eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
💠فشار خون بالا 🌐💠به فشار خون بالای ۹۰ -۱۴۰ فشار خون بالا میگویند. Ⓜ️💠فشار خون بالا در اصطلاح خاموش نامیده می‌شود، زیرا معمولاً علائم خاص برای فرد ایجاد نکرده و بطور همزمان باعث وارد شدن آسیب به بخش‌های مختلف بدن می‌شود. 🌐💠به دلایل ناشناخته، فشار خون بالا می‌تواند به تدریج باعث ایجاد در عملکرد قلب، رگ‌های خونی، کلیه و سایر اندام‌های بدن شود. Ⓜ️🌐💠از مهمترین علائم پر فشار خونی میتوان موارد زیررا نام برد: Ⓜ️💠بر افروختگی صورت ، سرگیجه ، حالت تهوع، تاری دید چشم، وزوز گوش، سر درد، سبکی سر، درد شدید قفسه سینه  ، تشویش و نگرانی شدید،نفس تنگی ، صرع و تشنج💤 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ مصطفی🌸 را میدیدم که با دستی پر از خون سینه اش را گرفته بود.. و از درد روی زمین پا میکشید.😰😭 سوزش زخم شانه،.. 😭 مصیبت خونی که روی صندلی مانده.. 😭 و همسری که حتی 🔥از حضورش وحشت کرده بودم؛🔥😭 همه برای کشتنم کافی بود.. و این تازه مکافاتم بود که سعد برایم خط و نشان کشید _من از هر چی بترسم، نابودش میکنم! از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید😰😭 _ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم! با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست تا ابد یادم بماند که عربده کشید _به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین!😡 هنوز باورم نمیشد عشقم شده باشد.. و او به قتل خودم تهدیدم میکرد.. که باور کردم در این مسیر شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود.. که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد _نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن! نیروهای امنیتی سوریه هرچقدر خشن بودند،.. این زخم 🔥از پنجه هم پیاله های خودش🔥 به شانه‌ام مانده بود،.. یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند.. و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد.. که دیگر عاشقانه هایش نمیشد.. و او از اشکهایم پشیمانی ام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید..😠 ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد