♥️🍀
#حامی بودن همسران
💠چگونه زن و شوهر می توانند حامی یکدیگر باشند؟
#مرد میتونه بدون اینکه بیش از حد کار و تلاش کنه، رابطه ی خوبی با همسرش داشته باشه.
قدردانی همسر او باعث می شود که انگیزه ی بیشتری برای تلاش در جهت بهبود زندگی مشترکشان داشته باشد.
در این صورت مرد مجبور نمیشه خودش را قربانی خواسته های همسرش کنه یا احساس کند همسرش بر او ریاست میکنه.
#زن هم میتونه با درک کردن شوهرش،حامی او باشدو به او کمک کند که او نیز حامی خوبی برایش باشد.
#مرد ها نان آور خانواده هستند،آن ها دوست دارند همسرشان را خوشبخت کنند و در زندگی مشترکشان موفق باشند.
فقط کافیه که از آن ها #قدردانی شود.
#زن و شوهر مکمل یکدیگر هستند، مردها از همسرشان حمایت می کنند و زنان زمانی می تواند از شوهرشان حمایت کنند که حمایت های شوهرشان را درک کرده باشند.
زن هم دوست دارد #حامی شوهرش باشد؛ ولی تا به حال نشنیده ایم که زنی بگوید شوهرم به من توجه ندارد؛ ولی من عاشق او هستم!
مردها هم دوست دارند که همسرشان به آنها #توجه کند؛ اما در درجه اول آن ها دوست دارند همسرشان را خوشبخت و خوشحال کنند
🍀♥️
💫
#خانومااا
#همیشه به استقبال شوهرتون برین حتی اگه دستتون گیر بود.
وقتی اومد خونه چن دقیقه ای رو کنارش بشینین حتی اگه سکوت کرده بود.
#وقت گرسنگی همسرتون هیچ درخواستی ازشون نکنین.
#همیشه نه؛ ولی گاهی اوقات برای رابطه جنسی پیش قدم بشین اونم وقتی که اصلا انتظارشو نداشته. این خیلی جواب میده و سوپرایزش میکنه.
با آرامش و لحن پایین با همسرتون صحبت کنین. ظرافت زنانه فراموش نشه.
کمی شیطون باشین. آقایون دوس ندارن خانومشون خشک و جدی باشه
حدالمقدور هر روز لباساتونو عوض کنین همچنین موهاتونو هر روز یه جور ببندین. در ضمن آقایون اکثرا موی بلند و خیلی دوس دارن.
وقتی که ناراحتن زیاد پاپیچشون نشین یکم که آروم شدن بعدش باهم حرف بزنین و علتشو جویا بشین.
#آقایون به غذا خیلی اهمیت میدن. هرچی که درست کردین سعی کنین سفره رو رنگارنگ کنین.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#هنر_خوب_زندگی_کردن
برای افزایش عواطف بین همسران چکار کنیم؟
#خانمها توجــــــــــه ڪنند🔰
ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺧﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﺮﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ . ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ . ﻟﯿﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻩ ﺍﺗﺎﻥ ﻭ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪﻣﻮﺭﺩ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺭﺳﯿﺪﯾﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﺿﺎﻓﻪﮐﻨﯿﺪ . ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺳﻌﯽﮐﻨﯿﺪ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﯿﺪ.
#آقایان توجــــــــــه ڪنند🔰
« ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﺪ» .
در جمع وﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﺪ و با احترام خاصی با او برخورد کنید که احساس ارزشمند بودن و امنیت کند.
از ابراز محبت به همسرتان درجمع خجالت نکشید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
♥️💫
#هنر_زندگی_کردن
هر از چند گاهی، یکهویی بی مقدمه از همسرتان، فرزندتان، دوستتان یا هر کس دیگری که به نوعی با شما گره خورده است، با آرامش و مهربانی بپرسید:
"احساس خوشبختی میکنی؟ کلا خوبی؟"
بعدش دیگر یک کلمه هم نگویید و فقط بگذارید او حرفهایش را بزند.
بگذارید رسوبات ته گرفته اش را بیرون بریزد.
بگذارید سبک شود.
سبکبالی، هم حال او را خوب میکند و هم آیینه ای برای نشان دادن چیزهایی میشود که از آن غافلید.
حتی گاهی از خودتان هم این سوال را بپرسید:
هی فلانی! احساس خوشبختی میکنی؟
اگر ندای مثبتی از درونتان بلند شد؛ دو دستتان را بالا کنید و بلند و بی پروا بگویید الاهی صدهزار مرتبه شکرت.
و اگر پاسخی منفی یا شل و تردیدآمیز برخاست، با خودتان بگویید:
آخه چرا؟ چرا احساس خوشبختی نمی کنی؟ چته لعنتی؟ چی کم داری مگه؟ اگه چی داشته باشی، دیگه احساس خوشبختی میکنی؟ چند وقت دیگه قراره احساس خوشبختی کنی؟ تا کی ...
✅ ️نگذارید در چرخ دنده های زندگی روزمره، هدف از چرخیدن را گم کنید.
♥️🍃🍃♥️💫
🍀
♥️
#خوبه_بدونیم
هنگامی که با همسرتان به مشکلی میرسید بهترین کار چیست؟
خانواده هارا در جریان قرار ندهید.
بهیچ عنوان قهر نکنید.
منزل تان را ترک نکنید.
از همه مهمتر تخت خوابتان را ترک نکنید .
این راهها باعث هرچه طولانی تر و حادتر شدن مشکل می شوند.
از زن ومرد ، در این عصر انتظار بیشتری وجود دارد که با منطق و برخورد صحیح مشکلات بین فردی را حل نمایند.
♥️
🍀
#خانومی
به مَردی دل ببند که از علاقش به خودت مطمئنی
قانونِ رابطه ها این است:
مَرد باید عاشق تر باشد مَرد است که باید برای داشتنت تلاش کند مَرد است که باید پُر باشد از نیاز به تو مَرد است که باید بجنگد...
تو چرا نشسته ای کنجِ اتاق و زانوهایت را بغل گرفته ای و اشک می ریزی و روزهایت را آتش میزنی! چند سالت است مگر؟!
اینکه می نویسی خسته شده ای، اینکه می نویسی دیگر کِشِش نداری، این فاجعه است، فاجعه!
این روزهایت، بهترین روزهایت هستند...
حالاست که باید بخندی، حالاست که باید رها باشی و آزاد، حالاست که باید دخترانگی کنی...
نه که همه را خط بزنی و بنشینی کنجِ اتاق و دیوارهایش را خراش دهی و زاربزنی برای نداشتنِ مَردی که حواسش هم به تو نیست..!
♥️🍃🍃♥️💫
🍀
♥️
#هنر_زندگی_کردن
"گفتگوي سالم در اختلافات خانوادگی "
در تمام زندگي هاي زن و شوهري اختلافاتي از کوچک تا بزرگ وجود دارد که بعضي از اين اختلافات هر چند کوچک متاسفانه به طلاق ختم مي شود.
در زندگي زناشويي معمولا دلخوري ها، رنجش ها، شکايت ها و مشاجره هايي ديده مي شود.
آنچه مهم است اين نکته مي باشد که زن و شوهر چگونه و به چه نحوي با يکديگر در مورد رنجش ها صحبت مي کنند. مطمئنا رعايت نکات ذيل به سلامت گفتگوي آنها کمک مي کند. در ضمن اين چند نکته مي تواند کليد طلايي رسيدن به گفتگويي سالم و آرام باشد.👇👇
1. پيش از بيان دلخوري به همسر، ابتدا کل ماجرا را روي کاغذ بنويسيد. زيرا نوشتن، هم باعث آرامش نسبي شما مي شود، هم سهم خودتان از دلخوري مشخص مي گردد و درعين حال با يادآوري ماجرا، به علت هاي آن بهتر واقف مي شويد.
2. پيش از صحبت و گفتگو سعي کنيد خود را به جاي همسرتان بگذاريد.
3. پيش از صحبت با همسرتان هرگز موضوع را با ديگران مطرح نکنيد، زيرا ديگران ممکن است بدون توجه به علت موضوع پيش داوري و قضاوت کنند.
4. در ابتداي صحبت تاکيد کنيد قصد شما از مطرح کردن رنجش، رسيدن به حسن تفاهم است.
5. سعي کنيد هنگام صحبت به نکات مثبت کارهاي اخير همسرتان اشاره کنيد.
6. سعي کنيد در هنگام گفتگو هرگز خشمگين نشويد.
7. تاکيد کنيد ممکن است مقصر اين ماجرا خودتان باشيد.
8. به اشتباهات خودتان هم اشاره کنيد و از همسرتان عذرخواهي کنيد.
8. ضمن حل مساله حرف هايتان را با زخم زبان، کنايه و تحقير بيان نکنيد.
10 مانع حرف زدن همسرتان نشويد و فرصت دهيد تا او هم اظهار نظر کند.
♥️🍃🍃♥️💫
🍀
♥️
"اثر انگشتهای ما، از قلبهایی که لمسشان کردهایم هرگز پاک نخواهند شد".
پاک #نخواهند شد، بلکه حک خواهند شد، به گونه ای که ممکن است تا ابد بر قلبشان باقی بماند
آیا این اثر انگشت آزارشان میدهد یا بهشان آرامش می بخشد،
بله، اثر انگشت ما بر قلب دیگران، تک تک حرفها، جملات و رفتارهایی است که هر لحظه رد و بدل میشود، بین تو و همسرت، بین تو و فرزندت و بین تو و دیگران، آیا اثر انگشتتان، زخمی عفونی بر قلب دیگران بجا میگذارد، یا مرهمی میشود برای تسکین درد.
مواظب حرفها و رفتارهایمان باشیم تا بیهوده قلبی را زخمی نکنیم.
♥️🍃🍃♥️💫
🍀
♥️
#خانومااااا
"این جملات زنانه، مردان را عاشق میکند!"
تشکر با قشنگترین کلمات:
#وقتی همسرتان کارهای مردانهاش را انجام میدهد، پیش خودتان نگویید به وظیفهاش عمل کرده و نیازی به تشکر نیست. فکر نکنید مردتان بهخاطر دستهای قوی و تواناییهای مردانهاش نیازی به شنیدن تشکر ندارد.
در ازای هر قدمی که برای شما و زندگی مشترکتان برمیدارد، از او تشکر کنید. به او بفهمانید متوجه هستید که برای شما چه کارهایی انجام میدهد. یک مرد هر قدر هم که قوی باشد و خود را بینیاز از اینگونه جملات نشان دهد باز هم درون خود دوست دارد که توسط همسرش دیده شده و از کارها و خدماتش قدردانی شود.
جملات سادهای مانند: «ممنون که مرا صبحها تا ایستگاه میرسانی!»، «متشکرم که با تمام خستگیات خریدهای خانه را انجام میدهی!» و جملات سادهای که نشاندهنده قدردانی شماست، برای او بسیار انرژیبخش خواهد بود.
♥️🍃🍃♥️💫
🍀
♥️
تایید کردن
انتقاد آزار دهنده است، اما وقتی انتقاد درست است بهترین کار تأیید آن است.
همسرتان ممکن است برای اثبات ادعای خود آماده شروع یک حمله شدید باشد وموافقت شما با گفته او موقعیت را خنثی میکند.
#لازم نیست بلافاصله عذر خواهی کنید مانند زمانی که دختر بچه بودید و با عذر خواهی مسئله را فیصله میدادید
.
نمونه ها
درست است ،حق با شماست عزیزم باید زودتر میومدم اما....
آره درست میگویی من فراموش کردم به تو بگویم که..
آره همینطور است که گفتی، ولی لحظه اخر نظرم عوض شد ...
و....
#هنگام تأیید همسرتان مواظب باشید سخنان طعنه آمیز به کار نبرید
اره همیشه شما درست میگویید!!!
چی بگم دیگه آره حق با شماست!
آره ،من همینم دیگه
و....
بعد از تأیید کردن ،با توجه به ارزیابی و بررسی صحیح آماده پاسخ «جرأت مندانه»باشید
♥️
🍀
♥️🍃🍃♥️💫
*✅ بهترین راه درمان مکیدن انگشت کودک*
❗️مکیدن انگشت در کودکان تا پیش از دو سالگی طبیعی است، در این سن نیاز به خوردن کودک با مکیدن ارضاء میشود، با بالا رفتن سن کودک، هنوز حس مکیدن شیر مادر وجود دارد و کودک برای برطرف کردن این حس با مکیدن انگشت خود احساس آرامش می کند.
🌼 بیشترین علت مکیدن انگشت کودکان کاهش اضطراب به ویژه در سنین 4 تا 5 سالگی است و ممکن است عادت مکیدن انگشت به شکل دیگری مانند جویدن ناخن و یا بازی کردن با موها در کودک باشد چرا که از نظر اطرافیان زشتی اجتماعی کمتری دارد.
🔷 مکیدن انگشت می تواند مشکلات جدی در زمینه دندان ها، لثه و آرواره به وجود آورد و مک زدنهای طولانی کودک به شست یا انگشتش در طول روز و شب، موجب جلو آمدگی دندانها و ناهنجاریهای استخوان فک او می شود.
🔶 انتقال عفونت به دهان از دیگر عوارض مکیدن انگشت می باشد و اگر کودک در سنین بالاتر نتواند عادت خود را ترک کند، از طرف والدین و اطرافیان با واکنشهای بدی مواجه میشود که باعث کاهش اعتماد به نفس و بدتر شدن این عادت در وی میشود.
⭐️ بهترین راه برای جلوگیری از مکیدن انگشت دوری کودک از عوامل پر اضطراب است و نادیده گرفتن مکیدن انگشت و پرت کردن هواس کودک مانند دعوت کردن او به بازی توسط والدین و اطرافیان از دیگر راهکارهای درمانی هستند.
☀️ اقدام مادران برای تشویق کودک خود برای ترک مکیدن انگشت به صورت دادن کادو بهتر است به شکل نامنظم باشد.
🌺 والدین باید مراقب باشند که انگشت مکیدن کودک خود را با عادت دیگری جایگزین نکنند چرا که این کار درست نیست و توصیه نمیشود.
👇🏻🦚👇🏻🌴👇🏻🦚👇🏻🌴
*10 ویژگی مهم کودکان دچار بیش فعالی نقص توجه*
1 - ناتواني در نگهداری سطح توجه
2 - حواس پرتي مداوم
3 - عدم توانایي تداوم در تماسی چشمي
4 - مداومت توجه به چیزهای جالب
5 - پرتحرکي هنگام حرکت
6 - کمبود علاقه به خواندن
7 - نا آرامي
8 - فعالیت بدون فکر
9 - مستعد زمین خوردن
10 - مشکل خواب
صرف داشتن نشانه های فوق ،دلیلی بر قطعیت ابتلا به اختلال بیش فعالی/نقص توجه نمیباشدوتشخیص دقیق باید توسط متخصص مغز واعصاب انجام گیرد ودرصورت نیاز دارو تجویز شود.
👇🏻🦚👇🏻🌴👇🏻🦚👇🏻🌴
هرگز هرگز هرگز فرزند خود را در جمع تصحیح ، تنبیه ، یا تحقیر نکنید
❌🚫❌
✅ اگر احساس می کنید نیاز است جلوی رفتار او را در همان لحظه بگیرید او را به محیطی خلوت ببرید که تنها او و شما حضور دارید کودکی که جلوی دیگران خرد میشود یا به شدت خجالتی می شود ، یا بر عکس دست به لجبازی می زند تا ثابت کند '' من وجود دارم ، من هستم ''
💥در هر دو صورت حرمت نفس کودک از بین خواهد رفت و دسته اول مهر طلب و دسته دوم برتری طلب خواهند شد.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی 💞قسمت ۱۰ بالاخره سهراب به جلوی دروازه رسید .
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۱۱
ظهر شده بود و شهر خراسان مانند لانه ی مورچه ای در دل شن های نرم ،مملو از جمعیت بود ،...
ابراهیم و سهراب که با هم قدم برمیداشتند ، هرازگاهی از طرفی ،کسی می آمد و به آنها تنه ای میزد و می گذشت.
ابراهیم با دستش مردم را نشان داد و گفت :
_خراسان همیشه مسافر و زائر دارد اما اینک هم به خاطر فصل تابستان و هم به دلیل جشنی که قرار است برگزار شود، شلوغتر از همیشه است
و نگاهی از زیر چشم به سهراب کرد و ادامه داد:
_فکر میکردم در خراسان غریب باشی، آنطور که معلوم است ،آنقدرها هم که فکر میکردم ،غریب نیستی...یاقوت یک چشم را از کجا میشناسی؟!
سهراب همانطور که اطرافش را نگاه می کرد گفت :
_اینجا از آنچه که تصور می کردم شلوغتر است ، یاقوت از دوستان قدیمی پدرماست، در راه که میآمدم، امیدی نداشتم که بتوانم پیدایش کنم و فکر میکردم که تا به حال هفت کفن پوسانده باشد.
ابراهیم ترکه ی دستش را به پهلوی الاغ زد ، به رو به رویش اشاره کرد و گفت :
_این راه مستقیم را بگیر و جلو برو پانصد متر جلوتر بازار را رد می کنی ،آنجا ،همانجا که گرد و خاک برپاست...ورودی کاروانسرای یاقوت یک چشم است.
سهراب که انتظار نداشت به این زودی به مقصد برسد، لبخندی زد و گفت :
_عجب راه میانبری بلد بودی ، زود رسیدیم و سر از وسط بازار درآوردیم.
ابراهیم خنده ی بلندی کرد و گفت :
_تو هم اگر مثل من پیلهور خراسان بودی ، این راه ها را بهتر میدانستی .
ابراهیم اندکی ایستاد ، به دو راهی در بازار رسیده بودند ،ابراهیم یکی از راهها را نشان داد و گفت :
_من از این طرف باید بروم ، تو هم مستقیم برو ، کمی جلوتر کاروانسرا را میبینی...
سهراب دستش را به نشانه ی خدا حافظی و تشکر بالا برد....ابراهیم در حین دور شدن بلند گفت :
_اگر یاقوت یک چشم اتاقی برای اقامتت نداشت ، بیا منزل خودم ، در راسته ی بازار از هرکه بپرسی ابراهیم پیلهور ، خانهام را نشانت خواهند داد.
سهراب در جوابش دستی دیگر تکان داد و به جهتی که ابراهیم گفته بود حرکت کرد..... راهی تا انتهای بازار نمانده بود ، سهراب ترجیح داد پیاده تا آنجا برود.... بالاخره همانطور که ابراهیم نشانی داده بود ،به دروازه ای رسید که دری نداشت و دوستون بزرگ با دیوارهای گلی دور محوطه ای بزرگ و خاکی....
کاروانسرا خیلی شلوغ بود ، یک طرف جمع بچه جمع بود و با چوب های دستشان بازی میکردند، یک طرف زنان با لباسهای مختلف و رنگارنگ گرم گفتگو بودند.یک طرف مردی سرش را میشست ،درحالیکه جوانکی با آفتابهای ،آب روی سرش میریخت.
سهراب حیران ،ورودی کاروانسرا ایستاده بود، که همان جوان آفتابه به دست رو به او گفت :
_آهای عمو ،چرا راه را با اسبت بند آوردی، اگر اتاق میخواهی ، بدان که اینجا اتاق خالی نداریم، تمام اتاقها بیش از ظرفیتشان مسافر دارند.
سهراب گیج و مبهوت جوانک را نگاه کرد و گفت :
_م...من با یاقوت یک چشم کار دارم.
جوانک به طرفش آمد ، همانطور که باقی مانده ی آب را به زمین می پاشید گفت : _هی....آهسته تر ...اگر باد به گوش یاقوت خان برساند که او را اینچنین صدا کردی ، تکه بزرگهات، گوشات خواهد بود.
سهراب جلوتر آمد وگفت :....
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۱۵
سهراب از جا برخاست، او خوب میدانست که اگر تن به خواب دهد ، نمازش قضا میشود، پس برای قضای حاجت و گرفتن دست نماز ، بیرون رفت....
بعد از خواندن نماز ، سرش را روی متکای گلدوزی شده ای که احتمالا متعلق به یاقوت یک چشم بود گذاشت و خیلی زود به خوابی عمیق فرو رفت...
با کشیده شدن چیزی روی صورتش از خواب ناز بیدار شد ، متوجه پارچه ای شد که انگار روی صورتش راه میرفت...خوب که دقت کرد، فهمید لباس مردی است که بالای سرش ایستاده و دنبال چیزی روی طاقچه ی بالای سر او است....لباس را به کناری زد و نیم خیز شد.
یاقوت که متوجه بیدارشدن او شده بود ، خودش را عقب کشید و گفت :
_عه ببخشید ، شما را بیدار کردم... دنبال نوشته ای داخل این کاغذها بودم...باز هم عذرمیخواهم که باعث بیداریتان شدم.
سهراب خمیازه ای کشید و به حالت نشسته به دیوار پشت سرش تکیه داد و گفت : _نه...اشکال ندارد ، انگار زیادی هم خوابیدم، اما واقعا خسته بودم.
یاقوت در حالیکه برگه ای به دست داشت ، روبه روی سهراب نشست و گفت :
_نزدیک غروب است ،راستی نگفتی کریم بامرام که یکدفعه غیبش زد ، به کجا رفت؟ یعنی الان شما از کجا می آیید؟
سهراب نگاهی از زیر چشم به این میزبان یک چشم کرد و گفت :
_راه درازی آمدم ، از سیستان تا اینجا را بکوب تاخته ام...
یاقوت سری تکان داد و گفت :
_که اینطور ، ساکن سیستان شده بودید...
و سپس نوشته ی دستش را با دقت نگاه کرد و ادامه داد :
_کم کم خورشید غروب میکند ،نمیخواهی گشتی در شهر بزنی و برای رفع خستگی سری به گرمابهی سر چهارسو بزنی و خستگی راه در کنی؟
سهراب همانطور که دستار سرش را مرتب میکرد از جا بلند شد و گفت :
_گشت و گرمابه ،بماند برای فردا صبح زود ، الان می خواهم سری به رخش بزنم و سرکی هم داخل کاروانسرا بزنم ، بعد خوردن شام هم استراحت کنم ، هنوز تن و بدنم خسته است ...خسته...
یاقوت لبخندی زد و گفت :
_هر چه صلاح می دانی
و اشاره به بقچه ی سهراب که تنها کوله ی همراهش بود کرد و ادامه داد:
_خیالت بابت وسایلت راحت باشد ، دراتاق من ،جایشان امن امن است.
سهراب نیشخندی زد و همانطور که بیرون میرفت ، تشکری آرام کرد....به محض بیرون رفتن سهراب ، یاقوت مانند آهویی چابک از جا بلند شد و خیلی فرز و سریع که اصلا به سن و سالش نمیآمد ، دو لنگه ی درب را بهم آورد... و به سمت بقچه ی سهراب رفت انگار او مأموری بود که در پی مأموریتش باید سر از کار سهراب در آورد....
گره بقچه را باز کرد ، میخواست بقچه را بگشاید و محتویاتش را ببنید که یک دفعه درب اتاق باز شد....
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
هدایت شده از کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
آیدی سفارش تبلیغات
@hosyn405
در کانالهای👇
مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زوج خوشبخت
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
💟اگر دوست دارید شوهرتون بهتون علاقمند بمونه باید ازبودن با شما لذت ببره.
✅براش توی این چهارتا محور👇
💞همسخن شدن
💞همسفره شدن
💞همسفر شدن
💞 همبستر شدن
لذتبخش باشید
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
⚜ #حرف_خودمونی ⚜
💑همسرت رو بغل کن.
بهش بگو چقدر دوستش داری،
❣اگه از دستش دل گیری به این فکر کن،
که اون توی تمام آدمای دنیا تو رو برای ادامه زندگی انتخاب کرده،
💏پس ببوسش ،
ازش تشکر کن و بهش وفادار باش.
💔باور کنیم روزی هزار بار می میره،
کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست...
💓هوای هم رو داشته باشیم ...
💓حتما بهتر میشه ...
💓شاید یه روز دیگه وقت نباشه ...
💓شاید ما نباشیم ...
💓شاید اون نباشه ...
💓و دیدنش آرزومون بشه ...
💓وقت کمه ...
💓زندگی کوتاه است ...
🔻با ما همراه شوید🔻
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
💫بزرگترین مرحله ی خودشناسی:
اونجاست که تو انقدر درگیر خودت ،هدفات درست،آیندت،کارت،ورزشت وسلامتیت هستی که نه حاضری وقتتو برای آدمای منفی بزاری،نه حاضری وارد رابطه های دم دستی بشی و نه خودتو با کسی مقایسه میکنی حتی حاضر به رقابت با هیچکس جز خودت نیستی چون میدونی موفقیت بقیه از موفقیت تو کم نمیکنه پس سعی نمیکنی با خراب کردن کسی ازش جلو بزنی ،فقط سعی میکنی پیشرفت کنی و از دیروز خودت بهتر باشی اگر الان زندگیت رو این رواله یا قراره به این نقطه برسی بهت تبریک میگم چون تو از خیلیایی که میشناسی جلوتری!
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
♻️ #سرزنش و #سرکوفت آفت زندگی اند!
"یکی از رفتارهای مخربی که اثرات زیانآور و جبرانناپذیری بر روابط بین همسران میگذراد سرزنش و تحقیر و خرد کردن شخصیت یکدیگره.
- "صد بار گفتم این کار رو نکن!"
- " گوش نکردی حالا بکش!"
- "تو همینی دیگه!"
- " میدونستم این جوری میشه..."
- "بفرما اینم نتیجهی هنر جنابعالی!"
[ اگر همهی ما میتونستیم گاهی خودمون را به جای طرف مقابلمون بذاریم شاید خیلی از مشکلات و مسائل لاینحل زندگی هرگز اتفاق نمیافتاد].
✅ سرزنش و سرکوفت زدن به یکدیگر یکی از بزرگترین آفتهای زندگی زناشویی به شمار میرود.
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🔴 #مرد_زیاد_در_خانه_نماند
💠گاهی مرد مجبور است به خاطر شرایط #شغلی، مدت طولانی در روز، در خانه بماند.
💠حضور طولانی مرد در خانه، گاهی مانع #خانهداری و رسیدگی به #مدیریت زنانه همسر است. (مگر اینکه حضور مرد در خانه لازم باشد.)
💠به مرد پیشنهاد میشود در صورت امکان ساعاتی را از #منزل خارج شود و با بازگشت دوباره به منزل، #انرژی و محبت #جدید به خانه بیاورد.
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🔹 #تفاوت افسردگی در زن و مرد!
▫️زنان به خود سرزنشی گرایش دارند و مردان به سرزنش اطرافیانشان.
▫️زنان احساس غم، بی تفاوتی و بی ارزشی می کنند و مردان احساس خشم و تحریک پذیری دارند.
▫️زنان حالت دلواپسی و ترس دارند و مردان بدبین و گارد گرفته می شوند.
▫️زنان از هر درگیری فاصله می گیرند و مردان درگیری و کشمکش درست می کنند.
▫️زنان در این دوران دوست دارند درباره مسائلشان صحبت کنند در حالی که اکثر مردان صحبت درباره افسردگی شان را ضعف می دانند.
▫️اکثر زنان در این دوران برای درمان خود به غذا، روابط دوستانه و روابط عاشقانه روی می آورند، در حالی که عموم مردان با تلویزیون، ورزش و رابطه فیزیکی سعی در فراموش کردن مسئله خود دارند.
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
#تربیتی_نوجوان
لارنس استاینبرگ، استاد روانشناسی دانشگاه تمپل بر اساس آخرین نتایج پژوهشهای علمی بر روی نوجوانان این هفت قاعده را به والدین در برخورد با نوجوانان توصیه میکند.
۱- کارهای شما اهمیت دارند
بسياى از پدر و مادرها فكر مىكنند با بزرگتر شدن كودكانشان دیگر به عنوان مربی کاری از دستشان برنمیآید. اين نظر كاملاً اشتباه است. بررسیهای علمی به وضوح نشان میدهند که فرزندپروری به شیوه درست همچنان به رشد سالم فرزندان در دوره نوجوانی، دورماندن آنها از دردسرها و عملکرد تحصیلی خوب یاری میرساند.
۲- از محبت دريغ نكنيد
ستایش شفاهی فرزندتان و نشان دادن عواطفتان به طور فیزیکی را کنار نگذارید. هيچ دليل نداريم كه فكر كنيم نوجوانان از محبت بیدریغ پدر و مادرشان صدمهاى مىبينند. البته در صورتى كه آنها را جلوى دوستانشان در آغوش نكشيد!
۳- خود را كنار نكشيد
بسيارى از پدر ومادر ها كه در سال هاى كودكى با كار و زندگى كودكان خود همراهند، به محض بزرگ تر شدنشان خود را كنار مىكشند. اين كار اشتباه است.
۴-روشهای فرزندپروریتان را با سن فرزندتان سازگار کنید
بسیاری از راهبردهای فرزندپروری که در یک دوره سنی موثر بودهاند، در مرحله بعدی رشد فرزندتان کارآییشان را از دست میدهند. برای مثال بزرگتر شدن کودکان توانایی استدلالشان هم بيشتر مىشود و اگر چیزی که از آنها میخواهید، از نظرش بیمعنا باشد، با شما مخالفت خواهد كرد.
۵- حد و حدود بگذارید
مهم ترين نياز كودكان عشق و محبت والدين است. اما اولویت بعدی به همان اندازه مهم ایجاد یک ساختار است، حتى نوجوانان نيز نياز به تعیین قواعد و حدود دارند. محكم و در عين حال منصف باشيد. در صورتی که فرزندتان پختگی بیشتری از خود نشان داد، قواعدتان آسانتر کنید. اگر او نمیتواند به درستی از این آزادی استفاده کند، دوباره قواعد را سختتر کنید و چند ماه دیگر آزادتر کردن او را امتحان کنید.
۶- مشوق استقلال باشيد
بسيارى از پدر ومادرها به به نادرست ميل به استقلال در فرزندان خود را به سركشى، نافرمانى و يا بىاحترامى تعبیر میکنند؛ اما ميل به استقلال رفتارى كاملاً طبيعى و سالم است. فضاى روانى لازم براى اتكا به خود را در اختیار فرزندتان قرار دهيد، وسوسه كنترل همیشگی او را در خودتان مهار کنید.
۷- دليل تصميماتتان را بيان كنيد
هر پدرومادر خوبى انتظاراتى از فرزندانشان دارد، اما برای آنکه نوجوانتان این انتظارات را برآورده کند، قواعد و تصمیماتتان باید واضح و متناسب باشند. در حالیکه کودکتان با با افزایش سن مهارت بیشتری در استدلال پیدا میکند. ديگر اصلاً خوب نيست كه به او بگوييد: «حرف حرف من است.»
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
هر ازگاهی خودتون رو رها کنید در آغوش همسر و بهش بگین که اینجا امن ترین نقطه دنیاست، چقدر احساس آرامش دارین و باورت میکنم..
♥️↳↳↳
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
👼🏻 دوران کودکی تکرار نمی شود .
بگذاریم فرزندمان بچگی شادی را تجربه کند .
کودکان را به دنیا نیاورده ایم تا زیر بار حجمی از توقعمان، آرزوهای بر باد رفته ما را بر آورده سازند. نا کامی های ما، از آن ماست ...
فرزندانمان را به قیمت فخر فروشی به اقوام و دوستان، تبدیل به بزرگسالانی ناخشنود نکنیم.
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
✅رازداری شما در زندگی مشترک،
میتواند #اعتماد همسرتان را بیش از پیش تثبیت نماید
✅مشکلاتتان به هیچکس مربوط نیست جز خودتان
وقتی آدم یکی رو دوست داره
قضیه رو حل میکنه
نه این که بیخیالش بشه
باید مراقب رابطه باشی
ممکنه دیگه هرگز اون عشق رو بدست نیاری...
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
سفارش تبلیغات
https://eitaa.com/hosyn405
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎 رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی 💞قسمت ۱۵ سهراب از جا برخاست، او خوب میدانست
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۱۶
یاقوت با حالت دست پاچه ، بقچه را بهم پیچاند و از جا بلند شد ، که در تاریکروشن اتاق ، چشمان قلندر را دید که به او خیره شده ، نفس راحتی کشید و گفت :
_ذلیل شده ، اینجا چکار می کنی ؟ مگر تو کار نداری که دم به دقیقه دنبال من هستی؟
قلندر من و من کنان گفت : _ب..ب..ببخشید یکی از مسافران..
یاقوت که وقت را از دست میداد با حالتی خشمگین به طرف قلندر آمد و درحالیکه که میخواست لنگه ی درب را ببند گفت :
_گور پدر مسافران برو فانوس اتاق را روشن کن و بیاور...
با رفتن قلندر ، درب اتاق بسته شد، یاقوت دوباره سراغ بقچه آمد .در کمال تعجب ....: فقط چند دست لباس و کیسه ای زردوزی هم بین لباس ها پنهان بود که مشخص بود ، داخلش پر از سکه هست و گویا سهراب این کیسه را برای روز مبادایش پنهان کرده بود....اما چیز خاص و قابل عرضی نبود ،
یاقوت که انگار به آنچه که میخواست نرسیده بود ، در بقچه را مثل اولش بست و آن را گوشه ای گذاشت و پشت میز کوچکی درانتهای اتاق که مملو از وسایلمختلف بود، بر روی زمین نشست ، دستانش را روی میز گذاشت و سرش را روی دستان قرار داد و به فکر فرو رفت .
بعد از گذشت یک ربع ، قلندر با فانوسی در دست ، داخل اتاق شد و کمی بعد هم سهراب وارد اتاق شد....یاقوت بی توجه به سهراب ، خود را مشغول پاک کردن چپق روی میز کرد.
سهراب آب صورتش را با گوشه ای از دستار سرش گرفت ، مهر کوچکی از جیب لباسش بیرون آورد و رو به قبله ایستاد.
یاقوت مبهوت از صحنهای که پیش چشمش میدید به حرکات سهراب خیره شده بود،
او باورش نمیشد ، پسر کریم که حالا خوب میدانست راهزن بوده و عمری نان دزدی خورده ، نماز بخواند.
یاقوت همانطور که خیره به سهراب بود ، در نور فانوس کنار دستش ،که مدام پت پت می کرد چیزی را دید که بی شک همان گمشده ای بود که او به دنبالش بقچه ی سهراب را زیر و رو کرده بود.
خیره شد و خیره شد ....آری به احتمال زیاد همین است....
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎
🐎🐎🕌🐎🕌🕌🐎
رمان باستانی، عاشقانهمذهبی #روایت_دلدادگی
💞قسمت ۱۷
به محض اینکه سهراب نمازش را تمام کرد ، یاقوت با حالت چهار دست و پا جلو آمد و روبه روی سهراب نشست....
و همانطور که سهراب با تعجب او را نگاه می کرد ، دست به سمت گردن او برد و گفت :
_این...این چیست که بر گردنت انداختی؟
سهراب ، قاب چرمین را که وقت رکوع از لباسش بیرون افتاده بود ، داخل یقه ی لباسش زد و با لحنی خنده دار گفت :
_این یه رازه....یه نقشه ی گنج که من را به یک گنجینه ی بزرگ میرسونه ، منتها هنوز نتونستم رمزگشاییش بکنم.
یاقوت که مشخص بود هول شده با تته پته گفت :
_کو...ببینم ....شاید من بتونم سر از این راز دربیارم.
سهراب خودش را عقب کشید و به دیوار تکیه داد و گفت :
_نه الان نمیشه ،زیر نور فانوس نمیشه ، باید روز باشه.
یاقوت با دستپاچگی به سمت میزش رفت و بعد از بهم ریختن وسایل روی میز ، با ذرهبینی در دستش جلو آمد و رو به قلندر که مثل مجسمه کنار دیوار ایستاده بود گفت :
_قلندر...آن فانوس را بگذار کنار ما، خودتم برو بیرون زود....درب هم پشت سرت ببند.
قلندر که خیلی دوست داشت بماند ، اما نمیتوانست روی حرف اربابش حرفی بزند ، چشمی زیر زبانی گفت و از درب بیرون رفت....
یاقوت زانو به زانوی سهراب نشست و منتظر چشم به گردن او دوخت....
سهراب از این کنجکاوی یاقوت که باورش شده بود سهراب نقشه ی گنج به گردن دارد ، خنده اش گرفت ...و چون خودش هم در پی فرصتی بود تا روی آن نگین را بخواند گفت :
_باشد یاقوت خان ، فقط باید قول بدهی اگر رازش را کشف کردیم از این نقشهی گنج پیش کسی حرفی نزنی ،بین من باشد و شما، قبول دارید؟
یاقوت خان دست های چروکش را بهم مالید و گفت :
_باشه...قول میدم
سهراب که از سادگی یاقوت ،نیشش باز شده بود ،گردنبند چرمین را از گردن بیرون آورد و با احتیاط گره قاب را باز کرد...
و همانطور که یاقوت خیره به دستان او بود ، نگین سرخ رنگ را بیرون آورد و کف دستش گرفت و با لبخند نگاهی به یاقوت کرد....
سهراب احساس کرد که یاقوت از دیدن نگین به جای نقشه ی گنج ، هیچ تعجب نکرده ،بلکه چنین انتظاری هم داشته است....
یاقوت نگین را از کف دست سهراب برداشت و زیرنور فانوس خم شد و با ذرهبین یک طرف آن را با دقت نگاه کرد و بریده بریده گفت : _یا....صا..حب..الزمان...ادرکنی...ولا..تهلکنی..
سهراب با تعجب نگاهی به یاقوت کرد و نگین را برگرداند و گفت :
_اینجا چه نوشته؟
یاقوت دوباره خیره شد و گفت :
_بالای نگین نوشته «علی».....وسط آن حک شده...«مرتضی» و پایین آن نوشته «کوفه»
سهراب نگین را از یاقوت گرفت وگفت :
_چطور این خط های کج و معوج را خواندی؟! جوری روان آن را گفتی که من فکر کردم از قبل می دانستی چه روی آن حک شده..
یاقوت که کمی هول به نظر میرسید، گفت :
_از جوانی تا پیری مدام سرم روی نوشته خم بوده، من سواد دارم آنهم درحد یک ملای مکتب، تازه هنوز چیزهای زیادی مانده تا از یاقوت بدانی...
سهراب یکی از ابروهایش را بالا داد و گفت :
_بله....خوب فهمیدم که شما رازها در سینه داری... اما بالاخره من هم پسر کریم بامرام هستم ،سر از کارت در می آورم
و با زدن این حرف خنده ی بلندی سر داد و در همین حین ، قلندر نفس زنان خود را به درب اتاق رساند و یکباره سرش را داخل اتاق آورد و گفت :
_ارباب...یاقوت خان....یک لحظه بیرون بیایید..
💞ادامه دارد....
🕌نویسنده ؛ طاهره سادات حسینی
🕌🐎🐎🕌🕌🐎🐎🐎