eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷برای شدن باید شد..🇮🇷 🌟رمان 🌍قسمت 🌟آغاز یک تغییر روح از چهره مادرم رفته بود .. بی حس، مثل مرده ها ... فقط نفس می کشید و کار می کرد ... نمی گذاشت هیچ کدوم بهش کمک کنیم ... من می ایستادم و نگاهش می کردم ... یه چیزی توی من فرق کرده بود ... برای اولین بار توی زندگیم یه داشتم ... هدفی که باید براش می جنگیدم ... با تموم شدن تعطیلات برای برگشت به مدرسه حاضر شدم... مادرم اصلا راضی نبود ... این بار، نه به خاطر اینکه فکر می کرد کار بیهوده ای می کنم ... می ترسید از اینکه یه بچه دیگه اش رو هم از دست بده ... می ترسید چون من داشتم پا به دنیای سفیدها می گذاشتم ... دنیایی که همه توش سفید بودن ... و همون سفیدها قوانین رو وضع می کردن ... دنیایی که کاملا توش تنها بودم ... اما من تصمیمم رو گرفته بودم ... تصمیمی که اون زمان به خاطر پدر و مادرم، جرات به زبان آوردنش رو نداشتم ... ولی جز مرگ، چیزی نمی تونست مانع من بشه ... . برگشتم مدرسه ... و زمان باقی مونده رو با جدیت تمام، درس خوندم ... اونقدر تلاش کردم که بهترین امتیاز و معدل دبیرستان رو کسب کردم ... علی رغم تمام دشمنی ها، معدلم به حدی عالی شده بود که اگر یه سفیدپوست بودم... به راحتی می تونستم برای بهترین دانشگاه ها و رشته ها درخواست بدم ... همین کار رو هم کردم ... و به دانشکده حقوق درخواست دادم ... اما هیچ پاسخی به من داده نشد... . منم با سرسختی تمام ... خودم بلند شدم و رفتم سراغ شون ...من هیچ تصمیمی برای پذیرش شکست و عقب نشینی نداشتم ... کتک مفصلی هم از گارد دانشگاه خوردم ... حتی نتونستم پام رو داخل محیط دانشگاه بزارم ... چه برسه به ساختمان ها ... این بار با یه نقشه دقیق تر عمل کردم ... بدون اینکه کسی بفهمه من یه بومی سیاهم ... با دانشگاه تماس گرفتم و از رئیس دانشکده حقوق وقت ملاقات گرفتم ... اون روز، یه لباس مرتب پوشیدم ... و راهی دانشگاه شدم ... . ادامه دارد.. نویسنده؛ شهید مدافع حرم
🇮🇷برای شدن باید شد..🇮🇷 🌟رمان 🌍قسمت 🌟نفوذی به شدت جا خوردم ... من برای یه دعوای حسابی آماده شده بودم ... ولی این رفتار هادی تمام معادلات ذهنی من رو بهم ریخت ... مشخص بود خیلی ناراحت شده اما به جای هر واکنشی فقط ازم عذرخواهی کرد ... . اون شب اصلا خوابم نبرد ... نیمه هشیار توی جای خودم دراز کشیده بودم که نیمه شب از جاش بلند شد ... رفت بیرون و چند دقیقه بعد برگشت ... سجاده اش رو باز کرد و مشغول نمار شد ... می دونستم نماز صبح دو رکعت بیشتر نیست ... اما اون مدام، دو رکعت، دو رکعت ... پشت سر هم نماز می خوند ... من همون طور دراز کشیده بهش نگاه می کردم ... حالت عجیبی داشت ... نماز آخر، یه رکعت اما طولانی بود ... و اون خیلی آروم، بین نماز گریه می کرد ... . من شاید حدود یه سالی می شد که مسلمان شده بودم ... اما مسلمانی من فقط اسمی بود ... هرگز نماز نخونده بودم... توی مراسم عبادی و مذهبی مسلمان ها شرکت نکرده بودم ... و فقط روی خودم تمرکز کرده بودم ... . اما اون شب، برای اولین بار توجهم جلب شده بود ... نمی فهمیدم چرا هادی، اون طور گریه می کنه ... اون حالت، حس عجیبی داشت ... حسی که من قادر به درک کردنش نبودم ... . از اون شب ... ناخودآگاه، هادی در کانون توجهم قرار گرفته بود ... هر طرف که می رفت ... یا هر رفتاری که می کرد ... به شدت کنجکاوی من تحریک می شد ... از پله ها می اومدم پایین ... می خواستم وارد حیاط بشم که متوجه حرف چند نفر از بچه ها شدم ... داشتن در مورد من با هادی حرف می زدن ... برای اولین بار دلم می خواست سر در بیارم دارن در مورد من به هادی چی میگن؟... . همون گوشه راهرو و توی زاویه ایستادم ... طوری که من رو نبینن ... و گوش هام رو تیز کردم ... _اصلا معلوم نیست این آدم کیه ... نه اهل نماز و روزه است... نه اخلاق و منشش مثل مسلمان هاست ... حتی رفتارش شبیه یه آدم عادی نیست ... باور کن اگر یه ذره اهل تظاهر بود یا خودش رو بین بچه ها جا می کرد ... می گفتم نفوذیه، اومده ببینه ایران چه خبره ... هر چند همین رفتارهاش هم بدجور ... هر کدوم یه چیزی می گفتن و حرفی می زدن ... و هادی فقط با چهره ای گرفته ... سرش رو پایین انداخته بود ... ادامه دارد.. نویسنده؛ شهید مدافع حرم
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 و ✨💞 🕋داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ ✝قســـــــمٺ ✨مرزهای آزادی . . کلافه شده بود … از هر طرف که جلو می رفت، من دوباره برمی گشتم سر نقطه اول … اون از من می خواست ❗️ رو بگم … ولی مهم این بود که و برای قصد داشت از این حقیقت استفاده کنه … . . چیزی که اون روز، من موفق نشدم از توی حرف های اون به دست بیارم … . . چند روز بعد، دوباره چند نفر خانم دیگه اومدن … بین تمام حرف های اونها یه چیز مشخص بود … 🏹اونها رو گرفته بودن … موضوع، خشونت و ظلم علیه جامعه زنان …❗️❗️ . . اونها می خواستن.... من بیام جلوی دوربین ها و تمام اتفاقاتی رو که برای من افتاده بود رو نسبت بدم … . . همین طور که داشتن حرف می زدن … با آرامش به پشتی صندلی تکیه دادم … . – متاسفم … من نمی تونم با شما همکاری کنم … . . با تعجب بهم نگاه کردن …. . . – چرا خانم کوتیزنگه؟ … . . – چون کسی که مسلمان بود … من بودم، نه همسرم … من، پدرشوهر و مادرشوهرم مسلمان بودیم ولی اون نبود …❗️ . . – اما ،🎯زنان زیادی مثل شما هستن … زنانی که از حق مسلم برخوردار نیستن …❗️ . . خنده ام گرفت … . . ⬅️– و اتفاقا زنانی هم هستن که اونقدر آزادن که به خودشون اجازه میدن … خارج از چارچوب دین و اخلاق ، با یه مرد متاهل، ارتباط داشته باشن … مهم آزادی نیست … … مرزهای آزادی شما کجا تعریف میشه؟ … ادامه دارد.... 🕋❤️✝✝🕋❤️🕋 ✍نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨ رمان جالب ، و ✨👤✨ ✨ ✨ قسمت ✨نامعادلات 🌤ـ در وهله اول سعي مي کنه اين کدها رو بده ... کدهايي که فرد براساسش فکر مي کنه ... و مثل يه سيستم کامپيوتري، از يه سني به بعد فايروال مي سازه ... يعني نسبت به دريافت يه سري داده ها، مي کنه ... نسبت به بعضي حرف ها و نوشته ها نشون ميده ... براي يه انساني حرفي قابل پذيرش ميشه ... و براي انسان ديگه اي رو به صدا در مياره و اون فرد نسبت به حرف يا اتفاق یا حتی فرد گوینده، واکنش نشون ميده ... اين کدها غير از اينکه بخش و زندگي بشر رو مديريت مي کنه ... يه نقش مهمه ديگه هم داره ... مثل علامت بزرگ تر و کوچک تر در يه نامعادله رياضي عمل مي کنه ... يعني بخشي رو نسبت به بخش ديگه مي کنه ... تمام داده ها رو با هم مقايسه مي کنه ... بين اونها علامت گذاري مي کنه ... از داده هاي ساده ... تا داده هايي که يه انسان رو در برمي گيره ... و داده هايي که و سيستم فکري رو مشخص مي کنه ... اون کدنويسي هاي ... يا چيزي که اسلام بهش ميگه ... اولين تعيين علامت رو در وجود انسان انجام داده ... به خاطر و ، در بدو زندگي ... قسمت پردازش، بخش روح رو بر ماده ارجح مي دونه ... وقتی داده ای وارد بشه، قسمتی اون رو بررسی می کنه که داره ... و شيطان دقيقا اين بخش ها رو قرار ميده ...🌤 🌤_مي دوني چرا؟ ...🌤 محو صحبت ها ...😯😧 بدون اينکه حتي پلک بزنم ... سرم رو به جواب نه تکان دادم ...😳😟 🌤ـ چون علي رغم کدنويسي پايه ... در بدو تولد فعال تر از بخش سوم هست ... و حيوان قابليت داره ... تازه داشت همه چيز توي ذهنم واضح مي شد ...😯 و حرف هاش برام مفهوم پيدا مي کرد ... با زبان فکري خودم، داشت 👈حقيقت وجودي انسان👉 رو ترسيم مي کرد ... ـ چيزي شبيه عادت هاي فکري و رفتاري؟ ...🤔 🌤ـ فراتر از اين ... اون آزمايش رو ديدي که يه موش رو توي يه دايره قرار مي دادن ... و بهش ياد ميدن بايد چند دور، درون دايره بچرخه تا بهش غذا بدن؟ ... با هيجان خاصي تاييد کردم ...😧😍 🌤ـ اين مثالی شبيه اون ماجراست ... انسان با زندگي مادي به مرور شرطي ميشه ... و اون سيستم پردازنده مثل سيستم ... اين قابليت و توانايي رو داره که شرط ها رو به عنوان بنويسه ... و بعد اونها رو توي نامعادلات قرار ميده ... اما اهميت و اصل مطلب اينجاست ... اگه اين شرط ها به مرور در وجود انسان زياد بشه ... با گذر زمان در برابر کدهاي پايه قرار مي گيره ... و بر اونها غلبه مي کنه ... مثلا اگه در بدو تولد کدهاي پايه يا اون پيامبر دروني رو 'ای' و داده هاي مادی رو 'بی' در نظر بگيريم ... اين نامعادله به مرور از حالت 'ای' بزرگ تر از 'بی' به ایکس کوچک تر از 'بی' تبديل ميشه ... با انسان، ضريب کنار 'ای' ثابت مي مونه ... اما به ضريب همراه 'بی' اضافه ميشه ... و این فاصله مي تونه تا جايي پيش بره که ...🌤 ناخودآگاه و بي اختيار پريدم وسط حرفش ... ـ و اين يعني مرگ پيامبر دروني ...😳😨 لبخند خاصي چهره اش🌤✨ رو پر کرد و در تاييد جمله ام سرش رو تکان داد ... 🌤ـ و اين يعني بعد از اون زمان، سيستم برای پردازش اطلاعات وارد شده ... وقتی می خواد از داده هاي ثبت شده استفاده کنه ... ميره سراغ شده ... و به مرور زمان، براي راحت تر شدن و سريع تر شدن کار ... رو هم براساس همين قوانين، کدنويسي مي کنه ... تا حجم اطلاعات و داده هاي ورودي رو محدود کنه ... تا بتونه دريافتي ها رو سريع تر معادله نويسي و پردازش کنه ... به خاطر همين هر چه بيشتر ميشه ... و مسير، سخت تر ميشه ... و اين کاريه که با انسان مي کنه ... بزرگ ترين برنامه شيطان براي انسان، شرطي کردن ... و قرار دادن اين شرط ها در مرکز پردازش اطلاعاته ... چند لحظه در سکوت و اعماق فکر من، فقط بهم نگاه کرد ...🌤 کدنويسي هاي مغزم داشت داده هاي جديد رو پردازش مي کرد ... 🌤ـ برمي گردم روي سوال هايي که اول بحث پرسيدي ... يادت مياد سوال کردي چطور ممکنه بين انسان هايي که ادعاي مذهب و اسلام دارن ... اين همه مسير از وجود داشته باشه؟ ... ✨✍
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️چرا بچه های ما و دارند؟! ❌اولین دلیل استرس و فشار روانی نامشخص بودن است. @zojkosdakt ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g سفارش تبلیغات https://eitaa.com/hosyn405
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ در ازدواج ياد می‌گيريم ؛ هم من، هم همسرم ، هم خود رابطه ؛ روزهاى خوب و بد خواهیم داشت! پس اصرار به خوب بودن همه چيز یک " توهم " بيش نيست! ما حتی علی رغم داشتن بهترین همسرر؛ قطعا روزهاى افتضاح هم خواهيم داشت. استراتژيك در رابطه عاطفى ، مي تواند اين باشد كه واقع ‌بينانه روزهاى بد را بكاهيم ، وَ درست بحث كنيم؛ بدون اينكه به هم آسيب روانی بزنيم. ♥️ 🍀 ♥️🍃🍃♥️💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405