کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃 🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃 🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃 🕋فصل دوم 🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۹۳ و ۹۴
حضرت روبه سوی گنبد خضرای رسول کرد و دست به سینه ی مبارکش نهاد وسلام داد و همه ی لشکر همکلام وهمزمان با حضرت, زیارت حضرت رسول ص را خواندیم وپشت سر حضرت رو به سوی خرابهای به نام بقیع، نهادیم....
رعشه تمام وجودم را فراگرفته بود,
الان میدانستم هدف حضرت از رفتن به بقیع چیست ,تمام شیعیان از بعداز حادثهی سقیفه و آن در نیمسوخته و آن پهلوی شکسته و آن صورتنیلی و آن مادر و سیلی, سالهای سال به اندازه ی هزارو چهارصد سال صبر کرده بودند تا قبر مادرمان آشکار شود, تا این زخم کهنه التیام یابد تا دلمان قرارگیرد....
تمام لشکر حالشان دگرگون شده بود , بر سروسینه میزدیم وباهم تکرار میکردیم,
با مهدی زهرا میرویم تا انتقامه سیلی مادر بگیریم....میرویم تا قبر مادرم در بربگیریم....
حضرت برسر قبری بی نشان ایستاد، اشک از چشمان مبارکش فرو میریخت وبا بغض شکستهاش به مادرش زهرا س و مادر تمام شیعیان دنیا سلام داد...
همه باهم باردیگر زیارت حضرت زهراس را همراه حضرت خواندیم وخیلی از لشکر حالشان دگرگون بود
و مدام این فراز از زیارت عاشورا را میخواندند (اللهم العن اول ظالم, ظلم حق محمد وال محمد واخر تابع له علی ذالک,اللهم العنهم جمیعا)
با این واقعه ی مبارک والتیام زخم کشته شدن مادر در جوانی وپرپر شدن محسن شش ماهه اش,لشکر روحیه ای دوچندان گرفت...نماز را اقامه کردیم ودوباره پشت سر امام حرکت کردیم...
دل در دلم نبود ,نمیدانستم چه قرار است اتفاق بیافتد ,اما میدانستم هرچه هست , برای ما وکل دنیا حیرت انگیز است...
امام امر کردند ان شخصی را که درمسجد الحرام ادعا میکرد حضرت برحق نیست و مذهب او وبزرگان مذهب او, برحقند حاضر کردند.بر سر قبری ایستاد نا گاه با صدایی اسمانی که از دل پر از دردش برمیامد ندا داد :
_یا فلان بن فلان
وسه بار تکرار کرد وسه نفر را بعداز گذشت هزاروچهارصد سال از دل زمین به بیرون فراخواند,گرد بادی به وزیدن گرفت,تمام دوربینها وتمام چشمهای مشتاق درحال ثبت این لحظه بودند,نا گاه سه نفر که اتشی سوزنده انها را در بر گرفته بود با چهره هایی هراس انگیز در پیش روی حضرت از دل زمین بیرون امدند,
حضرت رو به انها کرد وفرمودند:
_حال که به دیار باقی شتافتید ودستتان از این دنیا کوتاه است,بگوییداز حقی که سالها غصب کردید وپرده بردارید از گمراهیای که مردمان زیادی را در خود فرو برد.
با معجزه حضرت وبه اذن خدا مردگان زنده شده به سخن در امدند وگفتند:
_به راستی ماغصب کردیم چیزی را که از آن مانبود,ما دست درازی کردیم به حقی که از اول افرینش به نام کسی دیگر ثبت شده بود واینک ازاین عملمان سخت پشیمان و نادمیم.....
با رو شدن این حقایق ,حضرت باردیگر انان را به قبر خود بازگردانید تا بقیه ی محاکمه درقیامت کبری انجام گیرد
و ان مرد معاند که با دیدن این واقعهی عظیم و این معجزه ی حضرت ,ندای حقطلبی درونش بیدارشده بود ,دامن حضرت را گرفت وبه اوایمان اورد
وحضرت با عطوفت پدری اش اورا درجمع یارانش پذیرفت ودوربینها تمام این لحظات راثبت کردند
وهنوز,ساعتی از این واقعه نگذشته بود که دسته دسته پیامهایی که به حضرت میرسید حاکی از یکدست شدن دین اسلام وبرتری مذهب #تشیع میداد وهمه ی مسلمانان حق طلب خود را سربازی در لشکر مهدی زهرای خوانده بودند....
به به عجب روزگار مبارکی شده بود,مکه و مدینه این دومکان مقدس,یک دست شعار (لبیک یا مهدی)سر میدادند...
حضرت که انگار کارش در عربستان روبه راه شده بود,دستور داد در ورودی مدینةالنبی , منتظرش باشیم...میدانستیم دوباره واقعه ای عجیب را شاهد خواهیم بود,اما نمیدانستیم که آن واقعه چه میتواند باشد...
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۹۵ و ۹۶
در آخرین خروجی مدینةالنبی بودیم، خودروی حضرت پیشاپیش، ما رابه سمتی راهنمایی کرد،از دور تعدادی وسیله مانند هواپیما در جلوی نگاهمان پدیدار شد ، هرچه که جلوتر می رفتیم,مطمین تر میشدم که آنها هواپیما هستند.
به نزدیکشان که رسیدیم از هیبت این هواپیماها همه انگشت به دهان مانده بودیم, یک نوع ماشین پرواز و فوق پیشرفته که تابه حال نظیرش را ندیده بودیم,کاملا مشخص بود ، کار،کار انسانها است اما علمی که در ساخت این نوع هواپیما به کار رفته بود فراتر از علم بشر امروزی بود , براستی که ساخت دستگاه با علم الهی حضرت بود,هر هواپیما گنجایش بیش از سه هزار نفر را داشت..
به دستور حضرت سوار هواپیما شدیم...من و علی کنار هم نشستیم,قبل از حرکت هواپیما با بچه ها در ایران تماس گرفتم وبا تک تکشان صحبت کردم,اما هرچه به علی اصرار کردم از وجودش بچه ها را مطلع کنم, مخالفت کرد,حالا چرا ,نمیدانم...
درفکر عباس وزینب بودم,علی انگار که فکرم را خوانده باشد,دستش را روی دستم گذاشت وبا محبت فشرد ,با این حرکتش قلبم مطمئن شد و آرامش وجودم رافرا گرفت.
همه که مستقر شدند,امام که صدایش از طریق بلندگوهایی درهواپیما پخش میشد, شروع به صحبت نمودند ومقصد اصلیمان را اعلام کردند...
باورم نمیشد,مقصد امام,کشور عزیز من , عراق و شهر کوفه بود.
هواپیما که اوج گرفت,پیش خود حساب میکردم , تا چند ساعت دیگر به زمین خواهیم نشست که...
دقایق کمی از پروازمان سپری شده بود که صدایی دربلندگو پیچید وفرودمان را درعراق اعلام کرد...باورم نمیشد به طرفه العینی به عراق رسیده بودیم...
با تعجب رویم را به طرف علی کردم و گفتم:
_این چگونه هواپیمایی بود؟سوخت این هواپیما از چه بود ؟چرا اینقدر زود رسیدیم؟
علی بالبخندی برلب دستی به پشتم زد وگفت:
_این که عادیست، براستی که اگر علم بیست وهفت حرف باشد ,ما فقط میتوانیم دوحرفش را کشف کنیم وبقیه اش نزد امام زمانمان است,این یک چشمه از علم الهی امام است...هنوز عجایب درپیش داریم.
از هواپیما که پیاده شدیم,خودمان رانرسیده به شهر کوفه دیدیم,امام دستور ایستادن دادند, انگار منتظر واقعه ای دیگراست. ناگهان بوی عطری عجیب درفضا پیچید و سوارانی نشسته بربال ملائک در زمین فرود امدند, اول فکر کردم نکند فرشتگانند ,اخر در روایات زیادی خوانده بودم که در لشکرکشی و فتوحات امام زمان عج,لشکر ملائک همراه لشکر جن وانس به مولا برای برپایی حکومت حق کمک میکنند اما وقتی , از راه رسیده ها لب به سخن گشودند وخود را معرفی کردند ,متوجه شدم که موضوع از چه قرار است..
درمجموع بیست وهفت نفر درپیش چشممان بودند وبه گفته ی امام ,اینها بزرگان عصرها وقرنهای گذشته بودند که رجعت کرده بودند,مردگانی که به اذن خدا زنده شده بودند تا در رکاب حضرت خدمت کنند,
•پانزده نفر انان از اصحاب باوفای حضرت موسی ع بودند که همگی اسلام اوردند, •هفت نفر اصحاب کهف بودند
•ویوشع بن نون,
•سلمان فارسی,
•ابودجانه انصاری
•ومالک اشتر نخعی زنده شده بودند,
تمام دوربینها وچشمها بکارافتاده بود باز این معجزه ی حضرت را با تمام جزییات ثبت کردند وبه کل دنیا مخابره نمودند تا همه بدانند حق ترین دین روی زمین اسلام وبرحق ترین مذهب,شیعه ی اثنی عشری ست...
با دلهایی مملو از مهر وسرشار از خوشحالی راهی کوفه شدیم.....
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۹۷ و ۹۸
پشت سر حضرت وارد شهر کوفه شدیم, شهری که بعداز حملهی سفیانی از آن چیزی جز یک خرابه باقی نمانده بود...
اما درشهر غلغله ای برپا بود,انگار که مردم از امدن مولا خبر داشتند ,زن ومرد وپیر و جوان همه برای استقبال از کاروان امام امده بودند....
اشک درچشمانم حلقه زده بود...
کوفه ای شهر مقدس,با مردمی هزارچهره, روزگاری این شهر شاهد بی وفایی مردمانت بود,
روزی کشته شدن سفیر حسین ع را به چشم خود دیدی,روزگاری دیگر, اسارت حرم حسین ع را دیدی ...
و اینک اوج بزرگی وعظمت نواده ی حسین ع را میبینی,دیگر دوران بی وفایی وحیله و نیرنگ به پایان رسیده,دیگر دوران مظلومت شیعه ویتیمی گروه حق تمام شده,اینک دوران طلایی شروع شده که همه ی ما آرزو میکنیم که عزیزانمان از مردگان زنده شوند و این روزها را به چشم خویش ببینند...
حضرت راهی رامیرفت که من وعلی بارها وبارها رفته بودیم.حضرت راه مسجد کوفه را درپیش گرفته بود...
وارد مسجد شدیم...ازدیاد جمعیت انقدر بود که همه ی لشکر دور تا دور مسجد , بیرون ان ایستادند تا کسانی که مشتاق دیدن مولا هستند به داخل بروند وفیض ببرند.
اما من که طاقت دوری حضرت را برای لحظهای هم نداشتم باسیل جمعیت داخل مسجد شدم,نمی دانم چه معجزه ایست که دیدن روی حضرت تمام زخمها و دردهای درونم را پوشانیده است.حتی زخم ربودن عباس وزینبم,دیگر به چشم نمیاید...
ومن با کلام حضرت ارامش گرفتم ,چون میدانم که حضرت کلامی جز راستی و حقیقت برزبان جاری نمیکند,پس عباس وزینبم سلامتند وبالاخره به من بازگردانده میشوند...
داخل مسجد,روبه روی منبر مسجد ایستادم, جمعیت از هرطرف هجوم اورده بود , اما نظمی که یاران امام ایجاد کرده بودند مانع اسیب به سیل دلسوختگان حضرت میشد...
که ناگاه حضرت از جایش بلند شد,ولوله ای درجمع افتاد ,به طرف محراب مسجد رفت وبه جایگاهی که روزگاری فرق مبارک جدش علی ع شکافته شد وموهای مولا با خون سرش خضاب شد ،تکیه داد
وبعداز حمد وثنای الهی شروع به خواندن خطبه کرد,
مردمی که درمسجد جمع شده بودند از شوق حضور حضرت گریه سرداده بودند هرکس به طریقی مهرومحبتش را نثار حضرت میکرد
همهمه ای شده بود که انگار قیامت کبری شده بود ,
🌱یکی از طرفی میگفت:جان ومال فدایت چه روزها که شب شد ونیامدی وان دیگری ندا میداد,این رفتن جمعه جمعه ها پیرمان کرد
🌱وجوانی میگفت:پدرومادرم تا چشم از جهان فرو بستند چشم انتظار ظهورتان بودند واخرش روی سنگ قبرشان نوشتند:بنویسید که یوسف زهراس ندید وبرفت....
🌱یکی فریاد زد پدرومادر وفرزندانم به فدایت این جان ناقابل من ارزانی یک نگاهت ,
همه وهمه از,شوق دیدار از شیرینی وصال از پایان امدن انتظار نجوا گونه داستانسرایی میکردند واین چشمها بود که شیرین زبانی ها میکرد,
اینقدر این همهمه ی شوق زیاد بود که صدای حضرت درهمهمه ی عشاق گم شده بود.....
باورم نمیشد ,من....مسجد کوفه...محضر مهدی عج...
حضرت اعلام نمودند مرکز حکومت کوفه و مکان خلافت حضرت مسجد مقدس کوفه است...
در کمتر از نصف روز لشکر و حکومت سروسامان گرفت واین خود اعجازی بود از حضرت و نشانی بود از علم الهی اش..
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۹۹ و ۱۰۰
شهر کوفه رونق گرفته بود,حضرت دستور دادند تا مسجد کوفه را بسط وگسترش دهند وبرای این مسجد درهای خیلی زیادی قراردهند زیرا مرکز حکومت جهانی اسلام بود و مردم از هرطرف جهان برای دیدار حضرت عازم اینجا میشدند ,
نقشه ی بنا وطریقه ی ساخت مسجد را خود حضرت ارایه کرده بود,که تعجب همه را برانگیخت نقشه ای با الگوهای برتر معماری که هیچ یک از,معماران حاذق دنیا تا به حال چنین چیزی را به ذهنش هم خطور نمیکرد و به جرات میتوانم بگویم که عظیمترین و محکمترین بنای عصر کنونی بود.
برای ساختن خانهها نقشههای ساخت خود در اختیار مردم قرار دادند نقشه هایی دقیق و حساب شده حتی جای دقیق و درست پنجرهها و ناودان و...مشخص بود ,
ساخت خانه ها طوری بود که جهت نور خورشید, باد باران,حتی زاویه ی تابش نور ماه و...هرچه که فکرش رابکنید دران لحاظ شده بود ,با ساخت چنین خانه هایی هم مردم ساکن خانه وهم رهگذاران در هر شرایطی هیچ زحمتی متحمل نمیشدند وبا آسایش زندگی میکردند.
حضرت بعضی از متخصصین را درگروههایی دستهبندی کرد و فرمول ساخت دارویی را به انها داد که روزانه هزاران بسته از این داروها ساخته میشد وبه اقصیٰ نقاط دنیا بدون دریافت کوچکترین هزینهای , ارسال میشد,کمترین اثر دارو از بین بردن کلیه ی ویروسها ,از جمله ویروس کویید ۱۹یا همان کرونا بود که استیصال دربرخورد بااین ویروس مارا به سمت ظهور کشاند ومتوجه حضرت نمود.
خبرهای خوبی از تمام نقاط,دنیا میرسید گویا در تمام جاهایی که داروی حضرت را استفاده نموده بودند بیماری کرونا وخیلی از, بیماریهای دیگر ریشه کن شده بود واما واقعه ی مبارک تری در راه است که...
حضرت مانند جد بزرگوارش حضرت رسول خاتم ص به اقصیٰ نقاط دنیا پیکهایی ارسال نمودند وهمه را با لحنی مهربان و پدرانه ابتدا موعظه نمودند وبعد به کاملترین دین خدا و پرعاطفه ترین دین دنیا,دین اسلام, فراخواندند,
خیلی از کشورهای بزرگ دنیا که همراه با دوربینها ومعجزات حضرت حقانیت دعوت حضرت را با جان ودل پذیرفته بودند,ندای حق طلبی درونشان به خروش افتاده بود وبه دین اسلام پیوستند وپیامهایی که برای حضرت ارسال میشد,حاکی از اعلام عمومی دین اسلام ومذهب شیعه ی اثنی عشری برای این کشورها بود.
اما برخی کشورهایی که شیطان تا عمق جانشان نفوذ کرده است,بی توجه به خواستهی برخی از مردمشان که خود را رهرو مهدی زهراس خوانده بودند,معاندانه درپی جمع اوری لشکر وجنگ با حضرت بودند, اما غافل ازاین که(حزب الله فهم غالبون)....
به راستی که اینده زمین از آن صالحان است...
شهر کوفه بسیار شلوغ شده بود ,از هرطرف سیل مشتاقان حضرت به کوفه هجوم اورده بودند ویک جا برای نشستن با مقادیر زیادی پول معاوضه میشد که خریدار ازاین معامله بسیار هم راضی مینمود چون جایی نزدیک وجود حضرت بقیه الله برای خود دست وپا کرده بود..
حضرت دستور دادند تا زمان ساختن خانه های جدید در اطراف کوفه چادرهایی علم کنند وزیر نظر حضرت ,مفاهیم قرانی را آنطور که حضرت میفرمودند به طالبان علم آموزش دهند,مفاهیمی که منی که ادعای حافظ بودن قران را داشتم,تا پیش از این بارها وبارها قران راختم نموده ودرتفسیر ایه هایش دقت کرده بودم,این مفاهیم برای من تازگی بسیار داشت,باورم نمیشد تمام علوم عالم ,تمام علوم عالم در قران جمع بود و ما نیازمند مفسر حاذق ومطلعی بودیم تا انها را برملا سازد....مفاهیمی,از ریاضی وحساب وهندسه ومنجمی وعلوم تجربی وحتی اقتصاد وصدالبته پزشکی و طبابت و...همه چیز,هرچیزی که فکرش رابکنید درقران بود وما میدیدیم ونمیدیدیم,
ما ظاهر قران را میدیدیم واما از باطن و مفاهیم این کتاب راهگشا چیزی نمیدانستیم و غره بودیم به علمی که از بیست وهفت حرف,دوحرفش رافراگرفته بودیم....
امروز اما...برای من وعلی روز به خصوصی بود چون که...
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۱۰۱ و ۱۰۲
من وعلی به خانه مان که درنجف اشرف بود نقل مکان کردیم,البته علی,همیشه در لشکر و در خدمت حضرت است ومنم همینطور, وقتی میخواهیم کمی استراحت کنیم به منزل خودمان میایم,
علی میگه باید طبق نقشهی حضرت خونهمان را دوباره از نو بسازیم ,اما به وقتش, الان باید پایه های حکومت را قوی کنیم,
گرچه حضرت تمام امور راهمراه هم پیش میبرد ازطرفی لشکر شعیب را به دنبال سفیانی روانه کرده تا آنها رابه سزای اعمالشان برساند,
ازطرفی داروهای شفابخش تهیه به تمام دنیا میفرستد,
ازطرفی تعلیم قران وعلوم دنیا را در دستور کار دارد وهمین چند روز پیش پروژه ای را در دستور,ساخت قرار داد تا نهری از پشت قبر مطهر امام حسین ع را به سوی غریین راه بیاندازد واز انجا به نجف برسد وبین راه پل ها و اسیابهای فراوان ساخته میشودتا به صورت مجانی گندمهای ملت را آرد کند و در اختیار انان قرار دهدوتمام این بیابان پهناور با علم وپیشبینی امام کشتزارهایی بزرگ برای کشت انواع ارزاق مردم میشود ...
اما امروز روز خاصیست,علی بعداز مدتها انتظار من,امرکرده کل خانواده به عراق و نجف مهاجرت کنند ,وهمه درکنارهم و در لشکر مهدی زهرا س خدمت کنیم,
امروز,با پرواز غروب ,قراراست طارق وعماد وابوعلی وخاله وبچه های عزیزم بعداز,مدتها دوری به نجف بیایند,هیچ کس از وجود علی مطلع نیست....
نمیدانم چه طوری بودن علی را برایشان بازگو کنم,دل در دلم نیست,
اما علی همه چی رابه عهده ی,خودم قرار داده,اخه من درست است که زن هستم اما این چندین ماه در محضر حضرت درسهایی گرفتم که به گفته ی امام صادق ع:میتوانم مانند مردان فکر کنم,عمل نمایم و حتی, قضاوت کنم...
الان درفرودگاه وسالن انتظار,هستم...
تنهای تنها...علی هم درمحضر,بقیه الله علیه السلام است...
بلندگوی فرودگاه خبراز فرود هواپیمای تهران _نجف میداد,دقایقی بعد از پشت شیشه های سالن انتظار طارق عماد در حالیکه دست حسین وحسن را در دست داشتند پشت سر ابوعلی میامدند ,خاله صفیه وفاطمه هم باهم وزهرا هم درحالیکه مهدی پسرطارق روی بغلش ورجه ورجه میکرد همراهشان میامد.
خدای من باورم نمیشد ,تواین مدت حسن وحسین کمی بلندترشده بودندوزهرا ,خانم تر...
خودم را نزدیک در ورودی رساندم,حسن وحسین متوجه من شدند وبا سرعتی زیاد دستشان را از دست طارق رهاکردند و خودشان را در آغوش من که دستهایم را گشوده بودم,انداختند, بچه هایم ازشوق واز رنج دوری ,باصدای بلند گریه میکردند, نگاهم به زهرا افتادکه مظلومانه گوشهای ایستاده بود واین صحنه تماشا میکرد و بیصدا اشک میریخت گویا حق خود نمیدانست که این آغوش مادرانه را از حسن وحسین بگیرد,حسن وحسین راغرق بوسه کردم,
به سمت زهرا رفتم,دخترک چشم عسلی ام را دراغوشم فشار دادم,هق هق زهرا بلند شد,فکر کردم از درد فراق است اما زبان که باز کردم فهمیدم از شوق مولاست,
_مامان بالاخره امام زمان عج اومد,مامان دل تودلم نیست به خدمتش برسم,
همینطور که زهرا شیرین زبانی میکرد,فاطمه وخاله هم به ما پیوستند ,عماد هم دل دل میکرد تا دور من خلوت شود اوهم از شوق وصال مهدی عج برای تنها خواهرش حرف بزند,
سر عماد را که الان نوجوانی بلند بالا شده بود دراغوش گرفتم عماد هم با بغضی که سعی میکرد فرو بخورد گفت:
_کاش پدرومادرمان بودند,کاش لیلا زنده بود واین روزها را میدید...
با طارق وابوعلی هم خوش وبشی کردیم , همه سوار ماشین شدیم,به زور همه راجا دادم ,نمیدانستم چطور بگویم که علی زنده است که یکدفعه از خوشحالی پس نیافتند...
باید کم کم پیش میرفتم که با حرف حسین شرایط فراهم تر,شد....
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
🍃🍃🍃💫اَللّٰهُمَّ💫🍃🍃🍃
🍃🍃💫عَجِّل💫🍃🍃
🍃💫لِوَلیِکَ الفَرَجْ💫🍃
🕋فصل دوم
🕋رمان جذاب #از_کرونا_تا_بهشت
🕋قسمت ۱۰۳ و ۱۰۴
حسین وحسن وزهرا که درب جلو وکنارمن بافشار نشسته بودند وخیره به حرکات مادرشان که ماهها ازش دور بودند,شده بودند ,
یک دفعه حسین سکوت ماشین را شکست وگفت:
_مامان...کی میریم پیش اقا بقیه الله؟؟
من همینطور که رانندگی میکردم یه نیشگون کوچک از,لپش گرفتم وگفتم:_اونجا هم میریم ,خیال راحت به وقتش...
اما حسین پاش رابه کف ماشین کوبید و گفت:
_ولی من الان میخوام برم,میخوام برم وبه اقا بگم که داداش عباس وابجی زینبم را نجات بدهد,میخوام برم به اقا بگم ,اجازه بده من در لشکرش ,سربازی باشم وبرم اونایی که بابام را کشتن ,بکشم...
با این حرف حسین,بغض جمع داخل ماشین شکست,انگار همه شان منتظر تلنگری بودندکه عقدههای تلنبار شدهی دلشان را باز کنند که حسین این تلنگر را زد...
برگشتم به جلو یه نگاه انداختم وبا لبخندی به عقب هم نگاهی کردم وگفتم:
_قراره از این به بعد با وجود اقا امام زمان عج ,دیگه هیچ غمی تو این دنیا نباشه,دیگه نبایدگریه کنید...الان هم میریم خونهی خودمان نجف اشرف,قراره یه مهمان ویژه بیاد خونه مان,میهمان ویژه که امد با هم میریم خدمت حضرت...
با گفتن این حرف,اشکهای بچه ها به کنجکاوی پیرامون میهمان ویژه بدل شد...
اما من میخواستم بعد از رسیدن به خانه, شرایطی بوجود بیارم وکم کم ,زنده بودن علی را بهشون بگم که درهمین حین علی زنگ زد...
گوشی روی داشبرد بود,زهرا برداشت و گفت:
_مامان نوشته,عشقم علی...
طارق از عقب ماشین با هول وهراس گفت:
_دایی بده این ور مامانت درحین رانندگی که نباید تلفن جواب بدهد بده من جواب میدم...
فوری گوشی را از دست زهرا قاپیدم وداخل داشتبرد انداختم وگفتم:
_اصلااا ولش کن...داریم میرسیم...
عرق سردی روبدنم نشسته بود وماشین دوباره درسکوتی سنگین فرو رفته بود,به نظرم همه فکر میکردند تواین مدت تنهایی , من با کس دیگه ای که از,قضا اسمش علی هست اشنا شدم وازدواج کردم وبی شک همه شان حدس,زده بودند که احتمالا مهمان ویژه ی خانه شان ,شوهر جدید سلما خانم باشه...
با این فکر لبخندی رو لبم نشست ,به خونه رسیدیم ,جلوی خانه ترمز کردم.
همه یکی یکی پیاده شدند,ماشین را توکوچه کنار درب خانه پارک کردم ,
میخواستم درب خانه رابازکنم که طارق با اخمهایی درهم اومد طرفم وگفت:_سلما,کلید رابده عماد
ورو به فاطمه گفت:
_فاطمه جان توهم بابا ومامان وبچه ها راببرداخل...
ودوباره برگشت طرف من واشاره به ماشین کردوگفت:
_سلما ,بیا داخل ماشین کارت دارم...
کلید را دادم عماد وبچه ها با هیاهو وارد خانه شدند.
طارق با همان صورت اخمو کنار درماشین ایستاده بود,هنوز در ماشین را باز نکرده بودم که با فریادگفت:....
💫ادامه دارد ....
🕋نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
💐#هماهنگی_والدین
✅ باید در تربیت بین والدین هماهنگی وجود نداشته باشد👌
مثلا مادر بگوید نمیتونی این کارو بکنی، کودک به پدر پناه ببرد پدر بگوید اشکال نداره انجام بده، چندین اتفاق می افتد؛
1⃣ اقتدار مادر از بین می رود و کودک دیگر به حرف مادر گوش نخواهد داد.
2⃣ کودک باج گیر بار می آید.
3⃣کودک ارزش ها را یاد نخواهد گرفت، چون پدر یک چیز گفته، مادر یک چیز دیگر
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
📌قلک تربیت کودکان
💜هر محبت و توجه ای که به کودک دلبندمان می کنیم، مانند سکّه ای است که در قلک وجودی شخصیت او پس انداز می کنیم و او از زمان بلوغ شروع به خرج کردن می کند.
بیایم از امروز روزی چند سکّه در قلک تربیتی فرزندانمان ذخیره کنیم.
#هردوبخوانیم
❌هرگز در زمان عصبانیت، عمداً برای آزار دادن همسرتان چیزی را نگویید.
💥فراموش کردن کلمات بیرحمانهای که شما فقط برای تخليه هيجانتان گفتید ولی منظوری از آنها نداشتید؛ برای همسرتان سخت و آزار دهنده است.
😱این کار میتواند آسیب جدى به رابطهتان بزند.
💥 اگر نتوانستيد خودتان را كنترل كنيد و چیزی گفتید که از آن منظوری نداشتید،
✅ حتماً عذرخواهی کنید و زمانى را براى دلجويى بگذاريد.
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️🍃❤️
#همسرداری
❗️ نقاط ضعف خانواده همسرتان را به رویش نیاورید!
✍️ورود به یک خانواده جدید، به معنای ورود به یک فرهنگ جدید است.
✍️ظرفیت پذیرش تفاوتها را در خود ایجاد کنید.
⛔️ هیچگاه نکات منفی خانواده همسرتان را با همسر خود در میان نگذارید.
👈همه انسانها نقطهضعف دارند و شما باید سعی کنید اشتباهات آنها را ببخشید و فراموش کنید.
✍️در مقابل، اتفاقات خوب را بهخاطـــر بسپارید
و سعی کنید در برابر آنها بازخورد مثبتی از خود نشان دهید.
کش دادن اتفاقات ناگوار چیزی جز احساس خشم و نفرت عاید شما نمیکند.❗️
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#سکوت❌
💥معمولا وقتی دلخور میشویم انتظار داریم بدون اینکه دلیل عصبانیتمان را بگوییم درک شویم، گویا در این صورت احساس اطمینانمان بیشتر میشود.
⭕️در واقع هسته اصلی دلخوری ما، درک نشدن بدون توضیح است.
💥ریشه این موضوع به احتمال زیاد به دوران کودکی ما برمیگردد که هرچه میخواستیم گریه میکردیم و نزدیکان وظیفه تشخیص نیاز ما را داشتند .
🖋 آلن دوباتن
✅(راجع به دلخوری ها و توقعاتی که دارید در یک فضای امن با اطرافیانتون صحبت کنید؛سکوت راه چاره نیست)
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
✨﷽ا✨
🔊#مشاوره_امروز
🌹هردوبدانیم
⚠️ موانع ارتباطی زوجین💑
♦️۱- "حق با منه"
زوجین به حرف های هم گوش نمی دهند و بر موضع خود پافشاری میکنند.
♦️۲-" مشکل خودته"
زوجین در کمک به یکدیگر پیش قدم نمی شوند و تمایلی به حل مسائل ندارند.
♦️۳- "تو باید خواسته ها و احساساتم را حدس بزنی"
زوجین صادقانه با هم درباره نیازهایشان صحبت نمی کنند اما انتظار دارند همسرشان نیازهای آنها را برآورده کرده و احساسات شان را درک کند.
♦️" اگر واقعا عاشق یکدیگر هستیم نباید مشکلی پیش بیایید"
زوجین بر این باور هستند که عشق بر همه چیز پیروز می شود و هر مشکل و حرف ناراحت کننده از جانب همسر را نشانه ای از بی توجهی و عشق ناکافی می دانند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
هدایت شده از کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
آیدی سفارش تبلیغات
@hosyn405
در کانالهای👇
مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زوج خوشبخت
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤:
🌷🌷🌷
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
توصیه های قبل ازدواج
☘ نکته مهم این است که خیلیها در دوران آشنایی تفاوتهای زیادی بین خود و طرف مقابل مشاهده میکنند
ولی با این تصور که میتوانند او را با عشق و علاقه و توجه تغییر دهند
به روابط خود ادامه میدهند.
خیلی از خانمها مرتکب این اشتباه شایع میشوند
اما شخصیت شکلگرفته آدمها، خیلی قابلتغییر نیست و فقط قابلتعدیل است.
پس وقتی به قصد ازدواج رابطه آشنایی را با کسی شروع میکنید، واقعبین باشید
و آشنایی خود را با کسی ادامه دهید که به اصول شما نزدیک باشد.
❤️
❤🍃❤🍃❤🍃❤🍃
🍃
❤
🍃
❤
رد پای آدم ها را با آدم های دیگر پاک نکنید.
برای کنار آمدن با یک فقدان و جدایی، خیلی زود وارد یک رابطه عاطفی دیگر نشوید.
آدم را با آدم شستن، جز اینکه درد و رنج ناشی از فقدانی را موقتا از سرتان بیرون کند اثر دیگری ندارد و دیر یا زود رنج اولیه به سراغ تان خواهد آمد.
اعتیاد به آدم ها در موقعیت های جدایی و فقدان، همچون اعتیاد به دیازپین هاست که هر چه پیش تر می روید بر دوز نیازتان افزوده خواهد شد.
تا جایی که رفته رفته به مرحله ای می رسید که هیچ رابطه ای رنج تان را کمتر نمی کند. انگار که بخواهید تشنگی تان را با خوردن آب شور دریا فرو بنشانید.
در مواقع بحران و جدایی، با دیگران باشید اما نه آنقدر نزدیک و صمیمی که قبای محبوب از دست رفته تان را تن آدم دیگری کنید و جایگزینش کنید.
🍃
❤
🍃
❤
🍃❤🍃❤🍃❤🍃❤
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#والدین_گرامی
‼️کودک را مورد سرزنش، تحقیر یا توهین قرار ندهید
🔻سرزنش، توهین یا تحقیر
باعث ایجاد 👇
🔻احساس خشم و نفرت
در کودک می شود.
👈این احساس ممکن است تا مدت ها ادامه یابد
❌ و رابطه والد کودک را دچار آسیب جدی بکند.
🌿🌹
#هردوبدانیم
💫نکته برای زنده نگه داشتن رابطه زناشویی
🔹همسرتان را زیاد ببوسید.
▫️بوسه عاشقانه قاتل استرس است و باعث آرامش همسرتان می شود و ایجاد محیطی امن و آرام برای شما را درپی دارد.
•
🍁🍂❤
❤
🍂
#هنر_زندگی_کردن
اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد!
برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم.
رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، پاداش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کنارهگیری و...
به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم.
این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشادهرویی، احترام گذاردن و...
❤
🍂
.
❤🍁🍂
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#والدین_گرامی
با کودکتان در مورد مشکلات زندگیتان درد دل نکنید⁉️
والدینی که با کودکانشان دردِ دل می کنند گویی به کودک این پیام را میدهند که؛
"باید کاری کنی و گرفتاریهای ما را حل کنی"
چنین فردی علاوه بر اینکه دچار ناامنی می شود،
در بزرگسالی و در ارتباط های صمیمانهی زندگیاش هم
تبدیل به در برگیرنده نیازها و گرفتاریهای دیگری می شود.
اعترافات يک زن:
ديشب اينترنت قطع بود....
کلي کار کردم!
بعدش ظرفارو شستم!
لباسا رو جمع کردم!
خونه رو جارو کردم!
غذا پختم!
ديگه کم کم داشتم به شوهرم علاقمند ميشدم که نتم وصل شد 😂😌😌😂😂
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405