🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🐎 #آفــٺــاب_در_حجــــــاب
🌴قسمت #سی_وسه
از او در مى گذرد اگر چه از #همو_ضربه مى خورد اما به کشتنش راضى نمى شود.
#جنگى چنین فقط از دست و دل کسى چون #حسین برمى آید.
کسى به #موعظه کسانى برخیزد که او را محاصره کرده اند... 
و هر کدام براى کشتنش از دیگرى سبقت مى گیرند....
کسى دلش براى کسانى بسوزد که با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر و کمان ، کمین کرده اند 
تا #ضربات_بیشترى بر او وارد آورند و زودتر کارش را بسازند.
واى ... مشت بر پیشانى مکوب زینب ! 
اگر چه این سنگ که از مقابل مى آید، #مقصدش پیشانى حسین است.
فقط کاش حسین ، پیراهن را به ستردن پیشانى ، بالا نیاورد.. 
و سینه اش طمع تیر دشمن را برنیانگیزد.
🏴پرتو یازدهم🏴
رویت را مخراش ! 
مویت را پریشان مکن زینب ! 
#مبادا که لب به #نفرین بگشایى و زمین و زمان را به هم بریزى... 
و کائنات را کن فیکون کنى!
ظهور ابر سیاه در آسمان صاف ،
 آتش گرفتن گونه هاى خورشید،
 برپا شدن طوفانى عظیم به رنگ سرخ ، آنسان که چشم از دیدن چشم به عجز بیاید، 
برانگیخته شدن غبار سیاه و فروباریدن خون ، 
این تکانهاى بى وقفه زمین ، 
این لرزش شانه هاى آسمان ، 
همه از سر این کلامى است که تو اراده کردى و بر زبان نیاوردى:
_✨کاش آسمان به زمین بیاید و کاش کوهها تکه تکه شوند و بر دامن بیابانها فرو بریزند، کاش...
اگر این ((کاش )) که بر دل تو مى گذرد، بر زبان تو جارى شود،... 
#شیرازه_جهان از هم مى گسلد و ستونهاى آسمان فرو مى ریزد. 
اگر تو بخواهى ، خدا طومار زمین و آسمان را به هم مى پیچد، 
اگر تو بگویى ، زمین تمام اهلش را در خویش مى بلعد، 
اگر تو نفرین کنى ، خورشید جهان را شعله ور مى کند و کوهها را در آتش خویش مى گدازد.
✨ اما مکن ، مگو، مخواه زینب!✨
چون مرغ رگ بریده دور خودت بچرخ ، چون ماهى به خاك افتاده در تب و تاب بسوز، 
اما لب به نفرین باز مکن.
اتمام حجت کن ! 
فریاد بزن ، بگو که : 
_✨و یحکم ! اما فیکم مسلم!
وا ى بر شما! آیا در میان شما یک مسلمان نیست.
 اما به آتش نفرینت دچارشان مکن.
گرز فریادت را بر سر #عمرسعد بکوب که : 
_✨ننگ بر تو! پسر پیامبر را مى کشند و تو نگاه مى کنى ؟!
بگذار او گریه کند و روى از تو برگرداند و کلام تو را نشنیده بگیرد.
بگذار شمر بر سر یاران خود نعره بزند:
_✨مادرانتان به عزایتان بنشیند! براى کشتن این مرد معطل چه هستید؟!
 و همه آنها که پرهیز مى کردند یا ملاحظه یا وحشت از کشتن حسین ، به او حمله برند... 
و هر کدام زخمى بر زخمهاى او بیفزایند.
بگذار زرعه بن شریک شمشیرش را از پشت بر شانه چپ حسینت فرود بیاورد و میان دست و پیکر او فاصله بیندازد.... 
بگذار آن دیگرى که رویش را پوشانده است... 
گردن حسین را به ضربه شمشیرش بشکافد.
بگذار #سنان_بن_انس با نیزه بلندش حسین را به خاك بیندازد.
بگذار #خولى_بن_یزیداصبحى ، به قصد جدا کردن سر حسین از اسب فرود بیاید اما زانوانش از وحشت سست شود،... 
به خاك بیفتد و عتاب و ناسازگارى شمر را تحمل کند.... 
بگذار... 
نگاه کن ! 
حسین به کجا مى نگرد؟ 
#ردنگاه_او... 
آرى به خیمه ها بر مى گردد، 
واى ... 
انگار این #قوم_پلید، قصد #خیمه ها را کرده اند.
 از اعماق جگر فریاد بزن : 
_✨حسین هنوز زنده است نامرد مردمان!
✨ اما نفرین نکن!✨
حسین ، خود از زمین خیز برمى دارد
 و تن مجروح را به دست یله مى دهد و با صلابتى زخم خورده فریاد مى کشد: 
_✨واى بر شما اى پیروان ال ابى سفیان ! اگر #دین ندارید و از #قیامت خدا نمى ترسید لااقل #مرد باشید.
این فریاد، دل #ابن_سعد را #مى_لرزاند..
ادامه دارد
                
            