید برخوردهای دوره كودكي را تغيير دهد.* شيوه صحبت كردن با نوجوان را تغییر دهید: ۱. امر و نهي نكنيد. ۲. نصيحت نكنيد. ۳. خواهش و التماس نكنيد. ۴. تهديد نكنيد.  ۵. در لفافه صحبت نكنيد. ۶. كنايه نزنيد. ممڪن است از اين روش ها در دوران ڪودڪی فرزندتان استفاده نموده اید، اما اڪنون دیگر روش مفيدی نيست.  روش صحبت با نوجوان، مذاڪره دوستانه و صمیمانه است، البته توام با اقتدار. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae *یک روش برای ایجاد آرامش در خانواده* برای ایجاد آرامش چند روش و تکنیک وجود داشته دارد. اوّلین روش برای آرامش، آرامش های کلامی است؛ یعنی اگر پدر و مادر بخواهند به فرزند خود آرامش دهند، باید در ارتباط کلامی خود با نوجوان دقّت کنند. نوجوانان آتش زیر خاکستر هستند؛ یعنی نیاز به یک باد و نسیم دارند تا آتش درونشان شعله ور شود؛ لذا پدر و مادر نباید بگذارند که این تلاطم و برانگیختگی در نوجوان به وجود بیاید. یکی از چیزهایی که آدم را خیلی عصبی می کند، بد حرف زدن است. در روایات دینی ما آمده است که: *"زیبا سخن بگویید تا زیبا سخن بشنوید"؛* لذا اگر پدر و مادر بخواهند از نوجوان سخن زیبا بشنوند، باید با او زیبا سخن بگویند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae بهترین‌ کاری‌ که پدر و مادرها می تونن واسه بچه‌ها ‌انجام بدن اینه که همدیگه باشن و‌ وقتی ‌این عشق توی خونه جریان‌ داشته باشه، یک آینده‌ ناب واسه ‌بچه‌ها زمينه‌ سازی میشه. ‌کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae بلاهایی که موبایل بر سر کودک شما می آورد! ✍طبق تحقیقات، استفاده از موبایل در سنین کودکی باعث بروز مشکلات عصبی شده، خطر ابتلا به سرطان و تومور مغزی را در بزرگسالی افزایش می‌دهد کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae خواص جوانه ها برای کودکان 🌾جوانه گندم : افزایش قد و وزن 🌾جوانه ماش : انرژی زا، سم زدا 🌾جوانه عدس : افزایش هوش 🌾جوانه شبدر : استحکام استخوانها، تقویت کبد همه جوانه ها مولتی ویتامین طبیعیند کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g