eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۴۱ و ۴۲ سیزده رجب هم با تمام شادیها وغمهایش به سر رسید.. شادی از عید مسلمین وتولد مولایم علی ویادآوری ترک خوردن دیوارکعبه وغم برای نبود پدر فرزندانم...... جهان پر از آشوب وجنگ و درگیریست،وضع سوریه هنوز اسف‌انگیز است وهزاران نفر در زیر آوارها مدفون شدند و هم اینک ساعت موعود وطبق چند شب گذشته دست به دعا برداشتیم تا بطلبیم آنچه را که سالها غافل از او بودیم.🤲😭 جالب است که کاربران مجازی وغیرمسلمان از بعضی شیعه ها پیگیرترند وهرشب پیام میدهند که راس ساعت, منجی را از خدا خواستنه‌اند و از من بیچاره میخواهند که به آنها اطمینان دهم منجی ,روزهای آینده در برابر چشمان جهانیان است. خبری که امروز در تلویزیون و صفحه‌های مجازی دست به دست میشد میخکوبم کرد, صبح امروز پانزدهم رجب ,عده‌ای سوءاستفاده‌گر ,از اوضاع نابسامان سوریه, استفاده میکنند وبا گروهی به سرکردگی مردی به نام عثمان,علم دادخواهی و عدالت‌طلبی را برمیدارند وبه مقر دولت سوریه حمله میکنند وگویا دولتیان راقتل‌عام میکنند,بعضی اخبار از کشته شدن بشاراسد خبر میدهد. نمیدانم چقدر صحت دارد ,اما همه جا این خبر دهان به دهان میشود,هنوز هیچ کس از سردرمداران و شیاطین عکس‌العملی نشان نداده اند... تا سخنان این عثمان و گروهش را نشنوم نمیتوانم بگویم که پشت این علم عدالت‌خواهی چه نهفته است اما مردی که در اوضاع نامناسب کشورش ,دولت را از پا درمیاورد نباید نیت خیرخواهی داشته باشد.... اخبار جدیدی از سرتاسر جهان میرسید و همه خبر از واقعه‌ای بزرگ میداد, اول صبح بود,با کمک زهرا بساط صبحانه را جمع کردم ومیخواستم ظرفها رابشورم,در همین حین کلیپی که برایم رسیده بود را دانلود کردم ودرحالی که ظرفها را میشستم, گوشی را گذاشتم روی بلندگو تاصدای کلیپ را هم بشنوم. انگار قسمتی از سخنرانی همین عثمان که درسوریه قیام کرده،بود.... با دقت گوش کردم, چه حرفهای قشنگی میزد,حرف از زنده کردن احکام اسلام,حرف از عدالت میزد ومیگفت: _بیایید به ما بپیوندید با ما بیعت کنید تا دنیا را به بهشتی زیبا تبدیل کنیم... چقدر حرفهایش اغوا کننده وآشنا مینمود, آره درسته، دقیقا حرفهای دولت اسلامی عراق وشام یا همان داعش رامیزد ,زمانی که موصل را فتح کردند ومرکز حکومتشان نمودند, دقیقا همین حرفهارا بلغور میکردندو به خورد ملت میدادند وباهمین وعده‌ها عده‌ای راهمراه خود کردند وچه سرها نبریدند و چه کودکانی را نابود نکردند وچه جنایت‌ها که مرتکب نشدند, با شنیدن این حرفها ,شکم تبدیل به یقین شد که این عثمان ,حاکم خود خوانده شام از طرف و حمایت میشود . دستهایم را پاک کردم ودوباره کلیپ را از اول ,آوردم تا تصویرش را هم ببینم. مردی که پرچمی سرخ رنگ کنارش آویزان بود, خدای من ,هرچه بیشتر دقت میکردم و به تصویر این مرد زل میزدم ,مطمئن‌تر میشدم....درسته....خودشه.....باورم نمیشد.... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۴۳ و ‌۴۴ اره من این نشانیها راجایی خوانده ام, کلیپ را استپ کردم وفوری به سمت کتابخانه رفتم, نهج‌البلاغه راباز کردم،ج۱ص۱۹۴ بود, مولا علی علیه‌السلام مشخصات را اینچنین داده بود: _او فرزندآکله الاکباد(هندجگرخوار)است, صورتی خشن و ترشرو دارد,سر او بزرگ و درصورت او اثر آبله است,وقتی به اونگاه میکنی گمان میکنی که یک چشم دارد اما چنین نیست بلکه یک چشم او فشرده‌تر از چشم دیگر است,نام اوعثمان وپدرش عتبه است... هزار وچندین سال پیش مولایم علی علیه‌السلام نشانه‌های این گرگ خونخوار را داده بود وحالا با یک نگاه به تصویر ,یاد این کلام مولا افتادم ,چون زمانی که قبل از این نهج البلاغه رامیخواندم به اینجایش‌رسیدم , تصویر را در ذهنم تصور کردم وثبت نمودم.... خدایاااا شکرت....ظهور نزدیک است... ازخوشحالی درپوست خود نمیگنجیدم, ناخوداگاه به طرف حسن وحسین وعباس که کنارم داشتند بازی میکردند رفتم و هرسه شان را دربغلم گرفتم وبوسیدم...اشک میریختم واشک شوق بود.... کم کم در خبرها آمد که رژیم صهیونیستی با همدستی سعودیهای صهیونیست وبرخی کشورهای عربی نیروهای زیادی به سوریه اعزام کرده اند تا درسپاه عثمان خدمت‌کنند, نعمانی نامی در همه ی کشورها راه افتاده بود وبرای عثمان,یاهمان سفیانی بیعت میگرفت وعجیب اینکه خیلی از مردم سوریه بااوبیعت کردند وبه سپاهش پیوستند... لشکر سفیانی روز به روز,بیشتر وبیشتر میشد وهمه صحبت از خوبی ومهربانی و عدالت سفیانی میکردند تااینکه... انگار اشتهای سفیانی سیری‌ناپذیر است , عمده ی مناطق سوریه را تحت تسلط‌ خودش دراورده و البته با کمک اسراییل جنایتکار وته‌مانده‌های امریکای خبیث و سعودیهای کثیف. عربستان در استانه‌ی تکه تکه شدن است انگار حکومت سعودیها روبه نابودیست , خبرهای ضدونقیضی مبنی بر کشته شدن بن سلمان پخش شده اما هیچ کس از صحت وسقم آن خبر ندارد.دریمن دین‌ تشیبع درحال پیشرویست. امروز خبری پخش شد که سفیانی حاکمانی از طرف خود تعیین کرده بر سوریه گماشته وخودش راهی مصر شده,حالا در مصر چه کارهایی انجام دهد خدا میداند؟ دنبال کننده های صفحات مجازی و وب‌سایتم زیاد شده اند,اکثر افراد سوالشان این است ,ایا این شخصی که درسوریه به اسم اسلام قیام کرده,همان منجی آخرالزمان است؟؟ ومن بااطمینان به انها گفتم: _این منجی نیست اما نشانه ای حتمی از ظهور منجی است واین قیام کننده شخصی است که درمقابل منجی می‌ایستد.... ماه رجب وشعبان تمام شده وما در ماه‌ رمضان قرار داریم,بچه ها درست هست که سنشان به گرفتن روزه نرسیده اما همراه من و زهرا برای سحری بیدار میشوند وروزه هم میگیرند,امروز حسن وحسین وعباس پرده از راز روزه گرفتنشان برداشتند و گفتند, نذر کردیم برای ظهور امام‌زمان عج روزه بگیریم ,تا نشان دهیم چقدر بزرگ شدیم و در سپاه امام با ادم‌های بد و کسانی که بابا راکشتند,بجنگیم. اشکم جاری شد...علی ....علی...کجایی؟؟ بوی ظهور به مشام میرسد اما توهستی ونیستی.... هنوز ته قلبم میگوید علی زنده است اما بیرون ..... نمیدانستم ,درد بی خبری از علی خیلی کوچکتراز دردهایست که قراراست ,ببینم.... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۴۵ و ۴۶ شبهای نوزدهم وبیست ویکم رمضان را با بچه‌ها به صحن حرم حضرت معصومه س رفتیم تا صبح شب‌زنده‌داری کردیم واز خدا ظهور حجت را طلب نمودیم,حتی حسن و حسین وزینب که تنها شش‌سال از عمرشان میگذرد ,مثل انسانهای بزرگ اشک میریختند ومهدی عج را میخواستند,انگار این بچه‌ها هم باسن کمشان متوجه وخامت اوضاع دنیا شده‌اند وتنها راه نجات را ظهور حجت خدا میدانند. امشب شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان است,همراه بچه‌ها ,طبق معمول این چند وقت,به حرم مطهر رفتیم واز حلاوت زیارت و عبادت سیراب شدیم. نزدیک اذان صبح لقمه‌هایی را که همراهم آورده بودم ,یکی یکی به بچه ها دادم, سحری مختصر راخوردیم ,بچه ها مدام به اسمان نگاه میکردند وهریک ستاره ای درخشان را به دیگری نشان میداد حسن: _اون بزرگه مال منه حسین: _اون کناریش که خیلی نور داره مال من زینب: _منم اون سه تا ستاره کنار هم رامیخوام... از بازی بچه ها لبخندی به لبم نشست و نگاهم از صورت بچه‌ها به آسمان کشیده شد, به یک باره نوری دراسمان به درخشیدن گرفت وصدای ملکوتی در فضا پیچید, مضمون گفته هایش اینچنین بود: _هان ای مردم,بدانید وآگاه باشید حجت زنده خدا برروی زمین قائم‌آل‌محمد صلی‌الله‌علیه است,حق با حجت‌بن‌الحسن , امام مهدی ع وشیعیانش هست,پس اگر طالب بهشت هستید,مهدی عج وشیعیانش را یاری کنید....😍😭 صدا خیلی واضح وشمرده شمرده و بسیار معنوی بود... انگار زمان ایستاده بود,هیچ کس پلک‌ نمیزد.. من این حرفها را باعربی فصیح شنیدم واز برخورد اطرافیانم فهمیدم انها به فارسی شنیده اند...غوغایی به پاشد...دیگر هیچکس درعالم خودش نبود...همه وهمه از شوق چشم شده بودند وباران رحمت الهی بود که از این چشمها میجوشید , صورت همه مملو از خنده وسرشار,از اشک شوق بود... به خدا این همان صیحه ی آسمانی وعده داده شده بود...به والله این کلام ,کلام خدا بود که از دهان جبراییل برای مردم آورده شده بود... غوغایی به پابود , هیچکس نمیدانست چه کند همه ازخودبیخود بودند که با صدای ملکوتی اذان که در صحن پیچید بازهم متوجه خدا شدیم و حمله کردیم به سوی صف‌های نماز..... گویی هرکداممان میخواستیم اولین نفری, باشیم که سجده شکر به درگاه خدا میکنیم وازاین موهبتی که ارزانیمان داشته تشکر کنیم.نماز تمام شد,هیچکس دل کن نمیشد که به سمت خانه هایمان برویم,من دوست داشتم این شادی راباکسی سهیم باشم, دست بچه ها راگرفتم تا برویم وبعداز چند سال بیخبری، از تلفن‌های عمومی به طارق زنگ بزنم وباهم شادیمان راجشن بگیریم, هرچند از پشت تلفن...هرچند با کلامی وسخنی...اما نمیدانستم این تماس سراغاز غمهایم میشود. تلفن عمومی رابرداشتم,میدانستم که در عراق هم ،حتما صداشنیده شده وهمه در این صبح زود وزیبای رمضان, بیدارند...اصلا مگر خواب دیگر معنی دارد؟؟ شماره طارق راگرفتم: -شماره موردنظر درشبکه موجودنمیباشد... دوباره ودوباره گرفتم وهربار همین را تکرار میکرد.شماره فاطمه راگرفتم.... -دوباره همین صدا شماره مورد نظر …… کم کم نگران شدم...یعنی چه؟نکنه اتفاقی افتاده؟؟با دست پاچگی ,مخاطبین گوشی راباز کردم وشماره خاله صفیه راگرفتم . این‌بار تلفن وصل شد وبا دومین بوق صدای خاله درگوشی پیچید: _الو بغضم شکست: _الو خاله منم سلما.... تاصدایم راشنید ,خاله صفیه بدترازمن گریه را سر داد,به طوریکه قادربه حرف زدن نبود, انگار گوشی از دستش افتاد ,یکدفعه صدای دورگه پسری درگوشی پیچید: _الو... خدای من اگر اشتباه نکنم این باید عماد باشد.... من: _الو عماد....منم سلما.... عماد هم مشخص بود که بغض کرده با خوشحالی گفت: _سلما خودتی؟؟قربونت بشم,کجا بودی؟وباهیجانی افزون تر نگذاشت من حرف بزنم وادامه داد: _سلما امروز صدا راشنیدی؟؟اینجا یه صدا اومد مشخص بود از اسمان هست و کار بشر نمیتونست باشه,حتی ابوعلی هم که مریض بود وتازه خوابش برده بود با بلند شدن صدا از خواب بیدارشد...سلما اینجا غوغایی هست...میگن امام زمان عج داره میاد...😭😍 برادرک زجرکشیده ام دیگه نتونست ادامه بده وبا گفتن این جمله بلند بلند زد زیرگریه, از گریه عماد منم گریه کردم وبچه ها هم که شاهد این ماجرا بودند اشکشان درامد.. دوباره صدای خاله تو گوشی پیچید اما این‌بار با آرامش بیشتری... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۴۷ و ۴۸ خاله : _عزیزم توکجا بودی؟بعداز اینکه خبرشهادت علی.... واینجا دوباره بغض خاله ترکید.. _خبرشهادت علی را شنیدیم,طارق چندین بار به ایران امد ,دوست داشت که کنارتان باشد واگه امکانش بود برگردانتتان عراق, هیچ کدام از دوستان وهمرزمان علی,که طارق میشناختشان,نبودند,تا نشانه‌ای هر چند کوچک از شما بگیره برای همین هر دفعه که میاد ایران به یه سمت میره,فقط میدونست که توگفتی احتمالا قم ساکن میشیم, الانم چند روزی هست با فاطمه و مهدی امدن ایران,فردا قرار بود برگردند ,یه شماره داره,میدم بهت باهاشون تماس بگیر... وادامه داد: _راستی مادر,عباس که پیدا شد درسته؟؟ دوباره یاد علی افتادم,با صدای گرفته گفتم _اره ,علی ,جانش را برای پیدا کردن عباس کف دستش گرفت ورفت....دیگه هم برنگشت... اما عباس را برگرداند وبعد خاله با تک تک بچه ها صحبت کرد, بچه ها هم از شادیهایی که امروز درپی هم میامد ,درپوست خود نمیگنجیدند. خیلی خوشحال بودم,بازعماد گوشی راگرفت وشماره طارق را خواند,عماد هنوز دوست داشت صحبت کند اما من به خاطراینکه دلم میخواست هرچه زودتر با طارق حرف بزنم و ببینم کجاست,قطع کردم.شماره‌ای را که عماد برام گفته بود را گرفتم,چندتا بوق خورد وصدای طارق توگوشی پیچید: _الو... از هیجان تمام بدنم به رعشه افتاده بود, بغض گلوم راقورت دادم وگفتم:_الو...طارق...منم سلما... از پشت تلفن کاملا مشخص بود که طارق بهت زده شده...با لکنت گفت : _س س سلما خودتی خواهرم.... من: _اره عزیز دلم,کجایی؟؟ طارق خنده ای از ته دل زد وگفت : _یه لحظه صبرکن... بعداز چند ثانیه سکوت گفت: _این دومین سجده‌ی شکریست که الان کردم... صدای ملکوتی صبح راشنیدی؟؟ طارق هم مثل عماد زد زیرگریه وگفت:_بالاخره امام زمان عج هم داره میاد..غربت داره تمام میشه..غربت به پایان میرسه....سلما انتقام خون پدرومادر و لیلای جوانمرگم را میگیره..سلما باید خودمون را اماده کنیم....اقا سرباز میخواد...😍😭 طارق گفت وگفت ومن همراهش اشک ریختم ودرشادیش سهیم شدم.بعداز کلی حرف زدن گفت: _ما تا دیروز قم بودیم اماچون اثری ازت نیافتیم, اومدیم تهران که هم فاطمه یه ناخوشی جزیی داشت برود دکتر وهم فردا پرواز داشتیم از تهران به نجف....الان شما کجایید میخوام با کله خودم رابرسونم.. خنده ای زدم وگفتم : _قم,الان دقیقا روبروی گنبد وبارگاه حضرت معصومه‌س,خونه‌مان نزدیکه... مردد بودم که ادرس بدهم یا نه؟چون میترسیدم, هنوز انور دست از کینه وانتقام برنداشته باشد وطارق را با نیروهای خبیثش تحت تعقیب داشته باشد ,که خود طارق تردیدم رادید ودلیلش رافهمیدوگفت: _نه نه ادرس نه,درست مثل ملاقات‌هامون تونجف ,اما اینبار داخل حرم خانوم حضرت معصومه س.... این بهترین راه حل بود,قرار گذاشتیم برای یک ساعت بعداز نماز ظهر وروی صحن حرم... خوشحال بودم از آمدن طارق و خوشحال‌تر برای اینکه به زودی مولایمان قدم رنجه میفرمایند.. اما نمیدانستم هنوز طوفانها در پیش دارم وهجرانها میکشم وغم‌ها میخورم... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب 🕋قسمت ۴۹ و ۵۰ بچه ها رابردم خونه,از شوق وذوقی که داشتم نمیدانستم چکارکنم.بچه‌ها خسته بودند,فرستادمشان تا یه ساعتی بخوابند و خستگی در کنند وبرای بعدازظهر سرحال باشند وباهم بریم حرم. دراین فاصله چون خواب به چشمای خودم نمیامد ,رفتم سراغ وب سایتم وصفحه های مجازی....اوه خدای من چه غوغاییست , دنبال کننده های صفحه ها وخیلی بیشتر دیگر ,همه وهمه حرف از صدای اسمانی امروز صبح میزدند,از هرجای دنیا پیام داشتم وجالبه که این ندای اسمانی را هرکسی با زبان خاص خودش شنیده بود,بی شک اینهم نشانه ای از امام زمان عج وشیعیانش بود. خیلیا خارج از دین ومرام ومسلکشان ,اعلام امادگی برای یاری امام مهدی عج کرده بودند واز من سوال میپرسیدند که کجا باید به خدمت ایشان برسیم... ومن جواب میدادم, ان شاالله خود حضرتش زمان ومکان را مشخص میکنند اما انچه که واضح است ایشان برای اولین بار درمکه ظاهر میشوند واز انجا خروج میکنند . نمیدانم چه حکمتیست که وقتی انسان منتظر دیدن کسی است، ساعتهایش انقدر کند میگذرد که انگار اصلا عقربه ها درحرکت نیستند...اما گذشت... نمازظهر را خواندیم وبه سمت صحن حرکت کردیم... وارد صحن که شدیم ,چشمانم درجستجوی چهره‌ای اشنا بود...دست حسین وحسن را در دست زهرا دادم تاکید کردم که به هیچ وجه از کنارم تکان نخورد ودست عباس و زینب هم در دستان خودم بود....خدای من درست میدیدم,طارق وفاطمه دقیقا روبرویمان کمی دورتر بودند ودربین جمعیت دنبال ما میگشتند,یک لحظه دست عباس وزینب از دستم رها شد تا بتوانم با تکان دادن دست وعلامت دادن ,طارق وفاطمه را متوجه خودمان کنم، عباس وزینب که همیشه کشته مرده‌ی آب وعاشق اب بازی بودند به طرف حوض و فواره‌ی وسط صحن حرکت کردند, در حینی که با صدای بلند فریاد میزدم ودنبالشان میدویدم,بچه ها داخل جمعیت گم شدند وبند کیف دستی من کشیده شد وسوزشی درشکمم احساس کردم....دنیا پیش چشمانم تیره وتار شد... چشمانم را باز کردم....همه جا سفید سفید بود نور لامپ بالای سرم چشام رامیزد, خواستم حرکت کنم ,سوزشی تو پهلویم پیچید, یک دفعه دستای مردی مانع بلند شدنم شد...خدای من طارق بود... لبخندی زد وگفت: _خدا راشکر بهوش امدی...بزار بگم بچه‌ها بیان,ببیننت, خودشان راکشتند بس که گریه کردند. مبهوت بودم,باخودم گفتم من اینجا چکار میکنم؟؟چرا طارق لبش خندان بود ولحن کلامش ورنگ چشمانش گریان بود وکم‌کم اخرین لحظات هوشیاریم را به خاطر اوردم... حرم....عباس وزینب...کیف دستی و سوزش...دست به پهلویم کشیدم...سرتاسر باندپیچی شده بود. فاطمه با بچه ها داخل شد... به سمتم امد سرم را توبغلش گرفت ,شروع به گریه کردن کرد...,فکر میکردم گریه اش مال دوری وفراق این چندساله است,اما احساس کردم کمی بیشتر از رنج دوریست وانگار یه چیزی کم است...از بالای سر فاطمه, نگاهم دنبال بچه ها بود,زهرا که یه پسربچه روبغلش بود احتمالا مهدی پسر طارق بود,خدای من زهرا چرا اینقدر گرفته است؟؟ این از حسن واونم حسین و.... 💫ادامه دارد .... 🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانم محترم👱‍♀ آقای عزیز👨 💞لباسی که برای نپوشی تا شاد شود به درد چه میخورد ؟ اگر همسرت زیبایی و خوش تیپی تو را دوست دارد، چرا معطلی؟ 🙂چقدر بد است مرد یا زن در خانه بسته به شغل مثلا بوی گازوئیل بدهد یا سر و کله اش از تدریس گچی باشد یا همیشه بوی قرمه سبزی بدهد 👈نه ادکلنی 👈نه کنار هم نشستنی 👈نه درک طرف مقابل ... 💟وقتی در خانه ای تلفن همراهت را کنار بگذار و زندگی کن... 👌به خودت برس، به خاطر خودت و کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*این زوج قراره ازدواج کنن، اما قبل از ازدواج خودشونو در سن 50 سالگی و 70 سالگی و 90 سالگی گریم کردن که پیری همدیگه رو ببینن و جالبه که مرد هربار با دیدن زن میگه "چقدر زیبا به نظر میرسی" و همسرش رو تحسین میکنه* *چقدر زیباست که در کنار هم پیر بشیم نه بدست هم* کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
🌸🍃 توصیه‌هائی به خانم‌ها🍃🌸 💢↶ خانـم محتـرم ◽️به شوهرت افتخار کن ▫️کسی را با او مقایسه نکن ◽️اقتدار و غرور او را نشکن ▫️زیبائی او را در عقل او جستجو کن ◽️قناعت پیشه باش ▫️زیبائی‌ات را به رخ دیگران نکش ◽️ناز کن اما متکبر نباش ▫️دلبری و فریبائی و طنازی پیشه کن ◽️احساسات زیبایت را با اندیشه‌ای متین همراه کن ▫️لجبازی نکن که از چشم شوهرت می‌افتی ◽️تمکین کن تا تاج سرش باشی ▫️پناهگاه شوهرت باش تا فقط به تو پناهنده بشه ◽️زیبائی با سادگی و بی‌آلایشی برای تو آرامش بخش تر خواهد بود ▫️هوس بازی نکن ولی زیبا دوست باش ◽️اگر آشپزی را خوب نمی‌دانی حتماً یاد بگیر ▫️قبل از رانندگی، سازندگی را بیاموز ◽️هیچ‌گاه بدون آرایش مقابل شوهرت نشین ▫️دهانت را مسواک و خوشبو کن ◽️بدنت هیچ وقت بوی عرق نده ▫️لباست بوی غذا ندهد ◽️موقع آشپزی از پیش بند استفاده کن ▫️قبل از شوهرت چشم بر هم نگذار و پیش از او بیدار شو ◽️موی تو یکی از دو زیبائی توست از آن مراقبت کن ▫️لبخند قشنگت را در هیچ شرایطی با اخم معاوضه نکن ◽️توی رنج‌هایت معناهای زیبا پیدا کن ▫️اگه عصبانی شد بگو منو ببخش ◽️گاهی برای مادرشوهرت هدیه بخر ▫️زورگو نباش ◽️سختی کار شوهرت را درک کن ▫️او را در مردم داری کمک کن ◽️وقتی وارد خونه می‌شه، به پیشوازش برو دستشو بگیر بزار روی صورتت ▫️هیچ وقت بهش نگو تو بی‌عرضه‌ای ◽️لباساشو براش اُتو کن که هر وقت خواست عوض کنه معطل نشه ▫️لحظه به لحظه از خداوند کمک بگیر. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
♥️محبوبم ؛ زودتر بیای نصف دیگه دینمون تکمیل میشه📿 💠عبادات فرد متاهل چندین برابر فرد مجرد ثواب داره حالا خود دانی... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g